English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
zoophilia حیوان خواهی
zoophily حیوان خواهی
Other Matches
Take it or leave it. می خواهی بخواه نمی خواهی نخواه !
toxicomania سم خواهی
zeal خیر خواهی
nosophilia بیماری خواهی
willy-nilly خواهی نخواهی
hebephilia نوجوان خواهی
thanatomania مرگ خواهی
thou shalt go خواهی رفت
thou wilt go خواهی رفت
estrus گشن خواهی
ephebophilia جوان خواهی
amende honorable پوزش خواهی
electron affinity الکترون خواهی
Why dont you leave me alone? از جان من چه می خواهی ؟
amativeness خاطر خواهی
zealotry هوا خواهی
uranism همجنس خواهی
will to power قدرت خواهی
benevolence خیر خواهی
benevolence نیک خواهی
coprophilia مدفوع خواهی
blackmail باج خواهی
blackmailed باج خواهی
blackmailing باج خواهی
blackmails باج خواهی
sapphism همجنس خواهی
homosexuality همجنس خواهی
illy ازروی بد خواهی
willy nilly خواهی نخواهی
oestrus گشن خواهی
progressiveness ترقی خواهی
homoerotism همجنس خواهی
inversion همجنس خواهی
progressivism ترقی خواهی
inversions همجنس خواهی
apologizing عذر خواهی کردن
apologizes عذر خواهی کردن
latent homosexuality همجنس خواهی نهفته
sapphism همجنس خواهی زنان
to offer an apology عذر خواهی کردن
overt homosexuality همجنس خواهی اشکار
supercilious از روی خود خواهی
abundancy motive انگیزه فزون خواهی
hypersexuality فزون خواهی جنسی
urning در همجنس خواهی مردان
tribadism همجنس خواهی فاعلی
apologized عذر خواهی کردن
apologize عذر خواهی کردن
crystal growth affinity رشد خواهی بلور
Pick, what you like [want] ! هر کدام را می خواهی بردار!
public spiritedness خیر خواهی مردم
Do you want some more food ? بازهم غذا می خواهی ؟
appealable قابل پژوهش خواهی
polls نظر خواهی کردن
liberalism اصول ازادی خواهی
apologising عذر خواهی کردن
apologises عذر خواهی کردن
apologised عذر خواهی کردن
royalistic مبنی برسلطنت خواهی
poll نظر خواهی کردن
Why do you want to know ? dont be nosy. می خواهی چه؟کنی بدانی ؟
polled نظر خواهی کردن
What the hell do you want? چه زهر ماری می خواهی ؟
apologise عذر خواهی کردن
generosity خیر خواهی گشاده دستی
Having hardly arrived you want to. . . هنوز از راه نرسیدی می خواهی ...
Do you want to have your fortune told? می خواهی برایت فال بگیرم ؟
She is hopping mad . چرا می خواهی لجت را سر من در آوری ؟
faute de mieux همجنس خواهی ناشی ازمحرومیت
to play at خواهی نخواهی اقدام کردن
When in Rome, do as the Romans do! <proverb> خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو.
You seem to expect something for good measure ! مثل اینکه حالاناز شست هم می خواهی !
