English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
iam bored حوصله ام سر رفته
Search result with all words
Time hangs heavily on my hands. از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
Other Matches
To be patient. To bear up. حوصله کردن ( حوصله بخرج دادن )
damped wave موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set). آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindled رفته رفته کوچک شدن
dwindle رفته رفته کوچک شدن
dwindling رفته رفته کوچک شدن
dwindles رفته رفته کوچک شدن
to peter out رفته رفته کوچک شدن
self-contained با حوصله
moods حوصله
craw حوصله
impatient بی حوصله
short-tempered کم حوصله
mood حوصله
forbearing با حوصله
of little patience کم حوصله
self contained با حوصله محتاط
i cannot bear him حوصله او را ندارم
have patience with me با من حوصله کنید
i am fed up حوصله ام سر رفت
it irks me حوصله ام سررفت
He exhausted(taxed)my patience.I got fed up with him. حوصله ام را بسر آورد
to have patience تاب اوردن حوصله داشتن
Be patient . صبر داشته باش ( حوصله کن )
to contain one self خود داری یا حوصله کردن
I cant be bothered. bother the flies! برو بابا حوصله داری !
If you don't feel like it, (you can) just stop. اگر حوصله این کار را نداری خوب دست بردار ازش.
thrawart در رفته
gradually رفته رفته
frenetical از جا در رفته
bit by bit <adv.> رفته رفته
by inches رفته رفته
dislocated در رفته
by degrees <adv.> رفته رفته
inchmeal رفته رفته
departed رفته
gradually <adv.> رفته رفته
short tempered از جا در رفته
in process of time رفته رفته
it has escaped my remembrance از خاطرم رفته
he knew that i had gone او میدانست که من رفته ام
unbridle مهاردر رفته
in the lump روی هم رفته
madding از کوره در رفته
smudgier رنگ و رو رفته
consumptive تحلیل رفته
in the a روی هم رفته
deep-set فرو رفته
by and large <idiom> روی هم رفته
i have been to paris پاریس رفته ام
smudgy رنگ و رو رفته
smudgiest رنگ و رو رفته
weatherbeaten رنگ و رو رفته
truncated soil خاک رو رفته
on a par روی هم رفته
retreating forehead پیشانی تو رفته
day a day روی هم رفته
averagly روی هم رفته
extinct ازبین رفته
averages روی هم رفته
averaging روی هم رفته
I'm glad he's gone. خوشحالم که او رفته.
chafed پوست رفته
overseen غلط رفته
jitters از کوره در رفته
away غایب رفته
averaged روی هم رفته
exhausted تحلیل رفته
averaged روی هم رفته
average روی هم رفته
neat شسته و رفته
installed <adj.> <past-p.> بکار رفته
neater شسته و رفته
inserted <adj.> <past-p.> بکار رفته
neatest شسته و رفته
altogether روی هم رفته
deployed <adj.> <past-p.> بکار رفته
appointed <adj.> <past-p.> بکار رفته
applied <adj.> <past-p.> بکار رفته
pallid رنگ رفته
overall رویهم رفته
off shade رنگ رفته
windswept بر باد رفته
defunct ازبین رفته
sunken فرو رفته
on average [on av.] روی هم رفته
pulled تحلیل رفته
all in all روی هم رفته
all told روی هم رفته
first and last روی هم رفته
frenzied ازجا در رفته
consumptives تحلیل رفته
gone <adj.> از دست رفته
overalls رویهم رفته
red-hot ازجادر رفته
frantic ازکوره در رفته
cavetto [پخی تو رفته]
emaciated گوشت رفته
we cannot undo the past اب رفته بجوی برنمیگردد
Have you been there recently (lately) تازگیها آنجا رفته ای ؟
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
what is done cannot be undone اب رفته بجوی برنمیگردد
As limp as a rag. شل واز حال رفته
ha-ha دیوار فرو رفته
you are mistaken خطا رفته اید
I feel pins and needles in my foot. پایم خواب رفته
go out the window <idiom> اثرش از بین رفته
He is on leave of absence . مرخصی رفته است
paler رنگ رفته بی نور
Vanished(shattered, dashed) hopes. امیدها ی بر باد رفته
retreating chin چانه عقب رفته
powers توان از دست رفته
he must have gone باید رفته باشد
lost از دست رفته ضایع
lost chain زنجیره از دست رفته
lorn از دست رفته بربادرفته
advanced pawn پیاده پیش رفته
forged side سطح فرو رفته
income forgone درامداز دست رفته
immersed in debt فرو رفته در فرض
furibund اشفته ازجادر رفته
he is off to the war رفته است به جنگ
tacky رنگ ورو رفته
palest رنگ رفته بی نور
neat شسته و رفته مرتب
neater شسته و رفته مرتب
neatest شسته و رفته مرتب
power توان از دست رفته
powered توان از دست رفته
powering توان از دست رفته
washed up بکلی تحلیل رفته
sunken eyes چشمان فرو رفته
saddle nose بینی فرو رفته
pale رنگ رفته بی نور
revendication استردادزمین ازدست رفته
I have something in my eye. چیزی توی چشمم رفته.
