Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
cabinet government
حکومت حزب حائز اکثریت
Other Matches
at the head of the poll
حائز اکثریت
poll
حائز شدن اکثریت سر
polled
حائز شدن اکثریت سر
polls
حائز شدن اکثریت سر
we had a narrow majority
بزور اکثریت پیدا کردیم اکثریت کمی داشتیم
memorable
حائز اهمیت
czarism
حکومت استبدادی ومطلقه حکومت تزاری
hagiarchy
حکومت کشیشان وروحانیون حکومت مقدسان
technocracies
حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
technocracy
حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
autocracy
حکومت مطلق حکومت استبدادی
theocracy
حکومت خدا حکومت روحانیون
theocracies
حکومت خدا حکومت روحانیون
civicism
اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
home rule
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
pluralities
اکثریت
majorities
اکثریت
plurality
اکثریت
majority
اکثریت
relative humidity
رطوبت نسبی
[مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
generality
عمومیت اکثریت
generalities
عمومیت اکثریت
obstructionist
اکثریت می اندازد
majority gate
دریجه اکثریت
majority of the members
اکثریت اعضا
relative majority
اکثریت نسبی
major party
حزب اکثریت
absolute majority
اکثریت مطلق
majority rule
قانون اکثریت
bulk
توده اکثریت
special majority
اکثریت خاص
plurality of vote
اکثریت ارا
majority operation
عمل اکثریت
by a majority vote
به اکثریت اراء
full majority
اکثریت تامه
vote down
به اکثریت اراء رد کردن
feck
سهم بزرگتر اکثریت
split decision
رای اکثریت داوران
to vote in
با اکثریت ارا برگزیدن
dissentient
مخالف عقیده اکثریت
crippled majority
اکثریت پیادهای فلج
approval to the majority
با اکثریت موافقت کردن
majority
اکثریت پیادهای شطرنج
majorities
اکثریت پیادهای شطرنج
to vote down
با اکثریت ارا رد کردن
voted
با اکثریت اراء تصویب کردن
quorum
اکثریت لازم برای مذاکرات
to yet had it
طرف مثبت اکثریت را دارند
vote
با اکثریت اراء تصویب کردن
votes
با اکثریت اراء تصویب کردن
lowest common denominator
مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
lowest common denominators
مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
majority rule
شیوه رای گیری بر مبنای اکثریت ازاد
to carry a motion by acclamation
درخواستی
[رأیی]
را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
heptarchical
دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
heptarchic
دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
martial law
مقررات حکومت نظامی حکومت نظامی
governments
حکومت
government
حکومت
raj
حکومت
dominion
حکومت
gynocracy
حکومت زن
gynarchy
حکومت زن
administrations
حکومت
administration
حکومت
monarchies
حکومت سلطنتی
governable
قابل حکومت
quirinal
حکومت ایتالیا
police states
حکومت پلیسی
police state
حکومت پلیسی
monarchy
حکومت سلطنتی
governance
طرز حکومت
prelacy
حکومت روحانی
presidential government
حکومت جمهوری
gerontocrasy
حکومت پیران
governorship
استانداری حکومت
gerontocracy
حکومت سالخوردگان
governorship
حکومت حکمرانی
local government
حکومت محلی
despotism
حکومت مطلقه
mixed government
حکومت مختلط
military government
حکومت نظامی
autocracy
حکومت مطلق
autocracy
حکومت مستقل
mobocracy
حکومت رجاله ها
governmentalist
حکومت گرا
