Dictiornary-Farsi | حوزه ابریز بسته | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
blind drainage area	حوزه ابریز بسته
bolson	حوزه ابریز بسته


Other Matches

period of concentration	در یک حوزه ابریز رودخانه مدت زمانی که یک قطره اب از ابتدای حوزه تا خروج از حوزه را
catchment area	حوزه ابریز
catchment areas	حوزه ابریز
catchment	حوزه ابریز مرزی
basin area	حوزه ابریز رودخانه
runoff	جریان اب حاصل ازبارندگی در حوزه ابریز
internal drainage	ابریز بسته
ridges	ابریز
ridge	ابریز
watercloset	ابریز
larmier	ابریز
drainage area	ابریز
catchment area	ابریز
gathering ground	ابریز
weather moulding	ابریز
drainage basin	ابریز
latrine	ابریز
catchment areas	ابریز
latrine	ابریز همگانی
watershed line	مرز ابریز
water bearer	ریزنده اب ابریز
weathering	ابریز ابچکان
aquarii	ساکب الماء ابریز اکواریس
dripstone	سنگی که اب باران راردمیکند ابریز
aquarius	ساکب الماء ابریز اکواریس
packet	بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packets	بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packaging	ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
child window	پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
gift wrap	بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
multicast packet	بسته داده که به آدرسهای شبکه انتخاب شده ارسال میشود. یک بسته راه دور به تمام ایستگاههای شبکه فرستاده میشود
slated items	مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
presidency	حوزه
extent	حوزه
departments	حوزه
realm	حوزه
department	حوزه
realms	حوزه
precincts	حوزه
jurisdication	حوزه
circuity	حوزه
scope	حوزه
aquifer	حوزه
zones	حوزه
zone	حوزه
district	حوزه
districts	حوزه
spheres	حوزه
sphere	حوزه
fielded	حوزه
ranged	حوزه
range	حوزه
basins	حوزه
basin	حوزه
ranges	حوزه
fields	حوزه
domain	حوزه
domains	حوزه
precinct	حوزه
area	حوزه
zero field	بی حوزه
ambit	حوزه
field	حوزه
areas	حوزه
drainage area	حوزه ابخیز
drainage basin	حوزه زهکش
circles	محفل حوزه
circled	محفل حوزه
modules	حوزه گنجایش
circling	محفل حوزه
magnetic field	حوزه مغناطیسی
circuits	جریان حوزه
precinct	بخش حوزه
magnetic fields	حوزه مغناطیسی
department	حوزه کمیته
circle	محفل حوزه
module	حوزه گنجایش
constituencies	حوزه انتخابیه
apanage	حوزه درامداتفاقی
constituency	حوزه انتخاباتی
drainge area	حوزه زهکشی
electorates	حوزه انتخابیه
chapelry	حوزه کلیسا
constituencies	حوزه انتخاباتی
constituency	حوزه انتخابیه
electorate	حوزه انتخابیه
departments	حوزه کمیته
precincts	بخش حوزه
f.of operations	حوزه عملیات
image field	حوزه تصویر
circuits	حوزه قضائی
judicature	حوزه قضایی
kingdom	حوزه اقتدار
scope	قلمرو حوزه
domain	حوزه دایره
test bay	حوزه ازمایش
span of control	حوزه نظارت
prefecture	حوزه اداری
seepage area	حوزه تراوش
induction field	حوزه القائی
circuit	حوزه قضائی
scope of coverage	حوزه عمل
domains	حوزه دایره
ground water basin	حوزه اب زیرزمینی
free field	حوزه ازاد
circuit	جریان حوزه
circuit	حوزه صلاحیت دادگاه
circuits	حوزه صلاحیت دادگاه
see	مقر یا حوزه اسقفی
venue	حوزه صلاحیت دادگاه
sees	مقر یا حوزه اسقفی
constituency	هیات موکلان یک حوزه
venues	حوزه صلاحیت دادگاه
active zone of well	حوزه فعال چاه
basin	حوزه رودخانه ابگیر
constituencies	هیات موکلان یک حوزه
poll	حوزه رای گیری
flooding area	حوزه سیل گیر
polled	حوزه رای گیری
polls	حوزه رای گیری
compass	حدود وثغور حوزه
coil field	حوزه سیم پیچ
catchment area	حوزه ابخیز ابگیر
intendancy	مدیریت حوزه مباشرت
intersplere	در حوزه یکدیگر امدن
princedom	حوزه حکومت شاهزاده
flashing	کاهش حوزه مغناطیسی
basins	حوزه رودخانه ابگیر
military area	حوزه جغرافیایی نظامی
magnetic deflection	انحراف در حوزه مغناطیسی
catchment areas	حوزه ابخیز ابگیر
free trade area	حوزه تجارت ازاد
to come within the scope of the law	در حوزه عمل قانون بودن
plural vote	رای یک تن در چند حوزه انتخابی
circuits	حوزه قضایی یک قاضی دور
circuit	حوزه قضایی یک قاضی دور
well field	حوزه تغذیه کننده چاه
degaussing	تعدیل حوزه میدان مغناطیسی ناو دیگازینگ
pocket borough	حوزه انتخاباتی تحت نفوذ یک نفر یا یک خانواده
vicarate	قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
vicariate	قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
rain discharge	حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
occupation franchise	حق رای در انتخابات درصورتی که مستلزم درتصرف داشتن مقداربخصوصی از اراضی در حوزه محل رای گیری باشد
corked	بسته
grumous	بسته
ice bound	یخ بسته
curdy	بسته
datagram	یچ بسته
imperforate	بسته
packages	بسته
interdependent	به هم بسته
shook	بسته
package	بسته
packaged	بسته
crossed cheque	چک بسته
crossed chaque	چک بسته
clotty	بسته
fronted	صف بسته
bunged up	بسته
bagful	یک بسته
strikebound	بسته
trusser	بسته
uncrossed	بسته
pinioned	کت بسته
packed	بسته ای
jellied	بسته
clotted	بسته
kit	بسته
parcel	بسته
parcels	بسته
kits	بسته
fardel	بسته
pack box	بسته
pent	بسته
shutting	بسته
packet	بسته
packets	بسته
bundling	بسته
bundles	بسته
barred	بسته
closed	بسته
shut	بسته
solid	بسته
logical	یچ بسته
pack	بسته
shuts	بسته
connected	بسته
packs	بسته
stack	بسته
stacked	بسته
solids	بسته
stacks	بسته
bundle	بسته
assumed	بخود بسته
blindfolds	چشم بسته
tongue tied	زبان بسته
to shut down	بسته شدن
closed system	نظام بسته
blindfolded	چشم بسته
closed system	سیستم بسته