English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
zoomorphism حیوان ریخت انگاری
Other Matches
minimization کم انگاری
imaginary انگاری
presuppositions پیش انگاری
insouciance سهل انگاری
anthropomorphism انسان انگاری
nonchalance سهل انگاری
imaginary جزء انگاری
nihilism نیست انگاری
negligence سهل انگاری
presupposition پیش انگاری
cryptomnesia نو انگاری خاطره
imaginary axis محور انگاری
imaginary part جزء انگاری
imaginary root ریشه ی انگاری
laches سهل انگاری
enelicomorphism بزرگسال انگاری کودک
reification شیئی انگاری مفهومها
necromimesis خود مرده انگاری
sour grapes mechanism مکانیسم ناچیز انگاری
theomania خود خدا انگاری
indifference لاقیدی سهل انگاری
contralateral neglect نادیده انگاری دگرسو
neghgent غفلت کار سها انگاری
uniform یک ریخت
dimorphous دو ریخت
trimorphous سه ریخت
figuration ریخت
morphology ریخت
habitus ریخت
isomorphic هم ریخت
form ریخت
formed ریخت
forms ریخت
shape ریخت
uniforms یک ریخت
shapes ریخت
formless بی ریخت
shapeless بی ریخت
amorphous بی ریخت
built ریخت
the milk was spilt شیر ریخت
shapes ریخت اندام
polymorph چند ریخت
gynandromorphy ریخت دو جنسی
somatotype ریخت بدنی
polymorphous چند ریخت
heteromorphic دگر ریخت
polymorphic چند ریخت
leptomorph کشیده ریخت
isomorphic graph گراف هم ریخت
isomorphism هم ریخت بینی
He shed his fear . His fear was dispelled. ترسش ریخت
He shed his fair. ترسش ریخت
pulse shape ریخت تپش
morphology ریخت شناسی
of a fine or beauteous mould خوش ریخت
shapely خوش ریخت
shape ریخت اندام
morphological ریخت شناختی
to greenwash نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
features طرح صورت ریخت
feature طرح صورت ریخت
featuring طرح صورت ریخت
featured طرح صورت ریخت
high life زندگی پر ریخت و پاش
blood rushed to his face خون ریخت درچهره اش
talk someone's ear off <idiom> آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
push the panic button <idiom> از ترس قلبش فرو ریخت
That jar is broken and that measure spilt . <proverb> آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
splurging ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
My heart sank. دلم هری ریخت پایین
splurges ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurged ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurge ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
it is quite another story now ان سبوبشکست وان پیمانه ریخت
A big crowd surged into the streets. جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
The culpable action may be done wilfully or by negligence. عمل قابل مجازات ممکن است آگاهانه یا با سهل انگاری انجام شود.
His sculptures blend into nature as if they belonged there. مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
that fruit packs easily ان میوه را باسانی میتوان توی فرف یا حلبی ریخت
living creatuse حیوان
beast حیوان
beasts حیوان
animal حیوان
animals حیوان
lost animal حیوان ضاله
hilding حیوان چموش
ectotherm حیوان خونسرد
biped حیوان دوپا
lost animal حیوان گمشده
zoophobia حیوان هراسی
zoophilous حیوان دوست
zoophilic حیوان دوست
zoophily حیوان خواهی
zoophilia حیوان خواهی
zooparasite حیوان انگل
zoolatry حیوان پرستی
zooerasty جماع با حیوان
wildling حیوان وحشی
whiffet حیوان رشدنکرده
spinal animal حیوان نخاعی
slick ear حیوان بی گوش
option of animals خیار حیوان
draft animal حیوان بارکش
zootheism حیوان پرستی
frying حیوان نوزاد
brutes حیوان صفت
reptiles حیوان خزنده
reptile حیوان خزنده
brutes جانور حیوان
brute جانور حیوان
brute حیوان صفت
zoology حیوان شناسی
boughs شانه حیوان
bough شانه حیوان
kittens بچه حیوان
kitten بچه حیوان
bestiality جماع با حیوان
fries حیوان نوزاد
fry حیوان نوزاد
bestiality حیوان صفتی
carnivorous حیوان گوشتخوار
beastly حیوان صفت
pack animal حیوان باربر
beast of burden حیوان باربری
animalization تبدیل به حیوان
pack animals حیوان باربر
maverick حیوان بیصاحب
mavericks حیوان بیصاحب
beastby حیوان صفت
bipeds حیوان دوپا
animal glue سریشم از انساج حیوان
the fountain of life چشمه حیوان یازندگی
varmint حیوان یا پرنده شکارکننده
yahoo ادم حیوان صفت
holler صدای مخصوص هر حیوان
hollered صدای مخصوص هر حیوان
hollering صدای مخصوص هر حیوان
hollers صدای مخصوص هر حیوان
pet حیوان اهلی منزل
pets حیوان اهلی منزل
zoopsia توهم حیوان بینی
petted حیوان اهلی منزل
slick ear حیوان فاقدگوش خارجی
stag کره اسب حیوان نر
stags کره اسب حیوان نر
imbrute حیوان صفت کردن
acephalon حیوان راستهء بی سران
feral حیوان شکاری وحشی
flycatcher حیوان مگس خوار
abalone قسمی حیوان صدف
acephalous حیوان راستهء بی سران
animal distress calls فریادهای درماندگی حیوان
brutalization حیوان صفت نمودن
bald animal or tree درخت یا حیوان برهنه
armadillos نوعی حیوان گورکن
brutal حیوان صفت وحشی
armadillo نوعی حیوان گورکن
cade حیوان دست اموز
pizzle الت ذکور حیوان
housebroken حیوان تربیت شده
bunny rabbits اسم حیوان دست اموز
rogues حیوان عظیم الجثه سرکش
zoological وابسته به جانور شناسی حیوان
sucker حیوان یا عضویا الت مکنده
hoofs حیوان سم دار باسم زدن
hoof حیوان سم دار باسم زدن
acute preparation حیوان کشی از روی ترحم
endoskeleton استخوان بندی درونی حیوان
exoskeleton پوشش محافظه خارجی حیوان
rogue حیوان عظیم الجثه سرکش
manus دست حیوان قسمت انتهایی
brutalised وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalises وحشی یا حیوان صفت کردن
stature ارتفاع طبیعی بدن حیوان
brutalising وحشی یا حیوان صفت کردن
bunnies اسم حیوان دست اموز
brutalize وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalized وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalizes وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalizing وحشی یا حیوان صفت کردن
bunny اسم حیوان دست اموز
suckers حیوان یا عضویا الت مکنده
bestial شبیه حیوان جانور خوی
bunny rabbit اسم حیوان دست اموز
innards اعضای داخلی حیوان یاانسان
whelp بچه هرنوع حیوان گوشتخوار
vitals اعضای اصلی بدن حیوان
zoos :پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
zoo :پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
autotomy انفصال خودبخوددست یا پا یا عضو حیوان ازبدن
bird motif نقش پرنده در قالی حیوان دار
burnt offerings حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
forelegs پای جلو حیوان دست چارپایان
foreleg پای جلو حیوان دست چارپایان
pick up a trail/scent <idiom> تشخیص جای پای انسان یا حیوان
ecesis قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
burnt offering حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
vibrissa سبیل وموی اطراف دهان حیوان
zoon هر یک از حیوانات منفرد متعلق به حیوان مرکب
beard هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com