self goverment
حکومت مستقل
self goverment
حکومت بر نفس
seat of government
مقر حکومت
martial rule
حکومت نظامی
governor's seat
حکومت نشین
puppet government
حکومت پوشالی
polities
طرز حکومت
polity
طرز حکومت
gynaecocracy
حکومت زنان
caesarism
حکومت امپراطوری
duumvirate
حکومت دو نفری
caesarism
حکومت مطلقه
central government
حکومت مرکزی
hagiocrasy
حکومت مقدسان
dyarchy
حکومت دوپادشاه
coalition government
حکومت ائتلافی
constitutional government
حکومت مشروطه
constitutionalism
حکومت مشروطه
parliamentarism
حکومت پارلمانی
czarisme
حکومت قیصری
czarisme
حکومت تزاری
democratic government
حکومت ملی
despotic rule
حکومت مطلقه
despotic rule
حکومت استبدادی
dyarchy
حکومت دومجلسی
gynocracy
حکومت زنان
parliamentary government
حکومت پارلمانی
kakistocracy
بدترین حکومت
home rule
حکومت داخلی
home rule
حکومت ملی
federal government
حکومت متحده
gynecocracy
حکومت زنان
gynecocracy
حکومت نسوان
martial law
حکومت نظامی
plutocratic goverment
حکومت دولتمندان
plutartchy
حکومت دولتمندان
hierocracy
حکومت روحانیون
fair arbitration
حکومت عدل
enemy state
حکومت دشمن
autarchy
حکومت استبدادی
autarky
حکومت استبدادی
nomocracy
حکومت قانونی
rule
حکومت کردن
tyranny
حکومت استبدادی
plutocracies
حکومت دولتمندان
tyranny
حکومت ستمگرانه
fascism
حکومت فاشیستی
governs
حکومت کردن
plutocracy
حکومت اغنیاء
plutocracy
حکومت توانگران
plutocracy
حکومت دولتمندان
misrule
بد حکومت کردن
reigns
حکومت حکمفرمایی
reigned
حکومت حکمفرمایی
reign
حکومت حکمفرمایی
misruled
بد حکومت کردن
misrules
بد حکومت کردن
governmentalism
حکومت گرایی
dictatorships
حکومت استبدادی
rule
حکومت سلطه
dictatorship
حکومت استبدادی
theocracy
حکومت مذهب
aristocracy
حکومت اشرافی
democracies
حکومت ملی
aristocracies
حکومت اشرافی
democracy
حکومت ملی
theonomy
حکومت خدایی
thearchy
حکومت خدایان
the sabre
حکومت نظامی
plutocracies
حکومت اغنیاء
misruling
بد حکومت کردن
plutocracies
حکومت توانگران
regimes
طرز حکومت
sword law
حکومت سرنیزه
sword law
حکومت قلدری
technocracy
حکومت اربابان فن
regime
طرز حکومت
under the seway of
تحت حکومت
thalassocracy
حکومت بر دریاها
statolatry
حکومت پرستی
condominiums
حکومت مشترک
imperialism
حکومت امپراتوری
condominium
حکومت مشترک
stratocracy
حکومت نظامیان
regimen
دسته حکومت
theocracies
حکومت مذهب
governed
حکومت کردن
technocracies
حکومت اربابان فن
govern
حکومت کردن
rTgimes
طرز حکومت
regimens
دسته حکومت
technocracy
حکومت کارشناسان فنی
decentralising
حکومت محلی دادن
world federalist
طرفدار حکومت جهانی
technocracies
حکومت کارشناسان فنی
heptarchy
حکومت هفت نفری
martial rule
تحت حکومت نظامی
mobocracy
حکومت عوام الناس
regime
روش حکومت پرهیزغذایی
regimes
روش حکومت پرهیزغذایی
rTgimes
روش حکومت پرهیزغذایی
lese majesty
خیانت علیه حکومت
lese majeste
خیانت علیه حکومت
khanate
قلمرو حکومت خان
monarchy constitutional
حکومت مشروطه سلطنتی
kaiserdom
قلمرو حکومت قیصر
interrex
رئیس حکومت موقتی
monocracy
حکومت مستقل یا انفرادی
mobocracy
حکومت اجامر واوباش
mdiatize
بدولت یا حکومت دیگرافزودن
state of martial law
حالت حکومت نظامی
interregnums
دوره حکومت موقتی
tyrannizing
مستبدانه حکومت کردن
tyrannizes
فالمانه حکومت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com