Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
vitalization
حیات بخشی
vivification
حیات بخشی
Other Matches
biogenesis
تکامل حیات پیدایش حیات
scissoring
1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
intravital
در طی حیات
brio
حیات
intravitam
در طی حیات
alkahest
اب حیات
subsistence
حیات
vita
حیات
diwan
حیات
life
حیات
lives
حیات
divan
حیات
resuscitative
حیات بخش
enlivens
حیات بخشیدن
life test
ازمون حیات
staff of life
مایه حیات
aboveground
در قید حیات
resurgence
تجدید حیات
vital energy
قوه حیات
vitalism
حیات گرایی
vivific
دارای حیات
vivific
حیات بخش
wildlife
حیات وحش
vivifier
حیات بخش
renascence
تجدید حیات
enlivening
حیات بخشیدن
life giving
حیات بخش
alive
در قید حیات
rebirth
تجدید حیات
revitalization
تجدید حیات
life force
نشاط حیات
enliven
حیات بخشیدن
base-court
حیات بیرونی
enlivened
حیات بخشیدن
biocid
زیست کش مانع حیات
endemic wildlife
حیات وحش بومی
vitalism
اعتقاد به اصالت حیات
viability
امکان ادامه حیات
biotic
مربوط به حیات وزندگی
unregenerated
دوباره حیات نیافته
unregenerate
دوباره حیات نیافته
reanimate
حیات تازه بخشیدن
hearten
حیات تازه بخشیدن
renascent
تجدید حیات کننده
To be in the land of the living .
درقید حیات بودن
countenance
[encourage]
حیات تازه بخشیدن
elate
حیات تازه بخشیدن
wildlife management
مدیریت حیات وحش
reanimate
حیات تازه بخشیدن
encourage
حیات تازه بخشیدن
embolden
حیات تازه بخشیدن
revivification
تجدید حیات رونق تازه
biocid
قاطع حیات کشنده حشرات
antibiotic
جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
refuges
اواره گاه حیات وحش
To the end of time.
حیات ابد (زندگی جاویدان )
refuge
اواره گاه حیات وحش
antibiotics
جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
refocillate
تجدید حیات کردن بخود اوردن
reviver
تجدید حیات کننده بهوش اورنده
biologic
وابسته بعلم حیات یا زندگی شناسی
zombiism
اعتقاد به حلول و تجدید حیات جسمانی مرده
bioastronautics
مطالعه اثرات مسافرتهای فضایی در اشکال مختلف حیات
biologism
اشتغال بمطالعه حیات وتجزیه وتحلیل موجودات زنده
metabolisms
تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
metabolism
تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
advancement
سهم الارثی که در زمان حیات پدر به فرزندان می دهند پیش قسط
abio
کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
moslem league
اولین حزب پاکستان که درزمان حیات محمد علی جناح که رهبر ان بود مقتدرترین حزب پاکستان محسوب می شد
biochemistry
شیمی حیات
[زیست شیمی]
vitalize
زندگی بخشیدن حیات بخشیدن
biological chemistry
شیمی حیات
[زیست شیمی]
tree of life
درخت زندگی
[این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.]
