English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 144 (7 milliseconds)
English Persian
overprotection حمایت مفرط
Other Matches
protective duty حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
excessive مفرط
intensive مفرط
thorough going مفرط
extreme مفرط
extravagant مفرط
overcompensation جبران مفرط
exorbitantly بطور مفرط
overuse استعمال مفرط
profound interest میل مفرط
hydromania میل مفرط به اب
hypercritical مفرط در انتقاد
belle indifference بی اعتنایی مفرط
furor عشق مفرط
hypercritically از روی انتقاد و مفرط
inordinate مفرط غیر معتدل
To be exhausted. از پا افتادن ( خستگی مفرط )
boisterous مفرط بلند وناهنجار
mania for nunting عشق مفرط بشکار
dipsomania میل مفرط به نوشابههای الکلی
rage میل مفرط خشمناک شدن
oenomania میل مفرط به نوشابه ها یا الکی
raged میل مفرط خشمناک شدن
overly به طور مفرط فزون کارانه
rages میل مفرط خشمناک شدن
dipsomaniac کسیکه میل مفرط بنوشابههای الکلی دارد
thrashing مقدار مفرط حرکت صفحات ازحافظه ثانوی به حافظه داخلی
egis حمایت
abetment حمایت
advocation حمایت
belay حمایت
in suppotrtof به حمایت
support حمایت
auspices حمایت
lee حمایت
vindication حمایت
aid حمایت
protectorship حمایت
patronage حمایت
sponsorship حمایت
aiding حمایت
aided حمایت
protection حمایت
price support حمایت قیمتی
protects حمایت کردن
sheltering محافظت حمایت
shelter محافظت حمایت
sheltered محافظت حمایت
vindicative حمایت امیز
self support حمایت از خود
emotional support حمایت عاطفی
to take under one's wing حمایت کردن
dynamic balay حمایت متحرک
covering a man حمایت فوروارد
maintenance of membership حمایت از عضویت
belayer حمایت کننده
maintrain حمایت کردن از
propugn حمایت کردن از
vindicable حمایت کردنی
price support حمایت قیمت
shelters محافظت حمایت
aiding حمایت کردن
defend حمایت کردن
defended حمایت کردن
defending حمایت کردن
defends حمایت کردن
protect حمایت کردن
protecting حمایت کردن
aided حمایت کردن
aid حمایت کردن
to agitate [for] حمایت کردن
protection حراست حمایت
maintenance حمایت خرجی
support حمایت کردن
to defend [from] حمایت کردن [از]
vindicate حمایت کردن از
sustains حمایت کردن از
sustained حمایت کردن از
sustain حمایت کردن از
vindicates حمایت کردن از
upholds حمایت کردن از
vindicating حمایت کردن از
uphold حمایت کردن از
partisanship هواخواهی حمایت
vindicated حمایت کردن از
stand one's ground <idiom> حمایت از جایگاه شخص
consumerism حمایت از مصرف کننده
statolatry حمایت ازقدرت مرکزی
vindicatory مربوط به دفاع و حمایت
protege حمایت شده شاگرد
espouses شوهردادن حمایت کردن از
belay on علامت با طناب در حمایت
bring up صعود با حمایت از بالا
agricultural support policy سیاست حمایت از کشاورزی
stead گذاشتن حمایت کردن
consumer protection حمایت از مصرف کننده
environmetal protection حمایت محیط زیستی
protectionism مکتب طرفدار حمایت
auspice سایه حمایت توجهات
assist پیوستن به حمایت کردن از
espouse شوهردادن حمایت کردن از
espoused شوهردادن حمایت کردن از
assists پیوستن به حمایت کردن از
espousing شوهردادن حمایت کردن از
assisted پیوستن به حمایت کردن از
assisting پیوستن به حمایت کردن از
protectionists طرفدار حمایت از صنایع داخلی
protectionists طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
protectionist طرفدار حمایت از صنایع داخلی
protectionist طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
Thank you for your support با تشکر برای حمایت شما.
price support system نظام قیمتهای حمایت شده
protectionism سیستم حمایت از تولیدات داخلی
maintain حمایت کردن از مدعی بودن
farm price supports حمایت از قیمت کالاهای کشاورزی
maintained حمایت کردن از مدعی بودن
consumer organization سازمان حمایت از مصرف کنندگان
maintains حمایت کردن از مدعی بودن
supportable حمایت کردنی تاب اوردنی
to stand by a person از کسی پشتی یا حمایت یانگهداری کردن
in law کسی که تحت حمایت قانون است
price support قیمت حمایت شده از طرف دولت
stick one's neck out <idiom> مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
price support تثبیت قیمت توسط دولت برای حمایت کالا
out law کسی که از حقوق و حمایت قانونی بهره مند نیست
property in action مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
protect home judustry حمایت صنایع داخلی از طریق وضع حقوق گمرکی سنگین برواردات
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
columnar and trabeated [نوعی از ساختار شامل ستون های عمدی یا تیرگهایی که از تیرهای افقی حمایت می کند.]
protectionism دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید
mercantilism روش فکری اقتصادی مبنی بر اعتقاد به لزوم افزایش صادرات برواردات و حمایت دولت ازصنایع داخلی و بالاخره جمع اوری هر چه بیشتر طلا درمملکت
to stand up for پشتی یا حمایت کردن از طرفداری کردن از
suporting cells یاختههای نگاهدارنده یاختههای حمایت کننده
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
prodos سیستم عامل II APPLE که برای حمایت دستگاههای ذخیره انبوه و دستگاههای ذخیره فلاپی دیسک طراحی شده است
asserted حمایت کردن ازاد کردن
stick up for <idiom> کمک کردن ،حمایت کردن
to give a knee to حمایت کردن تایید کردن
asserts حمایت کردن ازاد کردن
assert حمایت کردن ازاد کردن
asserting حمایت کردن ازاد کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
international labour organization سازمان بین المللی کار سازمانی که در جوار جامعه ملل تاسیس شد و در سال 6491 به سازمان ملل پیوست و هدف ان بهبودبخشیدن به شرایط کار ازجنبه ها مختلف و حمایت ازکارگران و منافع ایشان میباشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com