English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 67 (2 milliseconds)
English Persian
assault and battery حملهی بدنی
Other Matches
physical profile براوردبنیه کلی بدنی یاقدرت بدنی و کارایی
corporal punishment کیفر بدنی مجازات بدنی
hatchet jobs حملهی ناجوانمردانه
hatchet job حملهی ناجوانمردانه
heart attack حملهی قلبی
heart attacks حملهی قلبی
airstrikes حملهی هوایی
airstrike حملهی هوایی
somatic بدنی
so matic بدنی
physical بدنی
bodily بدنی
systemic بدنی
corporals بدنی
corporal بدنی
p.exercise پرورش بدنی
flesh red بدنی رنگ
flesh colour رنگ بدنی
corps a corps تماس بدنی
somatic disorders اختلالهای بدنی
physical exercise تمرین بدنی
physical movement حرکت بدنی
physical profile نیمرخ بدنی
physical appearance منظر بدنی
somatotype ریخت بدنی
common sensibility حس کلی بدنی
bodily pain درد بدنی
hacking خطای بدنی
physical education تربیت بدنی
corporal punishment تنبیه بدنی
body type سنخ بدنی
eurythmics حرکات بدنی موزون
personnel monitoring بازرسی بدنی از افراد
emotional and physical امور عاطفی و بدنی
assaults حمله بدنی به حریف
assaulted حمله بدنی به حریف
assault حمله بدنی به حریف
eurhythmics حرکات بدنی موزون
gestic وابسته بحرکت بدنی
corporeal بدنی دارای ماده
personal foul خطای بدنی به حریف
somesthesis حساسیت به حسهای بدنی
physical characteristics مشخصات زمین خصوصیات بدنی
physical medicine درمان بدنی و توان بخشی
kinesiology تشریح حرکات بدنی انسان
syndrome مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
syndromes مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
classical seat وضع بدنی سوارکار روی زین
assault حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
physical مربوط به استفاده از تماس یاخشونت بدنی
assaulted حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
orthograde راه رونده با بدنی راست وعمودی
assaults حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
army standard score نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
hyperphysical خارق العاده مافوق قوه بدنی ومادی
dachshund نوعی سگ کوچک با پاهایی کوتاه و بدنی دراز.
dachshunds نوعی سگ کوچک با پاهایی کوتاه و بدنی دراز.
depressant دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
skate off حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
cruelty در CLعبارت است از سوء رفتار یکی از زوجین با دیگری به نحوی که احتمال منجر شدن ان به صدمات بدنی
touch football نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
physical inspection بازدید سطحی از بدنه جنگ افزار یا وسیله بازدید بدنی بازدید تاسیسات
offensive weapon در CL به هر نوع وسیلهای اطلاق میشود که برای ازار بدنی ساخته یاتغییر داده شده باشد یا حامل ان را برای این منظور حمل کند
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com