English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
isocracy حکومتی که اختیارات سیاسی همه دران یکسان است
Other Matches
isocratic دارای اختیارات برابر که دران اختیارات سیاسی همه کس یکسان است
the bill defined his powers حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
log rolling دسته بندی سیاسی که دران همدیگر رابستایندویاری کننداصول نان بهم قرض دادن
autosync خصوصیت یک مودم برای ارسال سیگنال دادههای یکسان به کامپیوتری که فقط سیگنالهای غیر یکسان را منتقل میکند
flat rate نرخ یکسان تعرفه یکسان
apolitical دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
self determination استقلال سیاسی یک ملت و عدم تاثیرنیروهای خارجی درتصمیمات و روشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی واجتماعی ان
political ties هم بستگیهای سیاسی وابستگیهای سیاسی اتحادسیاسی
constant angle arch dam بند قوسی با زاویه یکسان سد کمانی با زاویه یکسان
immunity مصونیت سیاسی مصونیت دیپلماسی عدم تبعیت مامور سیاسی خارجی ازمقررات قانونی کشور مرسل الیه است
political circles محافل سیاسی دوایر سیاسی
politics علم سیاسی امور سیاسی
coragne line خطوط جذر و مد یکسان خطوط کشند یکسان
national [state, federal state] <adj.> حکومتی
governmental <adj.> حکومتی
government-run [television, newspaper etc.] <adj.> حکومتی
belonging to the state <adj.> حکومتی
anarchy بی حکومتی
governmental حکومتی
authorizations اختیارات
government circles دوایر حکومتی
government house اداره حکومتی
delegation of authority دادن اختیارات
full powers اختیارات تام
full power اختیارات تام
limited power اختیارات محدود
in power دارای اختیارات
devolution تفویض اختیارات
reestablishment of diplomatic relations برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
ultra vires تجاوز از حدود اختیارات
To have full powers. اختیارات کامل داشتن
fully empovered دارای اختیارات تام
power of the keys اختیارات کلیسای پاپ
deed of assignment سند واگذاری اختیارات
excathedra طبق اختیارات محوله
mandatory powers اختیارات دولت قیم
gynaecocracy حکومتی که دردست اناث باشد
gubernatorial مربوط به فرماندار یافرمانداری حکومتی
ultra vires خارج از حدود اختیارات قانونی
straw boss [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
divest someone of his power از کسی سلب اختیارات کردن
ultra vires بیش از حدود اختیارات قانونی
deprive someone of his power از کسی سلب اختیارات کردن
oligrachy هیات حاکمه حکومتی با عده معدود
politic سیاسی نماینده سیاسی
proconsul افسر دارای بعضی اختیارات کنسولی
To exceed ones authority. ازحدود اختیارات خود فراتر رفتن
oligarchical وابسته به حکومتی که بدست چندتن اداره میشود
oligarchic وابسته به حکومتی که بدست چند تن اداره میشود
oligrachy حکومتی که قدرت ان در دست افراد معدود باشد
corporative state حکومتی که صاحبان کلیه مشاغل در ان شریک باشند
dictatorship حکومتی که به فرمان یک فرد مستبد اداره میشود
theocracy حکومتی که زمامداران اصلی ان پیشوایان مذهبی باشند
theocracies حکومتی که زمامداران اصلی ان پیشوایان مذهبی باشند
dictatorships حکومتی که به فرمان یک فرد مستبد اداره میشود
representative government حکومتی که وضع قوانین ان بانمایندگان ملت باشد
titular charge daffaires کاردارسفارتخانه در حالی که اختیارات خاص داشته باشد
I have a free hand in this matter. دراینکار دستم باز است ( اختیارات دارم )
lagate a latere نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
polygarchy حکومتی که به دست عده زیادی اداره شود حکومت جمعی
mixed government حکومتی که در ان جنبههای پادشاهی واشرافی و دمکراسی با هم به کار گرفته شود
exchange of full powers رسمیت یافتن تنزل نرخ ارز مبادله اسناد مربوط به تفویض اختیارات تام
isonomy برابری در حقوق سیاسی برابری سیاسی
departmentalism اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
bureaucreacy رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
therein دران
identical یکسان
uniform یکسان
equal یکسان
invariant یکسان
uniforms یکسان
equaled یکسان
akin یکسان
of kin یکسان
equaling یکسان
equalled یکسان
equalling یکسان
identic یکسان
similar یکسان
equals یکسان
similiar یکسان
same یکسان
provincialism اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
thereabout دران حدود
offing دران نزدیکی ها
therabout دران حدود
slideway راهی که دران سر
solids یکسان فضائی
solid یکسان فضائی
uniformly بطور یکسان
equably بطور یکسان
standard یکسان معیار
alike شبیه یکسان
uniform movement جنبش یکسان
assimilating یکسان کردن
assimilates یکسان کردن
assimilated یکسان کردن
assimilate یکسان کردن
identically بطور یکسان
spreading پخش یکسان
assimilatc یکسان کردن
standards یکسان معیار
uniforms یک شکل یکسان
uniform یک شکل یکسان
then انگاه دران هنگام
nautch که دران رقاص میرقصند
therewith دران هنگام بدانوسیله
it is not subject to review دران روا نیست
balanced design طرح با تراز یکسان
The city was razed to the ground. شهر با خاک یکسان شد
equate یکسان فرض کردن
equated یکسان فرض کردن
equates یکسان فرض کردن
