Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
polygarchy
حکومتی که به دست عده زیادی اداره شود حکومت جمعی
Other Matches
government house
اداره حکومتی
dictatorship
حکومتی که به فرمان یک فرد مستبد اداره میشود
dictatorships
حکومتی که به فرمان یک فرد مستبد اداره میشود
oligarchical
وابسته به حکومتی که بدست چندتن اداره میشود
oligarchic
وابسته به حکومتی که بدست چند تن اداره میشود
steer
حکومت اداره کردن
steered
حکومت اداره کردن
steers
حکومت اداره کردن
regency
اداره یا محل کار یا حکومت نایب السلطنه
regencies
اداره یا محل کار یا حکومت نایب السلطنه
collectivism
اعتقاد به این مسئله که جامعه باید به وسیله مساعی جمعی وهمکاری همه احاد ان اداره شود
tenancy in common
حالتی که جمعی با عناوین مختلف در اداره ملکی شرکت داشته باشند بدون ان که به وحدت مالکیت ان خللی وارد اید مدت اجاره
totalitarianize
تبدیل بحکومت یکه تاز کردن بصورت حکومت مطلقه واستبدادی اداره کردن
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
hagiarchy
حکومت کشیشان وروحانیون حکومت مقدسان
czarism
حکومت استبدادی ومطلقه حکومت تزاری
technocracies
حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
technocracy
حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
yamen
اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
coaction
عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
theocracies
حکومت خدا حکومت روحانیون
autocracy
حکومت مطلق حکومت استبدادی
theocracy
حکومت خدا حکومت روحانیون
national
[state, federal state]
<adj.>
حکومتی
governmental
حکومتی
government-run
[television, newspaper etc.]
<adj.>
حکومتی
anarchy
بی حکومتی
governmental
<adj.>
حکومتی
belonging to the state
<adj.>
حکومتی
civicism
اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
government circles
دوایر حکومتی
he inherited a large fortune
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
gubernatorial
مربوط به فرماندار یافرمانداری حکومتی
gynaecocracy
حکومتی که دردست اناث باشد
oligrachy
هیات حاکمه حکومتی با عده معدود
home rule
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
theocracy
حکومتی که زمامداران اصلی ان پیشوایان مذهبی باشند
oligrachy
حکومتی که قدرت ان در دست افراد معدود باشد
theocracies
حکومتی که زمامداران اصلی ان پیشوایان مذهبی باشند
corporative state
حکومتی که صاحبان کلیه مشاغل در ان شریک باشند
representative government
حکومتی که وضع قوانین ان بانمایندگان ملت باشد
isocracy
حکومتی که اختیارات سیاسی همه دران یکسان است
mixed government
حکومتی که در ان جنبههای پادشاهی واشرافی و دمکراسی با هم به کار گرفته شود
scotland yard
اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
headquarters
اداره کل اداره مرکزی
personnel
کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
heptarchical
دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
heptarchic
دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
bureaucreacy
رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
martial law
مقررات حکومت نظامی حکومت نظامی
collective
جمعی
masses
جمعی
mass
جمعی
massing
جمعی
plural
جمعی
collective bargaining
جمعی
additives
جمعی
additive
جمعی
aggregative
جمعی
gunners
جمعی توپخانه
processional
سروددسته جمعی
communal
دسته جمعی
all together
دسته جمعی
aggregate operator
عملگر جمعی
gunner
جمعی توپخانه
in chorus
دسته جمعی
in company
دسته جمعی
collective
دسته جمعی
scrutin deliste
رای جمعی
collective bargaining
معامله جمعی
sum check
مقابله جمعی
sum term
لفظ جمعی
mass hysteria
هیستری جمعی
mass education
اموزش جمعی
mass contagion
سرایت جمعی
social
دسته جمعی
en masse
دسته جمعی
aggregate function
عمل جمعی
ensemble
دسته جمعی
mass communication
ارتباط جمعی
processional
دسته جمعی
ensembles
دسته جمعی
collective agreement
توافق جمعی
collective protection
حفافت جمعی
collective ownership
مالکیت جمعی
collective self reliance
خوداتکائی جمعی
collective unconscious
ناهشیار جمعی
cumulative error
