English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (6 milliseconds)
English Persian
trap box حوضچه رسوب زهکشها
Other Matches
settling basin حوضچه رسوب
trap box حوضچه رسوب
setting basin حوضچه رسوب
drain cleaner ابزاریکه کف زهکشها را تمیزمیکند
basin حوضچه
crater حوضچه
craters حوضچه
impact basin حوضچه ارامش
recharge basin حوضچه تغذیه
flush tank حوضچه شستشو
laver اب انبار حوضچه
arctic basin حوضچه قطبی
boat pool حوضچه قایق
graving dock حوضچه تعمیرکشتی
equalizing basin حوضچه توزیع اب
receiving basin حوضچه ابگیر
resting pool حوضچه ارامش
settling basin حوضچه تهنشینی
sedimentation basin حوضچه رسوبگیر
sedimentation pond حوضچه ته نشینی
brine pan حوضچه نمک گیری
cistern حوضچه ارامش منبع
dock حوضچه تعمیر ناو
floating drydock حوضچه شناور خشک
stilling basin حوضچه ارام کننده
dry dock کشتی را در حوضچه تعمیرگذاردن
docks حوضچه تعمیر ناو
impact basin حوضچه بار شکن
dry docks کشتی را در حوضچه تعمیرگذاردن
docked حوضچه تعمیر ناو
ship کشتی را در حوضچه تعمیرگذاردن
cisterns حوضچه ارامش منبع
floating dock حوضچه شناور تعمیر کشتی
docking report گزارش عملیات تعمیراتی در حوضچه
sealing basin حوضچه ایجاد هوابند ابی
hawsers طناب فولادی مخصوص نگاهداشتن کشتی در حوضچه
hawser طناب فولادی مخصوص نگاهداشتن کشتی در حوضچه
jet diffusion basin حوضچه ایکه در اثر پخش فورانی انرژی را کاهش میدهد
fouling رسوب
percipitate رسوب
sinter رسوب
alluvion رسوب
illuviation رسوب
dreg رسوب
alluvium رسوب
residual رسوب
mud رسوب
precipitation رسوب
fouls رسوب
foulest رسوب
sediments رسوب
fouler رسوب
fouled رسوب
foul رسوب
sediment رسوب
deposit رسوب
deposits رسوب
silt pit چاله رسوب
residuum پسمانده رسوب
sediment لای رسوب
silting رسوب ته نشینی
precipitant عامل رسوب
deposit ذخیره رسوب
sediment رسوب کردن
percipitate رسوب کردن
deposit رسوب کردن
deposits رسوب کردن
deposits ذخیره رسوب
sedimentation رسوب گذاری
bosh رسوب کوارتس
sediments لای رسوب
accretion of silt رسوب زدایی
sediments رسوب کردن
silt sump چاهک رسوب
oil sludge رسوب روغن
mud valve دریجه رسوب
precipitates رسوب کردن
precipitates رسوب شیمیایی
foulest رسوب کردن
fouls رسوب کردن
precipitating رسوب کردن
precipitation رسوب دادن
accretionof silt رسوب زدائی
precipitation رسوب کردن
precipitated رسوب کردن
precipitate رسوب شیمیایی
glacial deposit رسوب یخچالی
fouler رسوب کردن
foul رسوب کردن
fouling رسوب رسوبات
fouling رسوب کردن
fouled رسوب کردن
precipitate رسوب کردن
precipitated رسوب شیمیایی
tartar ته نشین رسوب
sedimentation رسوب سازی
tartars ته نشین رسوب
precipitating رسوب شیمیایی
precipating agent عامل رسوب دهنده
vapor deposition رسوب سازی با بخار
sludge رسوب گل و لای ضخیم
reprecipitation رسوب دادن مجدد
precipitation reaction واکنش رسوب دهنده
reprecipitation رسوب کردن مجدد
silt ejector تخلیه کننده رسوب
tidal mud deposits گل رسوب شده حاصل از جزرو مد
alluvial ته نشینی مربوط به رسوب و ته نشین
eolian رسوب حاصل از جریان باد
laterization تبدیل سنگ به رسوب صخرههای قرمز
coppering مس گیری رفع رسوب مس از داخل لوله
sludge لجن غلیظ رسوب مخازن سوخت ناو
docking plan نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
scale ستون درجه رسوب جدار داخلی دیگ بخارناو
juck work کوبیدن میخ درکف و دیوارهای کانال به منظور ایجاد رسوب
illuviate در اثر نقل مکان از محلی درمحل دیگری رسوب شدن
age hardening سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
fractional precipitation رسوب گیری جزء به جزء
to tip something [British E] رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com