Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
search warrant
حکم تفتیش منزل
search warrants
حکم تفتیش منزل
Other Matches
searches
تفتیش
censorship
تفتیش
detection
تفتیش
inquisition
تفتیش
inquisitions
تفتیش
inspection
تفتیش
search
تفتیش
searchingly
تفتیش
searched
تفتیش
search warrants
اجازه تفتیش
search warrants
حکم تفتیش
frisk
تفتیش وجستجو
search warrant
اجازه تفتیش
search warrant
حکم تفتیش
frisking
تفتیش وجستجو
frisks
تفتیش وجستجو
boarding party
تیم تفتیش
frisked
تفتیش وجستجو
boarding parties
تیم تفتیش
court of inquiry
دادگاه تفتیش
visits
بررسی تفتیش
visited
بررسی تفتیش
visit
بررسی تفتیش
inspect
تفتیش کردن
inspected
تفتیش کردن
inspecting
تفتیش کردن
courts of inquiry
دادگاه تفتیش
inspects
تفتیش کردن
right of visit
حق بازرسی و تفتیش
seach
تفتیش کردن
searcher warrant
اجازه تفتیش
inspective
وابسته به تفتیش و بازرسی
expertism
تفتیش و رسیدگی خبره کارشناسی
water bailiffs
مامور تفتیش کشتیها در بندر
checkroom
اطاق تفتیش اثاث وبارمسافرین
inquisition
تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
inquisitions
تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
inns
منزل
homes
منزل
houses
منزل
inn
منزل
biding
منزل
commorancy
منزل
halting place
منزل
hospices
منزل
hospice
منزل
dwellings
منزل
lodging
منزل
house
منزل
housed
منزل
lodgings
منزل
hearths
منزل
hearth
منزل
stages
منزل
stage
منزل
dwelling
منزل
lodged
منزل
domiciles
منزل
home
منزل
domicile
منزل
pieds-a-terre
منزل
lodges
منزل
withindoors
در منزل
lodge
منزل
houseful
یک منزل بر
abodes
منزل
habitations
منزل
abode
منزل
pied-a-terre
منزل
habitation
منزل
home address
آدرس منزل
to move out
[از منزل]
رفتن
dwellings
منزل کردن
encamped
منزل دادن
He came out of the house.
از منزل درآمد
to take up one's quarters
منزل کزدن
residance telephone
تلفن منزل
encage
منزل دادن
dwelling house
منزل مسکونی
take up ones abode
منزل کردن
lodgment or lodge
منزل گیری
accomodate
منزل دادن
encamps
منزل دادن
encamping
منزل دادن
to shift one's lodging
تغییردادن منزل
encamp
منزل دادن
house arrest
توقیف در منزل
housework
کار منزل
dwelling
منزل کردن
household economy
تدبیر منزل
accommodating
منزل مناسب
housekeeping
اداره منزل
camp
منزل کردن
camped
منزل کردن
camps
منزل کردن
abide
منزل کردن
abided
منزل کردن
abides
منزل کردن
accommodate
منزل دادن
dwelt
منزل کرد
homeward
بطرف منزل
digging
خانه منزل
lodge
منزل دادن
lodged
منزل دادن
lodged
منزل کردن
lodges
منزل دادن
lodges
منزل کردن
alfresco
خارج از منزل
home economics
اقتصاد منزل
home economics
تدبیر منزل
accommodated
منزل دادن
houses
منزل گزیدن
roost
منزل کرن
roosted
منزل کرن
lodge
منزل کردن
quarters
منزل بخش
house
منزل گزیدن
boarded
منزل کردن
board
منزل کردن
roosts
منزل کرن
outdoors
خارج از منزل
roosting
منزل کرن
housed
منزل گزیدن
dwelt
منزل داشت
accommodates
منزل دادن
frisking
ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisk
ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisked
ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisks
ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
Is there anybody at home ? Anybody home ?
کسی منزل هست ؟
to fix up
منزل دادن پوشانیدن
To put up at a place .
درجایی منزل کردن
manor
ملک تیولی منزل
manors
ملک تیولی منزل
houseplants
گیاه توی منزل
well lodged
دارای منزل راحت
withindoors
اشخاص داخل منزل
houseplant
گیاه توی منزل
halfway house
منزل نیمه راه
halfway houses
منزل نیمه راه
accommodation
منزل وسایل راحتی
pet
حیوان اهلی منزل
pets
حیوان اهلی منزل
petted
حیوان اهلی منزل
I am staying at the hotel.
در هتل منزل دارم.
to move out
[از منزل]
بارکشی کردن
house service meter
کنتور برق منزل
house wiring switch
کلید برق منزل
WI'll you take me home?
مرا به منزل می رسانید ؟
lodgment
منزل گیری استقرار
lodgement
منزل گیری استقرار
accommodations
منزل وسایل راحتی
I'll be at home today .
امروز منزل خواهم بود
put-up
طرح کردن منزل دادن
room
مسکن گزیدن منزل دادن به
A load askew does not reach its destination .
<proverb>
بار کج به منزل نمى رسد .
domicile
منزل یا مرکز مهم امور
eating out
صرف غذا بیرون از منزل
domiciles
منزل یا مرکز مهم امور
speciality of the house
غذای مخصوص طبخ منزل
rooms
مسکن گزیدن منزل دادن به
He went home on leave .
مرخصی گرفت رفت منزل
to put up
منزل دادن به نامزد کردن
put up
طرح کردن منزل دادن
outhouse
منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
outhouses
منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
easement
راحت شدن از درد منزل
come and take p luck with us
بفرمایدبرویم منزل هرچه پیداشدباهم می خوریم
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
where do you live
کجا زندگی می کنید یا منزل دارید
with whom do you board
پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
A light burden soon reaches home .
<proverb>
بار سبک زود به منزل مى رسد .
Could you put us up for the night ?
ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
subsidized accommodation
منزل با کمک هزینه
[کرایه و غیره]
barracking
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
Try to be home before dark.
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
barracked
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barrack
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
Floreale
[سبک تزئینات منزل در معماری هنر نوی ایتالیا]
The hotel was home from home .
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
Lets go to my house for pot luck .
برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
to register with the police
نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن
[نقل منزل]
yule log
کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
Home , sweet home .
هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
inspecting
بازرسی کردن تفتیش کردن
inspected
بازرسی کردن تفتیش کردن
inspect
بازرسی کردن تفتیش کردن
inspects
بازرسی کردن تفتیش کردن
searched
تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
searchingly
تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
searches
تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
search
تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
housed
منزل دادن پناه دادن
houses
منزل دادن پناه دادن
house
منزل دادن پناه دادن
quarantine
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com