English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
nonexecutable statement حکم غیرقابل اجرا
Search result with all words
inapplicably بطور غیرقابل اجرا
Other Matches
indiscernible غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
standard تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standards تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
asynchronous تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
simple وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simplest وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simpler وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
runs دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
run دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
operation ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
uncontrollably غیرقابل نظارت
inexplosive غیرقابل انفجار
inexplosive غیرقابل احتراق
infrangible غیرقابل نقض
insociable غیرقابل امیزش
irrefrangible غیرقابل تجزیه
irrespirable غیرقابل استنشاق
built-in غیرقابل انتقال
uncontrollable غیرقابل جلوگیری
out-of-the-way غیرقابل دسترس
uncontrollable غیرقابل نظارت
indistributable غیرقابل توزیع
inapprehensible غیرقابل ادراک
incommunicable غیرقابل ابلاغ
incomparable غیرقابل مقایسه
uncompromisingly غیرقابل انعطاف
uncompromising غیرقابل انعطاف
impermeable غیرقابل نفوذ
ineffability غیرقابل توصیفی
watertight غیرقابل نفوذ اب
incontestable غیرقابل بحث
uncontrollably غیرقابل جلوگیری
incorrodible غیرقابل تحلیل
indiscrete غیرقابل تشخیص
indissolubly بطور غیرقابل حل
inappellable غیرقابل استیناف
not negotiable غیرقابل معامله
innumerable <adj.> غیرقابل شمارش
countless <adj.> غیرقابل شمارش
unreadable غیرقابل خواندن
unreliable غیرقابل اعتماد
unmentionable غیرقابل گوشزد
unprofitable غیرقابل استفاده
run wild <idiom> غیرقابل کنترل
in check <idiom> غیرقابل کنترل
irremediable غیرقابل استرداد
inaccessible غیرقابل دسترس
unerring غیرقابل لغزش
numberless <adj.> غیرقابل شمارش
sumless <adj.> غیرقابل شمارش
not negotiable غیرقابل انتقال
noteless غیرقابل ملاحظه بی نت
quenchless غیرقابل جلوگیری
dilemmas معمای غیرقابل حل
dilemma معمای غیرقابل حل
unachievable غیرقابل حصول
unappealabe غیرقابل استیناف
ineluctable غیرقابل مقاومت
unappealable غیرقابل استیناف
ungovernable غیرقابل کنترل
unpromising غیرقابل اطمینان
untouchability غیرقابل لمس
unwarrantable غیرقابل ضمنانت
myriad <adj.> غیرقابل شمارش
uncountable <adj.> غیرقابل شمارش
unquestionable غیرقابل اعتراض
inescapable غیرقابل اجتناب
unutilizable غیرقابل استفاده
irrefutable غیرقابل تکذیب
acataletic غیرقابل فهم
beyond bearing غیرقابل تحمل
checkless غیرقابل جلوگیری
unassailable غیرقابل بحث
irrevocable غیرقابل برگشت
flexionless غیرقابل صرف
unacceptably غیرقابل قبول
unacceptable غیرقابل قبول
unusable غیرقابل استفاده
unpredictable غیرقابل استناد
unpredictable غیرقابل پیشگویی
unwarranted غیرقابل ضمنانت
unassailable غیرقابل حمله
inaccessibility غیرقابل دسترسی
unthinkable غیرقابل فکر
out of the way غیرقابل دسترس
unquestioning غیرقابل اعتراض
indefensible غیرقابل دفاع
indecipherable غیرقابل کشف
indecipherable غیرقابل استخراج
unprintable غیرقابل چاپ
irredeemable غیرقابل خریداری
invaluable غیرقابل تخمین
ineligible غیرقابل قبول
impossible [colloquial] <adj.> غیرقابل قبول
inalienable غیرقابل انتقال
obsolete غیرقابل استفاده
implausibility غیرقابل قبولی
fordless غیرقابل عبور
untenable غیرقابل دفاع
inaccessible <adj.> غیرقابل دسترس
unquestioning محقق غیرقابل منازعه
incommunicable نگفتنی غیرقابل پخش
inconcealable غیرقابل پنهان کردن
impermeable layer لایه غیرقابل نفوذ
airtight غیرقابل نفوذبوسیلهء هوا
incompressible fluide سیاله غیرقابل تراکم
unknowingly غیرقابل ادراک و فهم