hexaploid
شش بخشی
fraction
بخشی از
divisor
بخشی
partial
بخشی
fractions
بخشی از
parochial
بخشی
sextet
شش بخشی
Centigrade
صد بخشی
portion
بخشی
bisection
دو بخشی
portions
بخشی
triplet
سه بخشی
tripartite
سه بخشی
dichotomous
دو بخشی
sectorial
بخشی
trichotomous
سه بخشی
triarchy
سه بخشی
local
<adj.>
بخشی
sectoral
بخشی
regional
<adj.>
بخشی
as part of
بخشی از
sextets
شش بخشی
ninefold
نه بخشی
slice
بخشی از چیزی
part
بخشی از چیزی
refreshment
نیرو بخشی
effectiveness
اثر بخشی
effectiveness
تاثیر بخشی
slices
بخشی از چیزی
refreshments
نیرو بخشی
part way
بخشی از راه
contributing
هم بخشی کردن
contributes
هم بخشی کردن
animation
جان بخشی
animations
جان بخشی
partial
بخشی قسمتی
contribute
هم بخشی کردن
contributed
هم بخشی کردن
fractions
1-بخشی از یک واحد
fraction
1-بخشی از یک واحد
sectoral integation
ادغام بخشی
efficiency
اثر بخشی
healthfulness
صحت بخشی
stanine scale
مقیاس نه بخشی
sectoral integation
یکپارچگی بخشی
rehabilitation
توان بخشی
satisfactoriness
رضایت بخشی
dezincification
فرسودگی بخشی
polychotomy
چند بخشی
pleasurableness
فرح بخشی
drill tang
بخشی از مته
pleasurability
لذت بخشی
equipartition principle
اصل هم بخشی
fytte
بخشی ازشعر
genbraliztion
کلیت بخشی
haxamerous
شش بخشی شش قسمتی
physical medicine
طب توان بخشی
heptamerous
هفت بخشی
personification
شخصیت بخشی
stanine score
نمره نه بخشی
stens
مقیاس ده بخشی
two sector model
الگوی دو بخشی
stanza
بخشی از بازی
stanzas
بخشی از بازی
triploid
سه قسمتی سه بخشی
two sector economy
اقتصاد دو بخشی
trichotomy
سه بخشی بودن
revivification
باز جان بخشی
a rosy future
آینده امید بخشی
stanza
بخشی ازبازی هاکی
flushing
فایل یا بخشی از حافظه
sectoral planning
برنامه ریزی بخشی
flush
فایل یا بخشی از حافظه
staves
مقیاس پنج بخشی
nose band
بخشی از کلگی اسب
barge-course
[بخشی از سفال بام]
subsegment
بخشی کوچک یک سگمنت
phases
بخشی از فرآیند بزرگتر
charitableness
خیرخواهی صدقه بخشی
cost effectiveness
تاثیر بخشی هزینه
vocational rehabilitation
توان بخشی شغلی
stanzas
بخشی ازبازی هاکی
phase
بخشی از فرآیند بزرگتر
partial
نیمه کاره بخشی از
phased
بخشی از فرآیند بزرگتر
flushes
فایل یا بخشی از حافظه
lobes
بخشی از عضله یا مغز
contributions
هم بخشی همکاری وکمک
coursed
بخشی از غذا اموزه
arrays
بخشی از داده در آرایه
array
بخشی از داده در آرایه
courses
بخشی از غذا اموزه
fetched
دستیابی به بخشی از حافظه
lobe
بخشی از عضله یا مغز
fetch
دستیابی به بخشی از حافظه
tag
بخشی از دستور کامپیوتری
contribution
هم بخشی همکاری وکمک
tags
بخشی از دستور کامپیوتری
fetches
دستیابی به بخشی از حافظه
course
بخشی از غذا اموزه
tenant by curtesy
عنوان شوهر است که بعد ازفوت زوجه اش در صورتی که از او فرزند مسلم الوراثتی داشته باشد که در زمان حیات زوجه متولد شده باشدمیتواند مادام العمر از ترکه غیر منقول مشارالیه استفاده کند
file
بخشی از داده روی کامپیوتر
overlaps
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlapped
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
the pale
بخشی از ایرلند که در قلمردانگلیس است
physical medicine
درمان بدنی و توان بخشی
overlap
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
selectively
نمایش یا چاپ بخشی از حافظه
filed
بخشی از داده روی کامپیوتر
moto
بخشی از مسابقه موتورسیکلت رانی
reviviscence
بهوش اوری نیرو بخشی
inter sectoral planning
برنامه ریزی بین بخشی
A part of Iranian territory.
بخشی از خاک ( سرزمین) ایران
cost effectiveness analysis
تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
palm of a glove
بخشی از دستگش که کف دست را می پوشاند
box section leg
ساق یا پایه بخشی از جعبه
building unit
جزء ساختمانی بخشی از یک ساختمان
selective
نمایش یا چاپ بخشی از حافظه
usenet
بخشی از اینترنت که حاوی مجمعی است
titillate
بطور لذت بخشی تحریک کردن
titillated
بطور لذت بخشی تحریک کردن
titillates
بطور لذت بخشی تحریک کردن
titillating
بطور لذت بخشی تحریک کردن
selectively
مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
selective
مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
to put in a piece of work
بخشی از کار دیگران را انجام دادن
zeros
پرکردن بخشی از حافظه با مقادیر صفر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com