Dictiornary-Farsi | حمایت متحرک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
dynamic balay	حمایت متحرک


Other Matches

protective duty	حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
oogamous	دارای یاخته جنسی نر کوچک و متحرک و یاخته ماده بزرگ و غیر متحرک
operating slide	دستگاه الات متحرک تیربار الات متحرک یا قسمتهای خوراک دهنده
sponsorship	حمایت
patronage	حمایت
protection	حمایت
auspices	حمایت
vindication	حمایت
aid	حمایت
aided	حمایت
aiding	حمایت
support	حمایت
protectorship	حمایت
lee	حمایت
belay	حمایت
advocation	حمایت
abetment	حمایت
in suppotrtof	به حمایت
egis	حمایت
aiding	حمایت کردن
covering a man	حمایت فوروارد
vindicative	حمایت امیز
shelters	محافظت حمایت
sheltering	محافظت حمایت
propugn	حمایت کردن از
protect	حمایت کردن
self support	حمایت از خود
defends	حمایت کردن
defended	حمایت کردن
aided	حمایت کردن
emotional support	حمایت عاطفی
to take under one's wing	حمایت کردن
defend	حمایت کردن
aid	حمایت کردن
defending	حمایت کردن
vindicable	حمایت کردنی
protecting	حمایت کردن
partisanship	هواخواهی حمایت
upholds	حمایت کردن از
overprotection	حمایت مفرط
vindicating	حمایت کردن از
vindicates	حمایت کردن از
sheltered	محافظت حمایت
vindicated	حمایت کردن از
vindicate	حمایت کردن از
sustain	حمایت کردن از
sustained	حمایت کردن از
maintrain	حمایت کردن از
maintenance of membership	حمایت از عضویت
shelter	محافظت حمایت
protects	حمایت کردن
price support	حمایت قیمت
price support	حمایت قیمتی
uphold	حمایت کردن از
sustains	حمایت کردن از
protection	حراست حمایت
maintenance	حمایت خرجی
to defend [from]	حمایت کردن [از]
support	حمایت کردن
belayer	حمایت کننده
to agitate [for]	حمایت کردن
vindicatory	مربوط به دفاع و حمایت
espousing	شوهردادن حمایت کردن از
espouses	شوهردادن حمایت کردن از
espoused	شوهردادن حمایت کردن از
espouse	شوهردادن حمایت کردن از
protege	حمایت شده شاگرد
assist	پیوستن به حمایت کردن از
statolatry	حمایت ازقدرت مرکزی
assisted	پیوستن به حمایت کردن از
stand one's ground <idiom>	حمایت از جایگاه شخص
consumer protection	حمایت از مصرف کننده
bring up	صعود با حمایت از بالا
belay on	علامت با طناب در حمایت
consumerism	حمایت از مصرف کننده
assists	پیوستن به حمایت کردن از
agricultural support policy	سیاست حمایت از کشاورزی
environmetal protection	حمایت محیط زیستی
assisting	پیوستن به حمایت کردن از
stead	گذاشتن حمایت کردن
protectionism	مکتب طرفدار حمایت
auspice	سایه حمایت توجهات
price support system	نظام قیمتهای حمایت شده
maintains	حمایت کردن از مدعی بودن
maintain	حمایت کردن از مدعی بودن
Thank you for your support	با تشکر برای حمایت شما.
