Dictiornary-Farsi | حمله اتهام | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
charge	حمله اتهام
charges	حمله اتهام


Other Matches

velimirovic attack	حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
hysterics	حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
counter riposte	حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
vortex breakdown/brust	جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
rio treaty	اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysterogenic	حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot	بیک حمله دریک حمله
hysteroid	حمله تشنجی شبیه حمله
accusations	اتهام
indictments	اتهام
plaints	اتهام
imputation	اتهام
charges	اتهام
on charge of	به اتهام
indictment	اتهام
inculpation	اتهام
impeachment	اتهام
charge	اتهام
plaint	اتهام
accusation	اتهام
delation	اتهام
information	اتهام
arraignment	اتهام
chargeable	اتهام پذیر
impeachable	قابل اتهام
crimination	اتهام جنایت
discharge	رفع اتهام
denunciation	اتهام شکایت
denunciation	اتهام نقض
accusingly	بطریق اتهام
recriminations	اتهام متقابل
self accusation	اتهام به خود
denunciations	اتهام نقض
denunciations	اتهام شکایت
quietus	رفع اتهام
recrimination	اتهام متقابل
crimination	اتهام بجنایت
discharges	رفع اتهام
accusable	قابل اتهام متهم
penal <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
indicement	اتهام بموجب ادعانامه
punishable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
denunciatory	وابسته به بدگویی و اتهام
actionable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
chargeable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
culpable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
indictable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
imputatively	از راه اسناد یا اتهام
criminate	در معرض اتهام قرار دادن
allegation [against somebody]	تهمت [اتهام] [در برابر کسی] [ قانون]
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness	خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
front line	خط حمله خط حمله یادفاع
target date	زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
post attack	بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
recriminate	اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
incriminatory	تهمت امیز اتهام امیز
forays	حمله
time cut	ضد حمله
fits	حمله
besetting	حمله پی در پی
seizures	حمله
offensive <adj.>	حمله
stound	حمله
seizure	حمله
sally	حمله
aggression	حمله
falling sickness	حمله
epileptic fit	حمله
fittest	حمله
campaign	حمله
attacking line	خط حمله
onset	حمله
campaigned	حمله
campaigning	حمله
campaigns	حمله
venues	حمله
venue	حمله
countering	حمله
onrush	حمله
wide open	حمله
sallies	حمله
assaulting	حمله
spells	حمله
assaulted	حمله
offenses	حمله
assault	حمله
hysteria	حمله
attacking [style of play, player] <adj.>	حمله
inroad	حمله
thrusts	حمله
thrusting	حمله
thrust	حمله
foray	حمله
offense,etc	حمله
assaults	حمله
impugnment	حمله
impugnation	حمله
spelled	حمله
spell	حمله
counter	حمله
offensives	حمله
onslaughts	حمله
onslaught	حمله
offence	حمله
assailment	حمله
ictys	حمله
offense	حمله
fit	حمله
attacks	حمله
countered	حمله
attacked	حمله
canvass	حمله
attack	حمله
canvasses	حمله
canvassing	حمله
canvassed	حمله
pushing	خطای حمله
hysterogenic	حمله اور
leading edge	لبه حمله
charge	خطای حمله
launch an attack	حمله کردن
sorties	حمله ناگهانی
launch an attack	شروع حمله
main attack	حمله اصلی
spelled	حمله ناخوشی
lunes	حمله جنون
line of skirmishers	حمله به خط زنجیر
spell	حمله ناخوشی
attacked	حمله کردن بر
hypnolepsy	حمله خواب
line of departure	خط شروع حمله
larsen's opening	حمله نیمزوویچ
kick off	شروع حمله
jump off	اغاز حمله
assaulted	حمله بمقدسات
attacks	حمله کردن
assaults	حمله بمقدسات
assault	حمله بمقدسات
attacks	حمله کردن بر
thrusts	حمله کردن
rush	حمله یورش
thrusting	حمله کردن
hysteroid	حمله اور
rushing	حمله یورش
thrust	حمله کردن
jump off	شروع حمله
attacked	حمله کردن
rushed	حمله یورش
air strike	حمله هوایی
air attack	حمله هوایی
direction of attack	سمت حمله
discovered attack	حمله برخاست
suicide bombing	حمله با خودکشی
absence attack	حمله غیاب
double attack	حمله دویل
durkin attack	حمله دیورکین
suicide attack	حمله با خودکشی
assailants	حمله کننده
an air raid	حمله هوایی
critical angle of attack	زاویه حمله
anxiety attack	حمله اضطراب
conniption	حمله صرع
blow in	حمله از میان خط
counter offensive	حمله متقابل
counterattack	حمله متقابل
banzai attack	حمله بی پروا
backside attack	حمله از پشت
back side attack	حمله از پشت
attackman	مامور حمله
frontcourt	منطقه حمله
attack zone	منطقه حمله
atilt	با حالت حمله
assailable	قابل حمله
assailant	حمله کننده
dutch attack	حمله هلندی
frontal attack	حمله جبههای
geong gegak	حمله تکواندو
sally	حمله ورشدن
sallies	حمله ورشدن
attack	حمله کردن
geong geuk	حمله تکواندو
unassailable	غیرقابل حمله
spearheads	نوک حمله
spearheading	نوک حمله
spearheaded	نوک حمله
spearhead	نوک حمله
sortie	حمله ناگهانی
attack	حمله کردن بر
aggressor	حمله کننده
strike	حمله کردن
echelon of attack	رده حمله
echelon of attack	موج حمله
envelopment	حمله احاطهای
strikes	حمله کردن
rusher	حمله کننده
epileptic fit	غش حمله ایی
epileptic seizure	حمله صرع
excision of clause	دراوردن یک حمله
aggressive	حمله ور مهاجم
aggressors	حمله کننده