English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (2 milliseconds)
English Persian
willies حمله عصبی
shock حمله عصبی
shocked حمله عصبی
shocks حمله عصبی
Search result with all words
hysteria هیستری حمله عصبی
Other Matches
neuritis التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
neuralgia درد عصبی مرض عصبی
nervation ساختمان عصبی شبکه عصبی
velimirovic attack حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
hysterics حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
counter riposte حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
vortex breakdown/brust جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
rio treaty اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysterogenic حمله تشنجی شبیه حمله
hysteroid حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot بیک حمله دریک حمله
v , series سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
front line خط حمله خط حمله یادفاع
target date زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
neurotic عصبی
on pins and needles <idiom> عصبی
keyed up <idiom> عصبی
twitchy عصبی
nervelessness بی عصبی
neurogram رد عصبی
uptight عصبی
engram رد عصبی
nervous عصبی
abnerval عصبی
neural عصبی
overwrought عصبی
psychochemical agent گاز عصبی
neural induction القای عصبی
psychochemical agent عامل عصبی
nerve path گذرگاه عصبی
neuroplexus شبکه عصبی
plexus شبکه عصبی
nerve رشته عصبی
sweat bullets/blood <idiom> عصبی بودن
nerve plexus شبکه عصبی
neural network شبکه عصبی
nerve impulse تکانه عصبی
neurofibril تار عصبی
ganglion غده عصبی
neural discharge تخلیه عصبی
neuron یاخته عصبی
neural arc قوس عصبی
neural bond پیوند عصبی
nervous systems دستگاه عصبی
nervous system دستگاه عصبی
nervelessly از روی بی عصبی
neural circuit مدار عصبی
neural satiation اشباع عصبی
nerve tissue بافت عصبی
neuralgia درد عصبی
causalgia سوزش عصبی
nerve fibre تار عصبی
nerve ending پایانه عصبی
nerve deafness کری عصبی
neuritis التهاب عصبی
anorexia nervosa بی اشتهایی عصبی
neurocyte یاخته عصبی
neural conduction رسانش عصبی
nerve cell یاخته عصبی
neurons یاخته عصبی
nerve block وقفه عصبی
Relax! عصبی نشو!
neural lesion ضایعه عصبی
nerve cell سلول عصبی
lose temper <idiom> عصبی شدن
nerve current جریان عصبی
nerve center مرکز عصبی
neural reverbration ارتعاش عصبی
interneural داخل عصبی
nerves رشته عصبی
interneuron داخل عصبی
tenser عصبی وهیجان زده
neuropsychiatric مرض روانی و عصبی
neuropsychiatric درمان روانی عصبی
tenses عصبی وهیجان زده
neuromuscular coordination هماهنگی عصبی- عضلانی
neurogenic دارای ریشه عصبی
neuroblast یاخته رویانی عصبی
discharge شلیک عصبی تخلیه
preganglionic قبل از عقده عصبی
tense عصبی وهیجان زده
parasympathetic nervous system دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
tracts دسته تار عصبی
tract دسته تار عصبی
tensed عصبی وهیجان زده
sympathetic nervous system دستگاه عصبی سمپاتیک
neuropath دچار اختلالات عصبی
neurotransmitter انتقال دهنده عصبی
reciprocal innervation تحریک عصبی تقابلی
neuroptera حشرات عصبی الجناح
discharges شلیک عصبی تخلیه
parabiosis وقفه رسانش عصبی
vegetative nervous system دستگاه عصبی نباتی
commissure بافت عصبی رابط
commissural fibres رشتههای عصبی رابط
cns دستگاه عصبی مرکزی
nerve agent عامل شیمیایی عصبی
tensing عصبی وهیجان زده
tensest عصبی وهیجان زده
unipolar سلولهای عصبی یک قطبی
bradyarthria کندگویی عصبی- ماهیچه یی
conceptual nervous system دستگاه عصبی فرضی
anorexic مبتلا به بی اشتهایی عصبی
neurotic دچار اختلال عصبی
on edge <idiom> خیلی عصبی وخشمگین
jittery وحشت زده و عصبی
visceral nervous system دستگاه عصبی احشایی
autonomic nervous system دستگاه عصبی نباتی
nervous عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
oxime ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
liminal وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
tie up in knots <idiom> کسی را عصبی ونگران کردن
autonomic منسوب به دستگاه عصبی خودکار
preganglionic وابسته به جلو عقده عصبی
autonomic nervous system دستگاه عصبی خود مختار
ans دستگاه عصبی خود مختار
neurocirculatory asthenia ضعف عصبی- گردش خونی
neurogenic ایجاد کننده بافت عصبی
commissurotomy برداشتن بافت عصبی رابط
dendrite شاخههای متعدد سلولهای عصبی
sympathetic nervous system دستگاه عصبی خود کار
psychoneural parallelism توازی نگری روانی- عصبی
parasympathetic عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
parasympathetic وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
psychoneurosis ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
neuromuscular وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
psychoneurotic مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
gray matter ماده خاکستری بافت عصبی مغز
solar plexus شبکه عصبی ناحیه زیر معده
nerve fascicle دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
aeroneurosis اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
neuron رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
nerve bundle دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest. اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
neurons رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
cingulum دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
subliminal غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
to work oneself up به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
subliminally غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
to get worked up به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
cingulum bundle دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
limen کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
neural net مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
parkinsonism اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
cassion discase تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
post attack بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
cybernetics مطالعه ومقایسه بین دستگاه عصبی خودکارکه مرکب ازمغز واعصاب میباشدبادستگاه الکتریکی ومکانیکی فرمانشناسی
antineuritic برضد اماس عصب مخاف اماس عصبی
countered حمله
venue حمله
venues حمله
aggression حمله
countering حمله
besetting حمله پی در پی
attacking line خط حمله
assailment حمله
onslaught حمله
onslaughts حمله
offensive <adj.> حمله
offensives حمله
spell حمله
spelled حمله
seizures حمله
spells حمله
assaulting حمله
sallies حمله
sally حمله
seizure حمله
assaults حمله
assaulted حمله
onrush حمله
inroad حمله
impugnment حمله
impugnation حمله
ictys حمله
foray حمله
forays حمله
falling sickness حمله
epileptic fit حمله
thrust حمله
thrusting حمله
counter حمله
thrusts حمله
hysteria حمله
assault حمله
onset حمله
stound حمله
time cut ضد حمله
fits حمله
attacked حمله
campaign حمله
campaigned حمله
campaigning حمله
campaigns حمله
fit حمله
canvassing حمله
canvasses حمله
attacks حمله
canvassed حمله
attack حمله
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com