protectionism	سیستم حمایت از تولیدات داخلی
supportable	حمایت کردنی تاب اوردنی
maintained	حمایت کردن از مدعی بودن
protectionists	طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
protectionists	طرفدار حمایت از صنایع داخلی
protectionist	طرفدار حمایت از صنایع داخلی
farm price supports	حمایت از قیمت کالاهای کشاورزی
consumer organization	سازمان حمایت از مصرف کنندگان
protectionist	طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
in law	کسی که تحت حمایت قانون است
to stand by a person	از کسی پشتی یا حمایت یانگهداری کردن
price support	قیمت حمایت شده از طرف دولت
stick one's neck out <idiom>	مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
price support	تثبیت قیمت توسط دولت برای حمایت کالا
out law	کسی که از حقوق و حمایت قانونی بهره مند نیست
property in action	مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
protect home judustry	حمایت صنایع داخلی از طریق وضع حقوق گمرکی سنگین برواردات
floating	متحرک
ambulant	متحرک
bascule bridge	پل متحرک
dynamic	متحرک
movable dam	سد متحرک
movable bridge	پل متحرک
moveable	متحرک
lock	سد متحرک
locomotory	متحرک
remote	متحرک
remoter	متحرک
remotest	متحرک
dynamically	متحرک
locks	سد متحرک
drawbridge	پل متحرک
drawbridges	پل متحرک
moving	متحرک
vagile	متحرک
vagility	متحرک
mobiles	متحرک
mobile	متحرک
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support.	سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
columnar and trabeated	[نوعی از ساختار شامل ستون های عمدی یا تیرگهایی که از تیرهای افقی حمایت می کند.]
adjustable shelf	صفحه متحرک
fluid capital	سرمایه متحرک
flying lines	لولههای متحرک
adjustment slide	فلز متحرک
adjustment wheel	چرخ متحرک
crossing target	هدف متحرک
hauling part	قسمت متحرک
hot money	پول متحرک
crankpin	یاتاقان متحرک
vacillant	متحرک اونگی
floating capital	سرمایه متحرک
jack knife bridge	پل متحرک تاشو
mobile warfare	جنگ متحرک
locomotor	جنبده متحرک
living corpse	مرده متحرک
adjustment pedal	پدال متحرک
floating tool holder	ابزارگیر متحرک
adjustable support	پایه متحرک
adjustable seat	صندلی متحرک
zoogamete	جنس متحرک
escalade	پله متحرک
working fluid	سیال متحرک
wanding kidney	کلبه متحرک
floating bridge	پل متحرک موقتی
walking library	کتابخانه متحرک
diarthrosis	مفصل متحرک
dynamic economy	اقتصاد متحرک
floating crane	جرثقیل متحرک
floating kidney	کلیه متحرک
adjusting lever	اهرم متحرک
draw arch	طاق پل متحرک
floating tool	ابزار متحرک
walking dictionary	فرهنگ متحرک
flying machine	بارفیکس متحرک
moving stairway	پله متحرک
moving loads	بارهای متحرک
moving average	میانگین متحرک
nephroptosis	کلیه متحرک
on the wing	سیار متحرک
propelled mine	مین متحرک
moving staircase	پله متحرک
escalator	پله متحرک
moving stairway	پلکان متحرک
escalator	پلکان متحرک
quadrantal davit	جرثقیل متحرک
roll kitchen	اشپزخانه متحرک
moving head	با نوک متحرک
moving staircase	پلکان متحرک
mobile defense	پدافند متحرک
slipknot	گره متحرک
spermatozoid	یاخته نر و متحرک
transient target	هدف متحرک
travelling load	بار متحرک
mobile charge	بار متحرک
travelling crane	جرثقیل متحرک
undersurface	متحرک درزیرسطح
mobile phase	فاز متحرک
mobile plant	دستگاه متحرک
sliding wedge	کشوی متحرک
movable head	با نوک متحرک
mobile turnable ladder	نردبان متحرک
mobile station	فرستنده متحرک
mobile reserve	احتیاط متحرک
semimobile	نیمه متحرک
slide valve	دریچه متحرک
slide valve	سوپاپ متحرک
counter-poise	پل متحرک باسکولی
swirling	گرداب متحرک
swirls	گرداب متحرک
locomotives	متحرک لوکوموتیو
locomotive	متحرک لوکوموتیو
stepladder	نردبان متحرک
quicksand	ماسه متحرک
floating	متحرک برروی اب