English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (22 milliseconds)
English Persian
layoff خاتمه دادن به خدمت
layoffs خاتمه دادن به خدمت
Other Matches
general discharge خاتمه خدمت
walking ticket ورقه خاتمه خدمت
walking papers ورقه خاتمه خدمت
duty assignment واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
end خاتمه دادن خاتمه یافتن
ends خاتمه دادن خاتمه یافتن
ended خاتمه دادن خاتمه یافتن
careering شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
career شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careered شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careers شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
to break off خاتمه دادن
to bring to an end خاتمه دادن
to put an end to خاتمه دادن
call off خاتمه دادن
to knit up خاتمه دادن
cessation خاتمه دادن
terminate خاتمه دادن منتهی
complete خاتمه دادن به یک کار
terminated خاتمه دادن منتهی
completed خاتمه دادن به یک کار
completes خاتمه دادن به یک کار
lay off بخدمت خاتمه دادن
to fight out باجنگ خاتمه دادن
completing خاتمه دادن به یک کار
termination خاتمه دادن یا توقف
pt down بزوربچیزی خاتمه دادن
terminates خاتمه دادن منتهی
muster out بخدمت خاتمه دادن
disaffiliate به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
ended تمام کردن خاتمه دادن
end تمام کردن خاتمه دادن
ends تمام کردن خاتمه دادن
to get done with خاتمه دادن تمام کردن
to wind up خاتمه دادن بپایان رساندن
logging عمل خاتمه دادن عملیات در یک سیستم
end خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ended خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ends خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
serve خدمت انجام دادن
serves خدمت انجام دادن
served خدمت انجام دادن
hang-up ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
hang up ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
hang-ups ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
to serve one's term خدمت خودرا انجام دادن
interplead پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
sequential خاتمه دادن یک کار در سیستم دستهای پیش از اینکه بعدی شروع شود
ends کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ended کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
end کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
burn out تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
reach out with an olive branch <idiom> [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
applied هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
jump instruction دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
wait on خدمت رسیدن و خدمت کردن
swops توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swaps توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swap توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swapped توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopping توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopped توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
dishonorable discharge اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
wait upon پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
closures خاتمه
ends خاتمه
sequels خاتمه
ended خاتمه
notice of termination خاتمه
closure خاتمه
sequel خاتمه
prorogation خاتمه
end خاتمه
withdrawal خاتمه
abrogation خاتمه
dismissal خاتمه
lay-off خاتمه
letter of dismissal خاتمه
notice of cancellation خاتمه
notice of determination خاتمه
notice to quit خاتمه
quit خاتمه
end all خاتمه
quitting خاتمه
expiry خاتمه
termination خاتمه
endings خاتمه
last a خاتمه
ending خاتمه
aborted خاتمه غیرعادی
terminate خاتمه یافتن
abort خاتمه غیرعادی
wrap up خاتمه یافتن
aborting خاتمه غیرعادی
terminated خاتمه یافتن
terminates خاتمه یافتن
expiration خاتمه بازدم
ending خاتمه پیام
endings خاتمه پیام
ends خاتمه فرجام
ends خاتمه یافتن
expirations خاتمه بازدم
closing خاتمه عملیات
ended خاتمه فرجام
end خاتمه یافتن
end خاتمه فرجام
due out خاتمه یافته
rises خاتمه یافتن
terminative خاتمه دهنده
ended خاتمه یافتن
rise خاتمه یافتن
end mark نشان خاتمه
aborts خاتمه غیرعادی
post hostilities بعداز خاتمه مخاصمات
post hostilities بعد از خاتمه درگیریها
abnormal end خاتمه غیر عادی
end of transmission block خاتمه ارسال بلاک
denunciation اعلان الغاء یا خاتمه
denunciations اعلان الغاء یا خاتمه
end spell خاتمه هر کلمه رمز
abend خاتمه غیر عادی
end spell خاتمه کلمات رمز
to draw to a close به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
terminate محدود کردن خاتمه یافتن
to come to an end خاتمه یافتن تمام شدن
terminates محدود کردن خاتمه یافتن
completing خاتمه یافته یا کامل شده
complete خاتمه یافته یا کامل شده
terminated محدود کردن خاتمه یافتن
post flight بعد از خاتمه پرواز هواپیما
completed خاتمه یافته یا کامل شده
completes خاتمه یافته یا کامل شده
static چاپ وضعیت سیستم پس از خاتمه فرآیند
contract termination فسخ یا خاتمه تمام یا قسمتی از قرارداد
abended خاتمه یافته بطور غیر عادی
offices خدمت
on service سر خدمت
office خدمت
serviced خدمت
service خدمت
on duty سر خدمت
sorb خدمت
duty خدمت
adjourns بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
presentation layer کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
adjourning بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourn بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
burnout velocity سرعت موشک در خاتمه سوختن خرج و تمام شدن ان
reverses سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reverse سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reversed سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reversing سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
drafted به خدمت فراخواندن
draft به خدمت فراخواندن
sea duty خدمت دریا
drafts به خدمت فراخواندن
exempt from duty معاف از خدمت
conscription خدمت اجباری
ministers خدمت کردن
serve خدمت کردن
serve در خدمت بودن
serve خدمت کردن به
served خدمت کردن
service obligation تضمین خدمت
served در خدمت بودن
served خدمت کردن به
serves خدمت کردن
service stairs پلکان خدمت
serves در خدمت بودن
dismissals اخراج از خدمت
dismissal اخراج از خدمت
minister خدمت کردن
off duty خارج از خدمت
obliging اماده خدمت
extra duty خدمت اضافی
duty station محل خدمت
service uniform اونیفرم خدمت
national service خدمت ملی
service calls شیپور خدمت
service cap کلاه خدمت
service contract قرارداد خدمت
service medal نشان خدمت
attendance خدمت ملازمت
attendances خدمت ملازمت
serves خدمت کردن به
while on duty حین خدمت
au pairs خدمت تهاتری
active federal service خدمت کادر
chancery در ان خدمت میکند
casket کلاه خدمت
caskets کلاه خدمت
ministrant خدمت کننده
on duty درحین خدمت
veteran service خدمت سربازی
compulsory service خدمت وفیفه
information service خدمت اطلاعاتی
public service خدمت بجامعه
au pair خدمت تهاتری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com