English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 162 (8 milliseconds)
English Persian
carnivorous حیوان گوشتخوار
Search result with all words
whelp بچه هرنوع حیوان گوشتخوار
Other Matches
zoophagous گوشتخوار
carnivore گوشتخوار
sarcophagus تابوت گوشتخوار
sarcophaguses تابوت گوشتخوار
sarcophagi تابوت گوشتخوار
hellgrammite کرم حشره گوشتخوار
cub بچه پستانداران گوشتخوار
cubs بچه پستانداران گوشتخوار
bird of prey مرغ شکاری گوشتخوار
greenling نوعی ماهی خوراکی و گوشتخوار
racoon or raccoon یکجور پستاندار گوشتخوار درامریکا
wolverine انواع پستانداران گوشتخوار دله
living creatuse حیوان
animals حیوان
beast حیوان
animal حیوان
beasts حیوان
animalization تبدیل به حیوان
kitten بچه حیوان
beast of burden حیوان باربری
beastby حیوان صفت
draft animal حیوان بارکش
ectotherm حیوان خونسرد
frying حیوان نوزاد
reptiles حیوان خزنده
kittens بچه حیوان
zoology حیوان شناسی
brute حیوان صفت
brute جانور حیوان
bough شانه حیوان
brutes حیوان صفت
brutes جانور حیوان
reptile حیوان خزنده
boughs شانه حیوان
hilding حیوان چموش
zoophilia حیوان خواهی
zoophily حیوان خواهی
zoophilic حیوان دوست
zoophilous حیوان دوست
zoophobia حیوان هراسی
zootheism حیوان پرستی
zoolatry حیوان پرستی
zooerasty جماع با حیوان
zooparasite حیوان انگل
lost animal حیوان ضاله
lost animal حیوان گمشده
option of animals خیار حیوان
slick ear حیوان بی گوش
spinal animal حیوان نخاعی
whiffet حیوان رشدنکرده
wildling حیوان وحشی
fry حیوان نوزاد
maverick حیوان بیصاحب
biped حیوان دوپا
pack animals حیوان باربر
pack animal حیوان باربر
beastly حیوان صفت
mavericks حیوان بیصاحب
fries حیوان نوزاد
bestiality جماع با حیوان
bipeds حیوان دوپا
bestiality حیوان صفتی
brutalization حیوان صفت نمودن
hollering صدای مخصوص هر حیوان
hollers صدای مخصوص هر حیوان
bald animal or tree درخت یا حیوان برهنه
pet حیوان اهلی منزل
animal distress calls فریادهای درماندگی حیوان
cade حیوان دست اموز
varmint حیوان یا پرنده شکارکننده
flycatcher حیوان مگس خوار
slick ear حیوان فاقدگوش خارجی
housebroken حیوان تربیت شده
holler صدای مخصوص هر حیوان
imbrute حیوان صفت کردن
hollered صدای مخصوص هر حیوان
pizzle الت ذکور حیوان
acephalous حیوان راستهء بی سران
acephalon حیوان راستهء بی سران
feral حیوان شکاری وحشی
the fountain of life چشمه حیوان یازندگی
zoopsia توهم حیوان بینی
armadillos نوعی حیوان گورکن
armadillo نوعی حیوان گورکن
animal glue سریشم از انساج حیوان
stags کره اسب حیوان نر
stag کره اسب حیوان نر
pets حیوان اهلی منزل
zoomorphism حیوان ریخت انگاری
petted حیوان اهلی منزل
brutal حیوان صفت وحشی
abalone قسمی حیوان صدف
yahoo ادم حیوان صفت
acute preparation حیوان کشی از روی ترحم
bunny اسم حیوان دست اموز
vitals اعضای اصلی بدن حیوان
bunny rabbit اسم حیوان دست اموز
bunnies اسم حیوان دست اموز
bunny rabbits اسم حیوان دست اموز
zoological وابسته به جانور شناسی حیوان
manus دست حیوان قسمت انتهایی
brutalizing وحشی یا حیوان صفت کردن
rogues حیوان عظیم الجثه سرکش
rogue حیوان عظیم الجثه سرکش
sucker حیوان یا عضویا الت مکنده
suckers حیوان یا عضویا الت مکنده
brutalize وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalised وحشی یا حیوان صفت کردن
innards اعضای داخلی حیوان یاانسان
brutalises وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalized وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalizes وحشی یا حیوان صفت کردن
stature ارتفاع طبیعی بدن حیوان
bestial شبیه حیوان جانور خوی
brutalising وحشی یا حیوان صفت کردن
hoofs حیوان سم دار باسم زدن
hoof حیوان سم دار باسم زدن
exoskeleton پوشش محافظه خارجی حیوان
endoskeleton استخوان بندی درونی حیوان
burnt offerings حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
foreleg پای جلو حیوان دست چارپایان
pick up a trail/scent <idiom> تشخیص جای پای انسان یا حیوان
forelegs پای جلو حیوان دست چارپایان
zoo :پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
zoon هر یک از حیوانات منفرد متعلق به حیوان مرکب
bird motif نقش پرنده در قالی حیوان دار
zoos :پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
ecesis قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
vibrissa سبیل وموی اطراف دهان حیوان
autotomy انفصال خودبخوددست یا پا یا عضو حیوان ازبدن
burnt offering حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
breeding grounds جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
breeding ground جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
animalist مصور حیوانات معتقد به حیوان صفتی انسان
beard هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
teamster راننده یک جفت حیوان یا دستگاه اسب ودرشکه
beards هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
linebreeding پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
snail وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
to live like animals [in a place] مانند حیوان زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
snails وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
beak-head [آذینی از مجموعه سر حیوان، پرنده یا انسان یا منقاری رو به پایین]
centaurs حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
centaur حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
chucks جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chuck جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucked جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
spooning طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spooned طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spoon طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
horse design نقش اسب [در اغلب طرح های شکارگاهی از این حیوان استفاده می شود.]
spoons طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
arabesque منبت کاری [تزئین شده با شاخه ها، برگ ها و میوه ها یا صورتک های انسان و حیوان]
deep motif نگاره گوزن و غزال [که در فرش های حیوان دار و باغی ایران، هند و چین بکار می روند.]
animal design طرح حیواندار [شکل حیوان در فرش های حیواندار و گل باغی]
wool sorting دسته بندی الیاف [بر اساس طول الیاف، ناحیه چیده شدن از بدن حیوان و رنگ پشم]
brutify وحشی یا حیوان صفت کردن وحشی شدن
zooid شبه جانور شبه حیوان
dead wool پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
pictorial rug قالیچه های تصویری [قالیچه های پرتره] [در اینگونه فرش ها نگاره های معمول فرش ها استفاده نمی شود و در آن از تصاویر انسان، حیوان، طبیعت، بناها و حوادث تاریخی بهره می گیرند. به آن نقش غلط نیز می گویند.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com