خطای جمعی
collective mind
ذهن جمعی
collective responsibility
مسئوولیت جمعی
collective liability
بدهی جمعی
collectedness
جمعی حواس
collective goods
کالاهای جمعی
collective behavior
رفتار جمعی
volleyed
شلیک بطوردسته جمعی
collective fire
اتش دسته جمعی
paratrooper
جمعی یکان چترباز
volley
شلیک بطوردسته جمعی
mass media
وسایل ارتباط جمعی
volleying
شلیک بطوردسته جمعی
power play
حمله دسته جمعی
poll
اخذرای دسته جمعی
paratroopers
جمعی یکان چترباز
volley bombing
شلیک دسته جمعی
polled
اخذرای دسته جمعی
polls
اخذرای دسته جمعی
gang punch
منگنه دسته جمعی
permanent party
جمعی دایمی یکان
collective security
تامین دسته جمعی
volleys
شلیک بطوردسته جمعی
nonoperating strength
جمعی غیرفعال در یکان
processions
حرکت دسته جمعی
teamwork
کار دسته جمعی
infantrymen
جمعی پیاده نظام
picnics
دسته جمعی خوردن
infantryman
جمعی پیاده نظام
genocide
کشتار دسته جمعی
picnics
گردش دسته جمعی
certes
خاطر جمعی تحقیق
picnic
گردش دسته جمعی
picnic
دسته جمعی خوردن
picnicked
گردش دسته جمعی
picnicked
دسته جمعی خوردن
procession
حرکت دسته جمعی
in mass
بطور دسته جمعی
salvoes
فریاد دسته جمعی
salvo
فریاد دسته جمعی
ingrow
بطور دسته جمعی
formicarm
زندگی دسته جمعی موریانه
paraded
تظاهرات عملیات دسته جمعی
gang days
روزهایی که بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
synergism
کار توام ودسته جمعی
scot ant lot
جریمه یامالیات دسته جمعی
parading
تظاهرات عملیات دسته جمعی
parades
تظاهرات عملیات دسته جمعی
parade
تظاهرات عملیات دسته جمعی
social increment
افزایش ناشی از کار جمعی
fluttering
بال زنی دسته جمعی
gang
دسته جمعی عمل کردن
fluttered
بال زنی دسته جمعی
flutter
بال زنی دسته جمعی
formicary
زندگی دسته جمعی موریانه
gangs
دسته جمعی عمل کردن
social decrement
کاهش ناشی از کار جمعی
callective note
بیانیه یا یادداشت دسته جمعی
flutters
بال زنی دسته جمعی
embarrassing blunder
اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
terpsichore
رب النوع رقص واوازهای دسته جمعی
convocation
جشن پایان تحصیل جمعی دانشجویان
gaffe
اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
collective bargaining
مذاکرات دسته جمعی کارمندان با کارفرما
faux pas
اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
We are living in the age of mass communication.
ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
gang week
هفتهای سه روزدران بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
collective
جمعی پخش یکجای اخبار هواشناسی
acapella
اواز دسته جمعی بسبک کلیسایی
anthems
سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند
collectivism
وسایل تولید دسته جمعی ومشترک
embarrassing clanger
[British E]
اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
anthem
سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند
part song
آواز دسته جمعی بدون ساز
choir
بصورت دسته جمعی سرود خواندن هم سرایان
strophe
چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
choirs
بصورت دسته جمعی سرود خواندن هم سرایان
litany
مناجات ودعای دسته جمعی بطور سوال وجواب
frankpledge
مسئولیت دسته جمعی افراد مالیات پرداز یک ناحیه
head stock
راهنمای عملیات ورزشی دسته جمعی در مدارس وغیره
litanies
مناجات ودعای دسته جمعی بطور سوال وجواب
to go on a picnic
بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
antistrophe
حرکت از چپ براست نمایشگران هنگام اواز دسته جمعی
supervacaneous
زیادی
enormousness
زیادی
extremeness
زیادی
excess
زیادی
excesses
زیادی
muchness
زیادی
to a large extent
تا حد زیادی
excessiveness
زیادی
excrescential
زیادی
excrescent
زیادی
overly
زیادی
immoderacy
زیادی
immensity
زیادی
superfluity
زیادی
intensity
زیادی
extra
زیادی
extra-
زیادی
extras
زیادی
nimiety
زیادی
numerousness
زیادی
abundance
زیادی
surplus
زیادی
immenseness
زیادی
inordinacy
زیادی
wealth
زیادی
hugeness
زیادی
heaviness
زیادی
intenseness
زیادی
infiniteness
زیادی
surpluses
زیادی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com