Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 87 (8 milliseconds)
English
Persian
land carriage
حمل و نقل خشکی
Search result with all words
play
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
played
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
playing
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
plays
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
constipation
خشکی
terra firma
خشکی
horse
اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
chap
خشکی زدن پوست
gaff
میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
land
خشکی
land
به خشکی امدن پیاده شدن
welter
درهم و برهمی خشکی
loosen
از خشکی در اوردن
loosened
از خشکی در اوردن
loosening
از خشکی در اوردن
loosens
از خشکی در اوردن
landing
ورود به خشکی
landings
ورود به خشکی
landward
بسوی خشکی
mainland
خشکی
aground
به خشکی نشسته
spit
پیشرفت خشکی در دریا
spit
یک نقطه از خشکی
spits
پیشرفت خشکی در دریا
spits
یک نقطه از خشکی
waterfront
پیشرفتگی خشکی در اب
waterfronts
پیشرفتگی خشکی در اب
rigidity
خشکی
dryness
خشکی
landlocked
محاط در خشکی
landlocked
محصور در خشکی
landfall
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landfall
دیدن خشکی
landfalls
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landfalls
دیدن خشکی
drought
خشکی
droughts
خشکی
overland
از راه خشکی
stiffness
خشکی
absolute drought
خشکی مطلق
amphibian vehicle
وسیله نقلیه برای خشکی و اب
ankylosis
خشکی بند
aridity
خشکی
barrenness
خشکی
catatonic rigidity
خشکی کاتاتونیایی
chapt
خشکی زدن
constipate
خشکی اوردن
corkiness
سبکی خشکی
crispness
خشکی
drouth
خشکی
dry gap bridge
پل خشکی
eschar
خشکی پوست زخم
exsiccant
داروی خشکاننده داروی خشکی اور
exsiccative
داروی خشکاننده داروی خشکی اوز
holm
جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
huskiness
درشتی خشکی
hypnotic rigidity
خشکی هیپنوتیسمی
land breeze
باد خشکی
land lubber
ادم خشکی مانده
land n
خشکی
landfall n
دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
landing net
تور ماهیگیری با دسته کوتاه یا بلند, دامی که باماهیهای بزرگ راباان به خشکی میکشند
lands man
اهل خشکی
landside
طرف روبه خشکی
landsman
اهل خشکی
landsman
کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
leanness
خشکی
overland mail
پستی که از راه خشکی برود
overland route
راه خشکی
parchedness
خشکی
portage
حمل قایق سبک روی خشکی
road haulier
حمل کننده کالا از طریق خشکی
stiff neck
خشکی گردن
terraqueous
شامل خشکی ودریا
terrarium
نمایشگاه جانوران خشکی
xeransis
خشکی
xerophytes
خشکی پسند
zerophytes
خشکی پسند
dry land
خشکی
He is curt ( rigid , strict ) .
آدم خشکی است
constipation
خشکی مزاج
[پزشکی]
costiveness
خشکی مزاج
[پزشکی]
dyschezia
خشکی مزاج
[پزشکی]
dry mouth
خشکی دهان
[پزشکی]
dry mouth syndrome
خشکی دهان
[پزشکی]
xerostomia
خشکی دهان
[پزشکی]
Partial phrase not found.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com