Dictiornary-Farsi | حمله از میان خط | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
blow in	حمله از میان خط


Other Matches

medoterranean	واقع در میان چند زمین میان زمینی
velimirovic attack	حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
hysterics	حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
counter riposte	حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
vortex breakdown/brust	جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
intervenient	در میان اینده واقع در میان
futtock	میان چوب میان تیر
rio treaty	اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
ond shot	بیک حمله دریک حمله
hysteroid	حمله تشنجی شبیه حمله
hysterogenic	حمله تشنجی شبیه حمله
front line	خط حمله خط حمله یادفاع
target date	زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
psychophysics	علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
post attack	بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
in our midst	در میان ما
in the midden of	در میان
waist	میان
thru	از میان
half back	میان
crosscut	میان بر
cross country	میان بر
center	میان
middling	میان
shortcut	میان بر
waistline	میان
waistlines	میان
mesocarp	میان بر
per	از میان
intershoot	در میان
middle part	میان
diameter	میان بر
diameters	میان بر
midrib	رگ میان
mean water	میان اب
centered	میان
centers	میان
mongst	میان
centre	میان
omphalos	میان
overthwart	از میان
centred	میان
mean line	خط میان
waists	میان
middle	میان
among	میان
between	میان
through	از میان
amongst	در میان
into	در میان
amid	در میان
staggers	یک در میان
middles	میان
staggering	یک در میان
stagger	یک در میان
short cuts	راه میان بر
interjacency	میان بودن
interlocate	در میان گذاردن
interjacency	وقوع در میان
interjectory	در میان اورده
interjectory	در میان انداخته
interlay	در میان گذاردن
intergroup	میان گروهی
meant	میان مشترک
intercellular	میان یاختهای
intercurreace	در میان امدن
intercurrent	در میان اینده
meddle	میان وسط
meddled	میان وسط
meddles	میان وسط
navels	میان وسط
interindividual	میان فردی
interpersonal	میان فردی
short cut	راه میان بر
interpolations	میان یابی
intervascular	واقع در میان رگ ها
interposed	پا به میان گذاردن
interposes	پا به میان گذاردن
interposing	پا به میان گذاردن
via	میان راه
mezzo-sopranos	میان صدا
mezzo-soprano	میان صدا
osculant	در میان چندچیز
mezzo soprano	میان صدا
intertrial	میان کوششی
interpose	پا به میان گذاردن
interpolation	میان یابی
of middle a	میان سال
midweek	میان هفته
interlucent	میان تاب
intermontane	میان کوه
intermural	میان دیواری
internode	میان گره
interposition	پا میان گذاری
intersegmental	میان قطعهای
interfluves	میان دو رود
cutoff	راه میان بر
waist	میان تنه
decussate	یکی در میان
diaphrgam	میان پرده
double space	یک سطر در میان
duramen	میان درخت
entracte	میان پرده
floret of the disk	گلچه میان
ambiversion	میان گرایی
ambiequal	میان حال
half back	میان بازی کن
cut of a corner	میان بر کردن
cut across	میان بر کردن
ambivert	میان گرا
an a days	یک روز در میان
bummer	چرخ میان
interjects	در میان اوردن
centration	میان گرایی
spotty	چنددر میان
diaphragms	میان پرده
diaphragm	میان پرده
insuperable	از میان برنداشتنی
halfback	میان بازیکن
halt back	میان بازی کن
middle age	میان سال
middle-aged	میان سال
inter nos	در میان خودمان
intervene	در میان امدن
intervened	در میان امدن
intervenes	در میان امدن
enclosures	میان بار
inter se	میان خودشان
inter vivos	در میان زنده ها
interjecting	در میان اوردن
middle aged	میان سال
interdisciplinary	میان رشتهای
cross-cultural	میان فرهنگی
heart wood	میان چوب
heartwood	میان چوب
cross cultural	میان فرهنگی
abrogate	از میان برده
abrogates	از میان برده
interject	در میان اوردن
interjected	در میان اوردن
navel	میان وسط
enclosure	میان بار
extra-mural	میان دانشگاهی
triple space	دو سطر در میان
middle finger	انگشت میان
midcourse	میان راه
to make mincemeat of	از میان بردن
hollow <adj.>	میان تهی
midbrain	میان مغز
to gird up one's loins	میان بستن
midrange	میان دامنه
to cut off a corner	میان برکردن
midships	در میان کشتی
middle sized	میان اندازه
medium term	میان مدت
high-pitched	میان فراز
parenthetical	میان دو کمانک
With a slender waist.	میان با ریک
midsection	میان بخش
midrib	رگ میان برگ
middleweight	میان وزن
middleware	میان افزار
midmost	میان ترین
middlemost	میان ترین
middle weight	میان وزن
the means and the extremes	دو میان و دو کرانه
hollow	میان تهی
hollows	میان تهی
short circuiting	میان بر زدن
mesencephalon	میان مغز
shortcut	راه میان بر
merlon	میان دو تیرکش
medius	انگشت میان
shortcut	میان برکردن
slim jim	لاغر میان
staggered riveting	پرچکاری یک در میان
mesoderm	میان پوست
among each other <adv.>	میان خودشان
mesothorax	میان سیه
mesosphere	میان- سپهر
waists	میان تنه
mediastinum	میان پرده
mesosphere	میان کره
stound	حمله
time cut	ضد حمله
epileptic fit	حمله
seizure	حمله
attack	حمله
ictys	حمله
falling sickness	حمله
wide open	حمله
besetting	حمله پی در پی
seizures	حمله
impugnment	حمله
impugnation	حمله
forays	حمله
countering	حمله
venue	حمله
venues	حمله
attacking line	خط حمله