Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
pocket borough
حوزه انتخاباتی تحت نفوذ یک نفر یا یک خانواده
Other Matches
constituencies
حوزه انتخاباتی
constituency
حوزه انتخاباتی
period of concentration
در یک حوزه ابریز رودخانه مدت زمانی که یک قطره اب از ابتدای حوزه تا خروج از حوزه را
rule the roost
<idiom>
عزیز خانواده بودن ،سوگلی خانواده
penetration
نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
initial thrust
نفوذ اولیه نفوذ اصلی
election propaganda
تبلیغات انتخاباتی
electioneering
مبارزه انتخاباتی
candidate
نامزد انتخاباتی
running mate
متحد انتخاباتی
running mates
متحد انتخاباتی
election campaign
مبارزه انتخاباتی
electioneer
فعالیت انتخاباتی کردن
campaigns
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
slates
فهرست نامزدهای انتخاباتی
slated
فهرست نامزدهای انتخاباتی
campaign
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigned
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigning
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
polls
فهرست نامزدهای انتخاباتی
poll
فهرست نامزدهای انتخاباتی
polled
فهرست نامزدهای انتخاباتی
slate
فهرست نامزدهای انتخاباتی
plateform
برنامه کار نامزدهای انتخاباتی
The campaign was considered to have failed.
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
gerrymander
تقسیم حوزههای انتخاباتی وغیره بطور غیر عادلانه
ballistics of penetration
شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
radiolucency
درجه نفوذ اشعه مجهول نفوذ پذیری اشعه مجهول
sphere
حوزه
circuity
حوزه
aquifer
حوزه
spheres
حوزه
ambit
حوزه
basins
حوزه
ranged
حوزه
ranges
حوزه
field
حوزه
jurisdication
حوزه
zero field
بی حوزه
basin
حوزه
districts
حوزه
district
حوزه
range
حوزه
precincts
حوزه
fielded
حوزه
realms
حوزه
realm
حوزه
presidency
حوزه
department
حوزه
areas
حوزه
domains
حوزه
area
حوزه
precinct
حوزه
fields
حوزه
extent
حوزه
scope
حوزه
domain
حوزه
zone
حوزه
departments
حوزه
zones
حوزه
free field
حوزه ازاد
judicature
حوزه قضایی
kingdom
حوزه اقتدار
circuit
جریان حوزه
ground water basin
حوزه اب زیرزمینی
circuit
حوزه قضائی
circuits
جریان حوزه
induction field
حوزه القائی
image field
حوزه تصویر
f.of operations
حوزه عملیات
prefecture
حوزه اداری
domains
حوزه دایره
span of control
حوزه نظارت
scope of coverage
حوزه عمل
seepage area
حوزه تراوش
test bay
حوزه ازمایش
magnetic fields
حوزه مغناطیسی
magnetic field
حوزه مغناطیسی
domain
حوزه دایره
drainge area
حوزه زهکشی
precincts
بخش حوزه
chapelry
حوزه کلیسا
circle
محفل حوزه
scope
قلمرو حوزه
department
حوزه کمیته
constituencies
حوزه انتخابیه
constituency
حوزه انتخابیه
electorates
حوزه انتخابیه
departments
حوزه کمیته
apanage
حوزه درامداتفاقی
precinct
بخش حوزه
catchment area
حوزه ابریز
circles
محفل حوزه
drainage area
حوزه ابخیز
module
حوزه گنجایش
drainage basin
حوزه زهکش
catchment areas
حوزه ابریز
electorate
حوزه انتخابیه
modules
حوزه گنجایش
circling
محفل حوزه
circuits
حوزه قضائی
circled
محفل حوزه
venue
حوزه صلاحیت دادگاه
free trade area
حوزه تجارت ازاد
flooding area
حوزه سیل گیر
military area
حوزه جغرافیایی نظامی
active zone of well
حوزه فعال چاه
coil field
حوزه سیم پیچ
intersplere
در حوزه یکدیگر امدن
catchment
حوزه ابریز مرزی
bolson
حوزه ابریز بسته
blind drainage area
حوزه ابریز بسته
intendancy
مدیریت حوزه مباشرت
compass
حدود وثغور حوزه
venues
حوزه صلاحیت دادگاه
basin area
حوزه ابریز رودخانه
constituencies
هیات موکلان یک حوزه
constituency
هیات موکلان یک حوزه
magnetic deflection
انحراف در حوزه مغناطیسی
basin
حوزه رودخانه ابگیر
basins
حوزه رودخانه ابگیر
polled
حوزه رای گیری
polls
حوزه رای گیری
circuit
حوزه صلاحیت دادگاه
catchment areas
حوزه ابخیز ابگیر
sees
مقر یا حوزه اسقفی
princedom
حوزه حکومت شاهزاده
poll
حوزه رای گیری
flashing
کاهش حوزه مغناطیسی
circuits
حوزه صلاحیت دادگاه
catchment area
حوزه ابخیز ابگیر
see
مقر یا حوزه اسقفی
circuit
حوزه قضایی یک قاضی دور
to come within the scope of the law
در حوزه عمل قانون بودن
circuits
حوزه قضایی یک قاضی دور
plural vote
رای یک تن در چند حوزه انتخابی
well field
حوزه تغذیه کننده چاه
runoff
جریان اب حاصل ازبارندگی در حوزه ابریز
clan
خانواده
family
خانواده
clans
خانواده
gens
خانواده
ilk
خانواده
households
خانواده
household
خانواده
families
خانواده
menage
خانواده
wife
خانواده
degaussing
تعدیل حوزه میدان مغناطیسی ناو دیگازینگ
nuclear family
خانواده هستهای
paterfamilias
سالار خانواده
clansman
عضو خانواده
horseflesh
خانواده اسب
batrachia
خانواده غوکان
broken home
خانواده گسیخته
nuclear families
خانواده هستهای
broken homes
خانواده گسیخته
circuit family
خانواده مداری
computer family
خانواده کامپیوتر
citrus
خانواده مرکبات
accipitres
خانواده لاشخوران
clannishness
خانواده پرستی
patriarch
رئیس خانواده
patriarchs
رئیس خانواده
actinide series
خانواده اکتینیدها
nations
خانواده طایفه
apiaceae
خانواده چتریان
family doctors
پزشک خانواده
strips
موسس خانواده
paterfamilias
بزرگ خانواده
nation
خانواده طایفه
familial
مربوط به خانواده
consanguine family
خانواده هم خون
family planning
تنظیم خانواده
family doctor
پزشک خانواده
arachnida
خانواده کارتنه
conjugal family
خانواده زن و شوهری
penates
خدایان خانواده
to maintain one's family
خانواده خود را
type font
خانواده حروف
turnicidae
خانواده بلدرچین
turnix
خانواده بلدرچین
matriarchs
رئیسه خانواده
matriarch
رئیسه خانواده
subfamily
خانواده فرعی
home visit
بازدید خانواده
goodman
بزرگ خانواده
gas family
خانواده گاز
sheiks
رئیس خانواده
lanthanide series
خانواده لانتانیدها
crustaceans
خانواده خرچنگ
patronymic family
خانواده پدرنامی
patriarchate
ریاست خانواده
schizogenic family
خانواده اسکیزوفرنی زا
sheik
رئیس خانواده
mustelidea
خانواده سمور
motorola 000 family
خانواده موتورولا
royalties
از خانواده سلطنتی
member of a family
عضو خانواده
royalty
از خانواده سلطنتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com