to have arrived [expected moment] رسیدن [به زمان انتظار رفته]
to count for lost از دست رفته بحساب آوردن
lost از دست رفته تلف شده
sold فروخته شده بفروش رفته
macaroni ماکارونی جوان خارج رفته
the cork went off with apop چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
wear off فرسوده و از بین رفته شدن
lost cause جنبش یا آرمان از دست رفته
lost causes جنبش یا آرمان از دست رفته
He wont be back for another six months. رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
I have lost a lot of blood. خون زیادی از من رفته است
up to the ears غرق سرا پا فرو رفته
ingesta موادی که داخل بدن رفته
opportunity cost هزینه فرصت از دست رفته
To make amends to someone for an injury. وقت از دست رفته جبران کردن
intakes جای ابگیری نیروی بکار رفته
intake جای ابگیری نیروی بکار رفته
shopworn کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
She wI'll be a loser if she refuses. اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
My brother has gone abroad. برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
to join the majority رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
sell out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-outs تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
applied برای هدف معین بکار رفته کاربسته
i p that they are both gone احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
cost of sales قیمت تمام شده کالای فروش رفته
It is an absolute chaos. همه رشته کارها از دست در رفته است
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . نمی دانم کدام گوری رفته است
sell-out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
quasi بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
Vxtreme قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
drag مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
dragged مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drags مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
mattoid کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
gapeworm یکجورکرم که درگلوی مرغ رفته راه نفس کشیدن انرامی بند د
poppyhead تزئیناتی بشکل سرگل شقایق که درمعماری سبک گوتیک درکلیساها بکار رفته
Nothing can.compensate for the loss ones health. هیچ چیز سلامت از دست رفته انسان رانمی تواند جبران کند
weathered rocks خاره هایی که در تحت تاثیرهوا خردشده اند یا رنگ انها رفته است
Cinquecento [واژه ای که در قرن شانزدهم ایتالیا در هنر و معماری رنسانس بکار می رفته است.]
Creches [جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
abio کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
VT terminal emulation استاندارد معروف ترمینال که کدهای به کار رفته برای نمایش متن و گرافیک را بیان میکند
yin yang مرد و زن [نمادی که در فرش های چینی بکار رفته و مفهوم از دو چیز متضاد را نشان میدهد.]
diptych دولوحی که باهم بوسیله لولایی متصل شده و برای نوشتن بکار می رفته و تاه میشده
antihistamine موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند
leiwen لی وان [در اصطلاح به معنی رعد می باشد و نگاره آن در حواشی فرش های چین بکار می رفته است.]
parmakli لوزی پنجه ای [این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
adaptive channel allocation روش به کار رفته توسط پروتکل تصحیح خطای MNP که اندازه بستههای داده را طبق خط تلفن تنظیم میکند.
umbrella طرح چتر [یکی از علائم هشتگانه بودا که در فرش های چینی بکار رفته و نشانه قدرت و اقتدار دولت است.]
lee board تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
due از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده
chrome dyes کرم یا گروهی از رنگینه های شیمیایی که به همراه دی کرومات پتاسیم در رنگرزی پشم به کار رفته و رنگ نسبتا پایداری بوجود می آورند
push pop stack ثباتی که اطلاعات را ازشمارنده برنامه گرفته ومکانهای ادرس دستورالعمل را بر مبنای "انکه اول رفته اخر خارج شود" ذخیره میکند
struck بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
metallic thread نخ زربفت [اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
lotus [نوعی گل نیلوفر آبی مصری که در فرش های چینی بیشتر بکار رفته و نشانه مذهب، تکامل، خلوص و زیبائی بوده و شباهتی با گل ختائی دارد.]
pearl مروارید [طرح این سنگ قیمتی در فرش های چینی بکار رفته و یک نوع آن بنام مروارید شعله ور معروف می باشد.]
double knotting گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
value added قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
dye analysis [آنالیز کردن رنگینه های بکار رفته در فرش جهت تعیین طول عمر فرش و سابقه تاریخی نوع رنگینه]
strike اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com