Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
English
Persian
stun
حیرت زده کردن
stunned
حیرت زده کردن
stuns
حیرت زده کردن
sturt
حیرت زده کردن
Other Matches
awed
حیرت
wonderment
حیرت
consternation
حیرت
wondrous
<adj.>
حیرت زا
wonderful
<adj.>
حیرت زا
admirable
<adj.>
حیرت زا
admiration
حیرت
amazing
<adj.>
حیرت زا
astounding
<adj.>
حیرت زا
gobsmacking
[British]
[colloquial]
[amazing]
<adj.>
حیرت زا
marvellous
[British]
<adj.>
حیرت زا
marvelous
[American]
<adj.>
حیرت زا
prodigious
<adj.>
حیرت زا
startling
<adj.>
حیرت زا
stupendous
<adj.>
حیرت زا
to reduce to a nonplus
حیرت
surprisal
حیرت
astonishing
<adj.>
حیرت زا
wonder
حیرت
wondered
حیرت
amazingly
حیرت
wilderment
حیرت
wonders
حیرت
amazement
حیرت
awe
حیرت
perpexity
حیرت
wondering
حیرت
puzzlement
حیرت
wide eyed
حیرت زده
prodigious
حیرت اور
wide-eyed
حیرت زده
quandaries
تحیر حیرت
perplexity
حیرت بهت
problematical
حیرت اور
quandary
تحیر حیرت
astonishment
حیرت بیهوشی
wonderer
حیرت زده
astonishing
<adj.>
حیرت انگیز
wondrous
<adj.>
حیرت انگیز
transfixion
حیرت زدگی
gaping stock
مایه حیرت
surpriser
مایه حیرت
surprize
شگفت حیرت
astounding
<adj.>
حیرت آور
admirable
<adj.>
حیرت آور
amazing
<adj.>
حیرت آور
astonishing
<adj.>
حیرت آور
gobsmacking
[British]
[colloquial]
[amazing]
<adj.>
حیرت آور
marvellous
[British]
<adj.>
حیرت آور
marvelous
[American]
<adj.>
حیرت آور
prodigious
<adj.>
حیرت آور
wondrous
<adj.>
حیرت آور
openmouthed
حیرت زده
surprises
شگفت حیرت
thunder stuck
حیرت زده
maziness
حیرت انگیزی
marvellousness
حیرت انگیزی
thunder struck
حیرت زده
rouser
مایه حیرت
wondrous
حیرت اور
surprise
شگفت حیرت
ferlie
حیرت تعجب
startling
<adj.>
حیرت آور
wonderful
<adj.>
حیرت آور
stupendous
<adj.>
حیرت آور
startling
<adj.>
حیرت انگیز
stupendous
<adj.>
حیرت انگیز
marvelous
حیرت اور
prodigious
<adj.>
حیرت انگیز
marvelous
[American]
<adj.>
حیرت انگیز
marvellous
[British]
<adj.>
حیرت انگیز
gobsmacking
[British]
[colloquial]
[amazing]
<adj.>
حیرت انگیز
surprising
حیرت اور
astounding
<adj.>
حیرت انگیز
wonderful
<adj.>
حیرت انگیز
admirable
<adj.>
حیرت انگیز
problematic
حیرت اور
marvellous
حیرت اور
amazing
<adj.>
حیرت انگیز
to be at a loss
حیرت زده بودن
miraculously
بطور حیرت انگیز
wondering
حیرت انگیز غریب
bewilderment
حیرت درهم ریختگی
wonder
حیرت انگیز غریب
wonders
حیرت انگیز غریب
wondered
حیرت انگیز غریب
gapeseed
مایه حیرت و خیرگی
stupendous
شگفت حیرت اور
To be flabbergasted ( astonished) .
غرق در شگفتی ( حیرت ) شدن
wondrous
حیرت زا عجیب وشگفت انگیز
distractedly
اشفته وار ازروی حیرت
whew
صدای سوت حاکی از حیرت یاتحسین
Holy moly!
<idiom>
اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
marvelled
حیرت زده شدن شگفت داشتن
marvel
حیرت زده شدن شگفت داشتن
marvelling
حیرت زده شدن شگفت داشتن
marveled
حیرت زده شدن شگفت داشتن
holy cow !
[holy smoke !]
<idiom>
اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
marvels
حیرت زده شدن شگفت داشتن
marveling
حیرت زده شدن شگفت داشتن
wowed
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
gape seed
چیزی که مایه حیرت وموجب خیره نگریستن گرد د
wowing
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wows
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wow
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com