Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (21 milliseconds)
English
Persian
assert
حمایت کردن ازاد کردن
asserted
حمایت کردن ازاد کردن
asserting
حمایت کردن ازاد کردن
asserts
حمایت کردن ازاد کردن
Other Matches
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
to stand up for
پشتی یا حمایت کردن از طرفداری کردن از
to give a knee to
حمایت کردن تایید کردن
stick up for
<idiom>
کمک کردن ،حمایت کردن
sustains
حمایت کردن از
protect
حمایت کردن
aiding
حمایت کردن
protecting
حمایت کردن
aided
حمایت کردن
sustained
حمایت کردن از
sustain
حمایت کردن از
propugn
حمایت کردن از
maintrain
حمایت کردن از
defends
حمایت کردن
defending
حمایت کردن
defended
حمایت کردن
defend
حمایت کردن
uphold
حمایت کردن از
upholds
حمایت کردن از
to defend
[from]
حمایت کردن
[از]
support
حمایت کردن
vindicating
حمایت کردن از
vindicates
حمایت کردن از
vindicated
حمایت کردن از
to take under one's wing
حمایت کردن
vindicate
حمایت کردن از
aid
حمایت کردن
to agitate
[for]
حمایت کردن
protects
حمایت کردن
assisted
پیوستن به حمایت کردن از
stead
گذاشتن حمایت کردن
assists
پیوستن به حمایت کردن از
espouses
شوهردادن حمایت کردن از
espoused
شوهردادن حمایت کردن از
assisting
پیوستن به حمایت کردن از
espousing
شوهردادن حمایت کردن از
espouse
شوهردادن حمایت کردن از
assist
پیوستن به حمایت کردن از
maintains
حمایت کردن از مدعی بودن
maintain
حمایت کردن از مدعی بودن
maintained
حمایت کردن از مدعی بودن
to stand by a person
از کسی پشتی یا حمایت یانگهداری کردن
stick one's neck out
<idiom>
مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
trips
ازاد کردن یاشکل کردن طناب
tripped
ازاد کردن یاشکل کردن طناب
trip
ازاد کردن یاشکل کردن طناب
unbrace
رها یا ازاد کردن شل کردن
set free
ازاد کردن
deallocate
ازاد کردن
liberation
ازاد کردن
unwraps
ازاد کردن
unwrapping
ازاد کردن
affranchize
ازاد کردن
unwrapped
ازاد کردن
unwrap
ازاد کردن
extrication
ازاد کردن
enfranchize
ازاد کردن
set at large
ازاد کردن
liberalization
ازاد کردن
discharge
ازاد کردن
enfranchise
ازاد کردن
emancipating
ازاد کردن
liberate
ازاد کردن
liberates
ازاد کردن
let slip
ازاد کردن
liberating
ازاد کردن
enfranchised
ازاد کردن
enfranchises
ازاد کردن
cast loose
ازاد کردن
discharges
ازاد کردن
let go
ازاد کردن
let loose
ازاد کردن
emancipate
ازاد کردن
to let loose
ازاد کردن
emancipates
ازاد کردن
enfranchising
ازاد کردن
emancipated
ازاد کردن
to let ship
ازاد کردن
released
ازاد کردن
to set at large
ازاد کردن
to set at liberty
ازاد کردن
release
ازاد کردن
releases
ازاد کردن
unstring
ازاد کردن
unfix
ازاد کردن
unloose
ازاد کردن
uncage
ازاد کردن
disentanglement
از بند ازاد کردن
disencumber
ازقید ازاد کردن
manumit
بنده را ازاد کردن
freewheels
ازاد زندگی کردن
unshackle
از زنجیر ازاد کردن
manumission
ازاد کردن برده
untuck
از بند ازاد کردن
to discharge a guarantee
ضمانتی را ازاد کردن
emancipation
ازاد کردن برده
setting free
ازاد کردن برده
freewheel
ازاد زندگی کردن
freewheeled
ازاد زندگی کردن
bail
بقید کفیل ازاد کردن
back off
ازاد بریدن قطع کردن
release
برگ مرخصی ازاد کردن
to purify from sin
از قید گناه ازاد کردن
to release for a ransom
با گرفتن فدیه ازاد کردن
bail out
به قید کفیل ازاد کردن
release on bail
به قید کفیل ازاد کردن
extricate
خلاصی بخشیدن ازاد کردن
releases
برگ مرخصی ازاد کردن
extricated
خلاصی بخشیدن ازاد کردن
extricating
خلاصی بخشیدن ازاد کردن
extricates
خلاصی بخشیدن ازاد کردن
unyoke
از زیر یوغ ازاد کردن
released
برگ مرخصی ازاد کردن
played
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
playing
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
play
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
plays
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
protective duty
حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
space heater
بخاری مخصوص گرم کردن فضای ازاد
hang out the laundry
ازاد کردن چتر عقب پس ازعبور از خط پایان
pick up
واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
totake
شخص بست نشسته یاپناهنده را دستگیر یا ازاد کردن
bail out
به قید کفیل ازاد کردن و شدن با پاراشوت از هواپیما پریدن
glide path
مسیر حرکت ازاد یا پرواز ازاد هواپیما یاموشک
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
high sea
دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
advocation
حمایت
belay
حمایت
abetment
حمایت
support
حمایت
lee
حمایت
protection
حمایت
in suppotrtof
به حمایت
auspices
حمایت
protectorship
حمایت
sponsorship
حمایت
aiding
حمایت
aided
حمایت
aid
حمایت
egis
حمایت
vindication
حمایت
patronage
حمایت
covering a man
حمایت فوروارد
emotional support
حمایت عاطفی
belayer
حمایت کننده
dynamic balay
حمایت متحرک
maintenance of membership
حمایت از عضویت
maintenance
حمایت خرجی
shelters
محافظت حمایت
protection
حراست حمایت
vindicable
حمایت کردنی
vindicative
حمایت امیز
partisanship
هواخواهی حمایت
overprotection
حمایت مفرط
price support
حمایت قیمت
price support
حمایت قیمتی
shelter
محافظت حمایت
sheltered
محافظت حمایت
sheltering
محافظت حمایت
self support
حمایت از خود
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
auspice
سایه حمایت توجهات
stand one's ground
<idiom>
حمایت از جایگاه شخص
belay on
علامت با طناب در حمایت
consumer protection
حمایت از مصرف کننده
bring up
صعود با حمایت از بالا
protege
حمایت شده شاگرد
vindicatory
مربوط به دفاع و حمایت
protectionism
مکتب طرفدار حمایت
consumerism
حمایت از مصرف کننده
environmetal protection
حمایت محیط زیستی
statolatry
حمایت ازقدرت مرکزی
agricultural support policy
سیاست حمایت از کشاورزی
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
supportable
حمایت کردنی تاب اوردنی
farm price supports
حمایت از قیمت کالاهای کشاورزی
protectionists
طرفدار حمایت از صنایع داخلی
price support system
نظام قیمتهای حمایت شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com