English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
road haulier حمل کننده کالا از طریق خشکی
Other Matches
shelf life مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
freightliner شرکت حمل و نقل کننده کالا قطار سریع السیر جهت حمل کالا در مسافتهای دور قطاری که کانتینر حمل می نمایدfreight
c & f قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
freight forwarder حمل کننده کالا
consignor ارسال کننده کالا
consignor حمل کننده کالا
free carrier تحویل به حمل کننده کالا
mark up سود توزیع کننده کالا
law of demand براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
income elasticity of demand تغییر مقدار تقاضابرای یک کالا درنتیجه درامدمصرف- کننده . فرمول کشش درامدی تقاضا : q/I *dI / dq = E
free carrier یکی از قرارداد-های اینکوترمزکه در ان فروشنده کالا را به اولین حمل کننده تحویل می نماید
point of presence شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
SEPP سیستم تامین کننده خط امن بین جستجوگری کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان فروش کالاها از طریق اینترنت میدهد
cob web theorem ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است .
supporting goods موادی که در کالا بکاربرده نمیشودولی جهت تولید کالا لازم میباشد
transire برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
department store فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department stores فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
cartel اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartels اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
barter with someone با کسی دادوستد کالا با کالا کردن
to barter [to trade by barter] دادوستد کالا با کالا کردن
say's law از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
cash on delivery فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
demand elasticity درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
throughput capacity فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
consignee گیرنده کالا برای بارنامه گیرنده اصلی کالا
mainland خشکی
crispness خشکی
droughts خشکی
dryness خشکی
land n خشکی
xeransis خشکی
dry land خشکی
dry gap bridge پل خشکی
drouth خشکی
drought خشکی
leanness خشکی
parchedness خشکی
rigidity خشکی
terra firma خشکی
constipation خشکی
barrenness خشکی
stiffness خشکی
aridity خشکی
land خشکی
landlocked محاط در خشکی
landlocked محصور در خشکی
spit یک نقطه از خشکی
corkiness سبکی خشکی
landsman اهل خشکی
lands man اهل خشکی
loosens از خشکی در اوردن
absolute drought خشکی مطلق
constipate خشکی اوردن
loosening از خشکی در اوردن
landing ورود به خشکی
landward بسوی خشکی
waterfront پیشرفتگی خشکی در اب
waterfronts پیشرفتگی خشکی در اب
chapt خشکی زدن
spits یک نقطه از خشکی
catatonic rigidity خشکی کاتاتونیایی
ankylosis خشکی بند
aground به خشکی نشسته
overland route راه خشکی
huskiness درشتی خشکی
xerophytes خشکی پسند
hypnotic rigidity خشکی هیپنوتیسمی
zerophytes خشکی پسند
loosen از خشکی در اوردن
loosened از خشکی در اوردن
landfalls دیدن خشکی
overland از راه خشکی
land breeze باد خشکی
landfall دیدن خشکی
stiff neck خشکی گردن
landings ورود به خشکی
xerostomia خشکی دهان [پزشکی]
dyschezia خشکی مزاج [پزشکی]
costiveness خشکی مزاج [پزشکی]
constipation خشکی مزاج [پزشکی]
terrarium نمایشگاه جانوران خشکی
terraqueous شامل خشکی ودریا
dry mouth خشکی دهان [پزشکی]
He is curt ( rigid , strict ) . آدم خشکی است
chap خشکی زدن پوست
land carriage حمل و نقل خشکی
land lubber ادم خشکی مانده
welter درهم و برهمی خشکی
eschar خشکی پوست زخم
spits پیشرفت خشکی در دریا
landside طرف روبه خشکی
spit پیشرفت خشکی در دریا
dry mouth syndrome خشکی دهان [پزشکی]
land به خشکی امدن پیاده شدن
overland mail پستی که از راه خشکی برود
amphibian vehicle وسیله نقلیه برای خشکی و اب
portage حمل قایق سبک روی خشکی
landfall دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landfalls دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landsman کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
landfall n دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
holm جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
horse اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
vi'a prep از طریق
via از طریق
tao طریق
how far <adv.> به چه طریق
way طریق
to what extent <adv.> به چه طریق
in what way <adv.> به چه طریق
how از چه طریق
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
noway به هیچ طریق
officially از طریق اداری
hereditarily به طریق ارث
available by در دسترس از طریق .....
