English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
English Persian
to give a suspended sentence [British E] حکم دوره تعلیق مجازات دادن
Other Matches
on probation در دوره تعلیق مجازات
to be on probation در دوره تعلیق مجازات
to be on probation در دوره تعلیق مجازات بودن
reprieval تعلیق مجازات
suspension of punishment تعلیق مجازات
probation تعلیق مجازات
reprieve تعلیق اجرای مجازات
reprieved تعلیق اجرای مجازات
reprieving تعلیق اجرای مجازات
reprieves تعلیق اجرای مجازات
on probation به شرط تعلیق مجازات
probation order دستور یا حکم تعلیق مجازات
probation officer ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officers ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
suspensions تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspension تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
to suspend somebody's sentence on probation مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
to place somebody on probation مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
suspending معلق کردن تعلیق دادن
suspends معلق کردن تعلیق دادن
suspend معلق کردن تعلیق دادن
punished مجازات کردن کیفر دادن
punish مجازات کردن کیفر دادن
punishes مجازات کردن کیفر دادن
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
spaces دوره درفضا جا دادن
space دوره درفضا جا دادن
campaing شرکت دادن اسب در یک دوره مسابقه
punitive damages خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
cooling-off period دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling off period دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off periods دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
holocene وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
interregnums فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnum فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
fouled فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouls فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foul فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foulest فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouler فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
pendency تعلیق
suspensions تعلیق
abeyance تعلیق
deep freezes تعلیق
interruption تعلیق
interruptions تعلیق
deep freeze تعلیق
hangs تعلیق
hang تعلیق
suspension تعلیق
suspense تعلیق
colporteur کتاب فروش دوره گرد فروشنده دوره گرد
precipitable تعلیق پذیر
colloidal suspension تعلیق کلوییدی
suspensive درحال تعلیق
reduction to absurdity تعلیق به محال
four point suspension تعلیق چهارنقطهای
engine mounting تعلیق موتور
abeyance or adeyancy تعلیق تعویق
lay off تعلیق کارگر
hanging prevention ممانعت از تعلیق
remainder حالت تعلیق
suspensions ایست تعلیق
suspension ایست تعلیق
precipitant تعلیق شدنی
suspense درحال تعلیق
spring suspension تعلیق فنری
stay of proceedings تعلیق دادرسی
suspensive تعلیق معلق
cardanic suspension تعلیق کاردان
hoisting دستگاه تعلیق جرثقیل
reductio ad absurdum تعلیق بامر محال
emulsify بحالت تعلیق دراوردن
suspension wheel چرخ تعلیق خودرو
front wheel suspension تعلیق چرخهای جلو
suspensor موجب تعلیق نگاهدارنده
hanging اویزان درحال تعلیق
emulsified بحالت تعلیق دراوردن
emulsifying بحالت تعلیق دراوردن
emulsifies بحالت تعلیق دراوردن
to be in suspension در حالت تعلیق بودن
light period دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
torsion bar بار پیچشی اهرم تعلیق
privations محروم سازی تعلیق مقام
hypostasis موجود فرضی حالت تعلیق
privation محروم سازی تعلیق مقام
front axle suspension اویزش یا تعلیق اکسل جلو
stultification تعلیق بمحال احمق ساختن
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
buggie بوگی دستگاه تعلیق جلو توپ
suspending تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspends تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspend تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
disperse [درجه تعلیق و پراکندگی مواد رنگی در رنگرزی]
aerosol تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
emulsions تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsion تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioning تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioned تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
aerosols تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
sanction مجازات
sanctioned مجازات
penalties مجازات
penalty مجازات
sanctioning مجازات
punishment مجازات
reprimand مجازات
reprimanded مجازات
rocket [British E] مجازات
pains and penalties مجازات
sanctions مجازات
reprimands مجازات
reprimanding مجازات
castigation مجازات
the lash مجازات
wite مجازات
retribution مجازات
suspension strap نوار تعلیق بار به هلیکوپتر نوارهای اتصال طناب بارهلیکوپتر
mitigation of punishment تخفیف مجازات
communication of punishment ابلاغ مجازات
reformative punishment مجازات تادیبی
pecuniary penalty مجازات مالی
punished مجازات کردن
agravation of punishment تشدید مجازات
punitory متضمن مجازات
to get ticked off [British E] <idiom> مجازات شدن
to death penalty اعدام مجازات
commutation تخفیف مجازات
sanctioning مجازات کردن
to get a rocket [British E] <idiom> مجازات شدن
castigator مجازات کننده
severe punishment مجازات شاق
divine legislation تشدید مجازات
sanction مجازات کردن
supplementary punishment مجازات تکمیلی
sentencing حکم به مجازات
sentences حکم به مجازات
sanctioned مجازات کردن
absolution انصراف از مجازات
sentence حکم به مجازات
punishable مستحق مجازات
punishes مجازات کردن
death penalty مجازات اعدام
capital punishment مجازات اعدام
disciplinary punishment مجازات انضباطی
culpability قابلیت مجازات
culpable قابل مجازات
deterrennt punishment مجازات ترهیبی
deterrent punishment مجازات ارعابی
punishable قابل مجازات
punishment کیفر مجازات
principal punishment مجازات اصلی
criminous مستحق مجازات
sanctions مجازات کردن
theories of punishment فلسفه مجازات
theories of punishment اهداف مجازات
suspended sentence مجازات تعلیقی
degradatory punishment مجازات ترذیلی
degrading punishment مجازات ترذیلی
suspended sentences مجازات تعلیقی
punishability مجازات کردنی
accessory punishment مجازات تبعی
capital punishment اعدام مجازات
forfeitable قابل مجازات
pecuniary pumishment مجازات نقدی
pecuniary punishment مجازات نقدی
punishment of a minor offence مجازات تکدیری
fasces قدرت مجازات
doom حکم مجازات
punish مجازات کردن
punishability قابلیت مجازات
culpable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
penal <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
penal <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
punishable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
punishable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
it is death to مجازات 0000مرگ است
sanctioning تصدیق مجازات اقتصادی
indictable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
sanctions تصدیق مجازات اقتصادی
indictable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
penal code قانون مجازات عمومی
chargeable <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
reproof مجازات [اصطلاح روزمره]
censure مجازات [اصطلاح روزمره]
finger-wagging مجازات [اصطلاح روزمره]
penal <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
sanctioned تصدیق مجازات اقتصادی
commutation تبدیل مجازات به اخف
suit the punishment to the crime انطباق مجازات بر جرم
penal codes قانون مجازات عمومی
culpable <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com