equally appearing difference تفاوتهای یکسان نما
nuclear parity قدرت اتمی یکسان
coconscious ادراک چیزهای یکسان
equal appearing intervals فاصلههای یکسان نما
rase باخاک یکسان کردن
isoelectronic دارای الکترونهای یکسان
to make even with the ground با خاک یکسان کردن
it ius all one to me برای من یکسان است
without distinction بدون فرق یکسان
coconsciousness ادراک چیزهای یکسان
to kiss the dust باخاک یکسان شدن
errors slipped in اشتباهاتی دران راه یافت
i had no voice in that matter من دران قضیه رایی نداشتم
thumbhole حفرهای که شست دران جابگیرد
thereis not a p of truth init ذرهای راستی دران نیست
swimming bath تن شو یاحوضی که دران شناتوان کرد
pot liquor اب ته دیگ پس از پختن سبزیجات دران
polytonality ایجاد چندلحن دران واحد
polytony ایجادچند لحن دران واحد
scrinium لوله یاصندوقی که دران طوماربگذارند
to prostrate a city شهری را با خاک یکسان کردن
to raze a city to the ground شهری را با خاک یکسان کردن
irregular polygon شی گرافیکی که ابعاد یکسان دارد
to lump them all together <idiom> با همه یکسان رفتار کردن
method of equal appearing intervals روش فاصلههای یکسان نما
impressibly بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
cellaret گنجهای که شیشههای باده دران میگذارند
deadfall دامی که جانوران بزرگ دران زیراوارمیمانند
dripping pan فرفی که چکیده کباب دران میریزد
flashpoint درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
actinology دانشی که دران از خواص نورگفتگو میکند
dish water ابی که دران فرف شسته باشند
flashpoints درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
gill net دامی که چون ماهی دران بیافتد
dish wash ابی که دران فرف شسته باشند
flashingpoint درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
mainstream مسیر جویباری که دران اب جریان دارد
crates صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
crate صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
oast کورهای که رازک را دران خشک می کنند
balance برای همه خطاها یکسان است
It is exact to hair. مو نمی زند ( کاملا"یکسان است )
balances برای همه خطاها یکسان است
plug امکان نصب در سوکت یکسان میدهد
plugging امکان نصب در سوکت یکسان میدهد
shannon انتخابی بین دو واقعه بااحتمال یکسان
plugs امکان نصب در سوکت یکسان میدهد
an e. battle جنگی که برای دو طرف یکسان است
crematorium کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
effective beaten zone منطقهای که 28 درصد گلوله ها دران فرود می اید
dry town شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
crematoriums کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
there is nothing in it چیز مهمی دران نیست پروپایی ندارد
dies non روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
protoxide ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
heaths زمین بایری که علف وخاربن دران می روید
heath زمین بایری که علف وخاربن دران می روید
slugfest مسابقهای که دران ضربات سنگین ردوبدل میشود
book message نامهای که سایر گیرندگان دران قید نمیشود
crematoria کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
vortex filament خطی که شدت یا تمرکزجریانهای حلقوی دران بیشتراست
Hamming code تعداد ارقامی که در دو کلمه با طول یکسان متفاوتند
frequency فرکانس ساعت اصلی که سیستم را یکسان میکند
external ساعت یا سیگنال یکسان کننده در خارج یک وسیله
equisignal zone منطقهای که دارای امواج مغناطیسی یکسان است
externals ساعت یا سیگنال یکسان کننده در خارج یک وسیله
frequencies فرکانس ساعت اصلی که سیستم را یکسان میکند
logical تابع بررسی یکسان بودن دو سیگنال منط قی
polyandry اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
he is a proficient that art در ان هنر زبر دست است دران فن متخصص یا ماهراست
bearbaiting نوعی تفریح که دران سگهارابجان خرس مقید درزنجیرمیاندازند
lyophobic دارای عدم تجانس با مایعی که دران پراکنده شده
ringthe bull بازی ای که دران حلقهای راپرتاب میکنندتابه قلابی بیاویزد
clearinghouse سازمانی که چکهای بانکهای مختلف را دران مبادله میکنند
coulisse ناویا شیاری که دریچه بند اب دران حرکت میکند
oxyhydrogen blowpipe بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
turbulent flow جریانی است که دران عدد رینولدز از0032 بیشتراست
the room was seated for 00 جای سدکرسی دران خانه تهیه کرده بودند
fence month ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
peering هر دو وسیله مشابه که در سطح پروتکل شبکه یکسان باشند
peer هر دو وسیله مشابه که در سطح پروتکل شبکه یکسان باشند
differential laser gyro دو اشعه لیزر با پلاریزاسیون یکسان که برای یک ژایروبکار میروند
To treat them all alike. (indiscriminately). همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
democratic network شبکه همان که همه ایستگاهای آن حق تقدم یکسان دارند
peered هر دو وسیله مشابه که در سطح پروتکل شبکه یکسان باشند
polygram طرح یانقشه که خطهای زیاد دران بکاربرده شده است
vasculum کبریت قوطی ای که گیاه شناسان دران نمونه جمع میکنند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com