roads طریق خیابان
dy drawing lots به طریق قرعه
equally <adv.> به همان طریق
road طریق خیابان
by payment از طریق پرداخت
in no wise بهیچ طریق
similite بهمان طریق
just as well <adv.> به همان طریق
played شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
playing شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
plays شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
play شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
by acceptance از طریق قبولی نویسی
not even by [not even through] [not even by means of ] نه حتی به وسیله [به طریق]
c آموزش از طریق کامپیوتر
in or after this manner بدینسان [بدین طریق]
illegaly از طریق غیر قانونی
by tender از طریق مزایده یا مناقصه
keyed in <past-p.> وارده از طریق کلید
volatility separation جداسازی از طریق فراریت
in what manner چطور بچه طریق
request mast از طریق سلسله مراتب
road haulage حمل از طریق جاده
prescriptive right حق مالکیت از طریق مرورزمان
query by example سئوال از طریق مثال
landing net تور ماهیگیری با دسته کوتاه یا بلند, دامی که باماهیهای بزرگ راباان به خشکی میکشند
gaff میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
trunk connection اتصال مشترکین از طریق ترانک
administrative storage انبار کردن به طریق اداری
metabolize دگرگون کردن از طریق متابولیزم
cdc جهت دهی خودکارپیام از طریق کد
unearned از طریق کار به دست نیامده
inch پیمودن مسیر [به طریق آهسته]
gradationally به ترتیب درجه به طریق تصاعد
noises که از طریق میدان الکتریکی یا مغناطیسی
noise که از طریق میدان الکتریکی یا مغناطیسی
air movement of patients ترابری بیماران از طریق هوا
to direct traffic through ترافیک را از طریق...هدایت کردن
request mast گزارش از طریق سلسله مراتب
administrative shippings ارسال اماد به طریق اداری
interface وصل کردن از طریق رابط
interfaces وصل کردن از طریق رابط
door step selling فروش از طریق مراجعه به خانوارها
trunk calls مکالمه مشترکین از طریق ترانک
trunk call مکالمه مشترکین از طریق ترانک
continuous strip camera دوربین عکسبرداری به طریق نوار مداوم
mail order سفارش از طریق پست فروش مکاتبهای
unix از طریق اتصال سری به کامپیوتر دیگر
monetization پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
phoned صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
haulage حمل و نقل کالااز طریق جاده
crossfertilize پیوستن دونوع متفاوت از طریق لقاح
phone صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoning صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phones صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
By hook or by crook. somehow. هر جوری شده ( بهر طریق ممکن )
acoustic minehunting روش اکتشاف مین به طریق صوتی
types وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
keyboarding وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
typed وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
type وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
PGP یات پرداخت از طریق اینترنت انجام میشود
inland waterway consignment note صورت ارسال بار از طریق ابراه داخلی
active mine مین منفجر شونده از طریق انعکاس امواج
distributions عمل ارسال داده بویژه از طریق شبکه
distribution عمل ارسال داده بویژه از طریق شبکه
pulse dialling شماره گیری تلفن از طریق ارسال پالسهایی روی خط
continuous strip photography عکاسی به طریق نوار مداوم عکسبرداری هوایی با نوارمداوم
key وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
illumination by reflection روشن کردن منطقه از طریق انعکاس یا شکست نور
extensive cultivation بالا بردن مقدارمحصول کشاورزی از طریق استفاده از زمین
DDE دستیابی مستقیم از طریق کلید به داده دیسک یا نوار مغناطیسی
stakhnovism افزایش تولیداز طریق بالا بردن کمیت تولیدهر کارگر
indicted تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
circulating ثبات حرکتی که خروجی آن از طریق یک حلقه بسته به ورودی آن بر می گردد
speculum اینه طبی یاسپکولوم وسیله معاینه از طریق سوراخهای بدن
indicting تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indict تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indicts تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
property in action مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
ends کد نشان دهنده آخرین پایت بلاک داده ارسالی از طریق خط ارتباطی
daisy chain interrupt یک سیستم وقفه که در ان دستگاههای جانبی از طریق گذرگاه به کامپیوتر وصل می شوند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com