Where do you want to go this time of night ? این وقت شب کجا می خواهی بروی ؟
You wI'll benefit by this book . از خواندن این کتاب فایده خواهی برد
public spirit خیر خواهی برای مردم میهن پرستی
public spiritedly ازلحاظ خیر خواهی مردم میهن پرستانه
If you want to sell your car , I am your man . اگر می خواهی اتوموبیلت را بفروش من مرد خریدم
living creatuse حیوان
beasts حیوان
beast حیوان
animal حیوان
animals حیوان
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
nothing serves to but apology هیچ چیز جز عذر خواهی بدردنمیخوردیا سودمند نیست
radicalism روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
fries حیوان نوزاد
hilding حیوان چموش
ectotherm حیوان خونسرد
draft animal حیوان بارکش
lost animal حیوان ضاله
zoophobia حیوان هراسی
zootheism حیوان پرستی
zoophilous حیوان دوست
zooparasite حیوان انگل
zoolatry حیوان پرستی
zooerasty جماع با حیوان
wildling حیوان وحشی
whiffet حیوان رشدنکرده
spinal animal حیوان نخاعی
slick ear حیوان بی گوش
zoophilic حیوان دوست
option of animals خیار حیوان
lost animal حیوان گمشده
biped حیوان دوپا
bestiality جماع با حیوان
carnivorous حیوان گوشتخوار
kitten بچه حیوان
reptiles حیوان خزنده
kittens بچه حیوان
reptile حیوان خزنده
bough شانه حیوان
boughs شانه حیوان
brutes جانور حیوان
brutes حیوان صفت
brute جانور حیوان
brute حیوان صفت
bestiality حیوان صفتی
mavericks حیوان بیصاحب
bipeds حیوان دوپا
beastby حیوان صفت
beast of burden حیوان باربری
beastly حیوان صفت
zoology حیوان شناسی
animalization تبدیل به حیوان
frying حیوان نوزاد
maverick حیوان بیصاحب
fry حیوان نوزاد
pack animal حیوان باربر
pack animals حیوان باربر
the fountain of life چشمه حیوان یازندگی
zoomorphism حیوان ریخت انگاری
varmint حیوان یا پرنده شکارکننده
yahoo ادم حیوان صفت
stag کره اسب حیوان نر
stags کره اسب حیوان نر
pizzle الت ذکور حیوان
animal glue سریشم از انساج حیوان
holler صدای مخصوص هر حیوان
hollered صدای مخصوص هر حیوان
hollering صدای مخصوص هر حیوان
hollers صدای مخصوص هر حیوان
zoopsia توهم حیوان بینی
pet حیوان اهلی منزل
pets حیوان اهلی منزل
petted حیوان اهلی منزل
brutalization حیوان صفت نمودن
flycatcher حیوان مگس خوار
brutal حیوان صفت وحشی
animal distress calls فریادهای درماندگی حیوان
acephalous حیوان راستهء بی سران
acephalon حیوان راستهء بی سران
abalone قسمی حیوان صدف
housebroken حیوان تربیت شده
imbrute حیوان صفت کردن
bald animal or tree درخت یا حیوان برهنه
feral حیوان شکاری وحشی
cade حیوان دست اموز
armadillo نوعی حیوان گورکن
slick ear حیوان فاقدگوش خارجی
armadillos نوعی حیوان گورکن
hoof حیوان سم دار باسم زدن
bunnies اسم حیوان دست اموز
rogue حیوان عظیم الجثه سرکش
bunny اسم حیوان دست اموز
zoological وابسته به جانور شناسی حیوان
hoofs حیوان سم دار باسم زدن
vitals اعضای اصلی بدن حیوان
bunny rabbits اسم حیوان دست اموز
exoskeleton پوشش محافظه خارجی حیوان
acute preparation حیوان کشی از روی ترحم
bunny rabbit اسم حیوان دست اموز
manus دست حیوان قسمت انتهایی
brutalized وحشی یا حیوان صفت کردن
whelp بچه هرنوع حیوان گوشتخوار
rogues حیوان عظیم الجثه سرکش
bestial شبیه حیوان جانور خوی
endoskeleton استخوان بندی درونی حیوان
stature ارتفاع طبیعی بدن حیوان
brutalizing وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalizes وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalised وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalize وحشی یا حیوان صفت کردن
suckers حیوان یا عضویا الت مکنده
sucker حیوان یا عضویا الت مکنده
innards اعضای داخلی حیوان یاانسان
brutalises وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalising وحشی یا حیوان صفت کردن
bird motif نقش پرنده در قالی حیوان دار
vibrissa سبیل وموی اطراف دهان حیوان
zoos :پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
zoo :پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
autotomy انفصال خودبخوددست یا پا یا عضو حیوان ازبدن
pick up a trail/scent <idiom> تشخیص جای پای انسان یا حیوان
ecesis قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
burnt offering حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
burnt offerings حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
forelegs پای جلو حیوان دست چارپایان
foreleg پای جلو حیوان دست چارپایان
zoon هر یک از حیوانات منفرد متعلق به حیوان مرکب
beard هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com