impermeably بطور غیرقابل نفوذ
unpremediated غیرقابل پیش بینی
impenetrably بطور غیرقابل نفوذ
unknowing غیرقابل ادراک و فهم
unusable fuel سوخت غیرقابل استفاده
incognizable غیرقابل درک نفهمیدنی
unthinkable فکرنکردنی غیرقابل تعمق
unchangeably <adv.> به طور غیرقابل فسخ
unalterably <adv.> به طور غیرقابل فسخ
immutably <adv.> به طور غیرقابل فسخ
unquestionable محقق غیرقابل منازعه
unfathomable غیرقابل عمق سنجی
nondescript غیرقابل طبقه بندی
inappreciable غیرقابل تقدیر نامحسوس
incredible غیرقابل قبول افسانهای
indubitably بطور غیرقابل تردید
incomparably بطور غیرقابل مقایسه
inapprehensible نامفهوم غیرقابل احساس
indistinguishably بطور غیرقابل تشخیص
imperceptibly بطور غیرقابل مشاهده
incontestably بطور غیرقابل بحث
disafected person عنصر غیرقابل اعتماد
insociable ناسازگار غیرقابل معاشرت
insuppressible نخواباندنی غیرقابل کنترل
insurmountably بطور غیرقابل تفوق
invisible trade تجارت غیرقابل رویت
invisibles معاملات غیرقابل رویت
inconvertible currency پول غیرقابل تبدیل
inconvertibly بطور غیرقابل تبدیل
inalterably بطور غیرقابل تغییر
indivisibly بطور غیرقابل تقسیم
infrangibility غیرقابل نقض بودن
inexcusably بطور غیرقابل تصدیق
inflexibly بطور غیرقابل انحناء
indefensibly بطور غیرقابل تصدیق
infusible غیرقابل نفوذ یا حلول
innavigable غیرقابل کشتی رانی
defiladed area منطقه غیرقابل دید
irremovably بطور غیرقابل انتقال
indiscernibly بطور غیرقابل مشاهده
inexpressible نا گفتنی غیرقابل بیان
inconceivably بطور غیرقابل تصور
indigestibly بطور غیرقابل هضم
inconceivability غیرقابل تصور بودن
irreproachableness غیرقابل سرزنش بودن
irreproachability غیرقابل سرزنش بودن
forcemajeure علت یا قوه غیرقابل مقاومت
acatalepsy موضوع غیرقابل درک مکتب
pierce the block ابشار محکم غیرقابل دفاع
emergency risk خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
unliquidated damages خسارات غیرقابل براورد به پول
unspeakable توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
nondismountable pack بسته غیرقابل پیاده سازی
dead stock موجودی بی ارزش و غیرقابل فروش
indefensible غیرقابل اعتذار تصدیق نکردنی
confirmed irrevocable letter to credit اعتبار غیرقابل برگشت تاییدشده
lightproof غیرقابل نفوذ بوسیله نور
innumerable غیرقابل شمارش بیحد و حصر
irrevocable letter of credit اعتبار اسنادی غیرقابل برگشت
indefinite غیرقابل اندازه گیری نامعین
NMI وقفه غیرقابل چشم پوشی
wordless غیرقابل بیان با لغات خاموش
unserviceable غیرقابل تعمیر غیر قابل توزیع
unobtainable بدست نیامدنی نایافتنی غیرقابل حصول
blocked cuurency پول غیرقابل انتقال به خارج از کشور
irrepressible منع ناپذیر غیرقابل جلو گیری
freeze ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
erratic غیرقابل پیش بینی دمدمی مزاج
freezes ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
dead stock موجودی بی ارزش یا غیرقابل فروش سرمایه بیکار
subaqueous ranging طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
nympholepsy جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
to pound the filed غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
nympholept کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
client side داده یا برنامهای روی کامپیوتر مشتری ونه روی سرور اجرا میشود مثلاگ یک برنامه java script روی جستجوگر و کاربر اجرا میشود و برنامه کربردی مشتری است یا داده ذخیره شده ریو دیسک سخت کابر است
invisible assets دارائیهای نامرئی دارائیهای غیرقابل رویت
frozen wages مزدهای غیرقابل تغییر مزدهای منجمد
administrations اجرا
application اجرا
ministration اجرا
implementation اجرا
effecting اجرا
completion اجرا
effected اجرا
run اجرا
administration اجرا
execute اجرا
feasance اجرا
exercize اجرا
implementation اجرا
operation به اجرا
executing اجرا
executes اجرا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com