English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (15 milliseconds)
English Persian
terminate خاتمه دادن منتهی
terminated خاتمه دادن منتهی
terminates خاتمه دادن منتهی
Other Matches
ends خاتمه دادن خاتمه یافتن
ended خاتمه دادن خاتمه یافتن
end خاتمه دادن خاتمه یافتن
to break off خاتمه دادن
to put an end to خاتمه دادن
call off خاتمه دادن
to bring to an end خاتمه دادن
to knit up خاتمه دادن
cessation خاتمه دادن
muster out بخدمت خاتمه دادن
lay off بخدمت خاتمه دادن
termination خاتمه دادن یا توقف
pt down بزوربچیزی خاتمه دادن
complete خاتمه دادن به یک کار
completed خاتمه دادن به یک کار
completes خاتمه دادن به یک کار
completing خاتمه دادن به یک کار
to fight out باجنگ خاتمه دادن
layoffs خاتمه دادن به خدمت
layoff خاتمه دادن به خدمت
ends تمام کردن خاتمه دادن
to wind up خاتمه دادن بپایان رساندن
disaffiliate به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
end تمام کردن خاتمه دادن
to get done with خاتمه دادن تمام کردن
ended تمام کردن خاتمه دادن
ends خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
logging عمل خاتمه دادن عملیات در یک سیستم
ended خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
end خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
hang-up ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
hang up ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
hang-ups ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
interplead پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
sequential خاتمه دادن یک کار در سیستم دستهای پیش از اینکه بعدی شروع شود
end کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ended کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ends کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
burn out تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
reach out with an olive branch [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch <idiom> [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
jump instruction دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
at the utmost منتهی
no later than <adv.> منتهی
by <adv.> منتهی
at the latest [postpositive] <adv.> منتهی
at latest منتهی
on monday at latest منتهی تا دوشنبه
conduce منتهی شدن به
pinnacles منتهی درجه
terminate in منتهی شدن به
supreme منتهی افضل
pinnacle منتهی درجه
swap توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopping توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopped توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swaps توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swapped توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swops توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
maximum منتهی درجه بزرگترین
at f. منتهی خیلی باشد
cuspidate منتهی به نوک تیز
ship's rail راه اهن منتهی به کشتی
westernmost واقع در منتهی الیه غرب
lead in چیزی که به چیز دیگری منتهی شود
meiosis تغییرات متوالی هسته که منتهی به تشکیل سلول جدیدمیگردد
masculinerhme قافیه کلماتی که نه به eبلکه بهجای تکیه دار منتهی میشود
ended خاتمه
end خاتمه
end all خاتمه
quitting خاتمه
notice to quit خاتمه
sequel خاتمه
notice of termination خاتمه
quit خاتمه
ends خاتمه
withdrawal خاتمه
endings خاتمه
sequels خاتمه
ending خاتمه
dismissal خاتمه
notice of determination خاتمه
closures خاتمه
notice of cancellation خاتمه
letter of dismissal خاتمه
termination خاتمه
last a خاتمه
closure خاتمه
lay-off خاتمه
expiry خاتمه
prorogation خاتمه
abrogation خاتمه
stock watering سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
ends خاتمه فرجام
ends خاتمه یافتن
aborting خاتمه غیرعادی
aborts خاتمه غیرعادی
endings خاتمه پیام
ending خاتمه پیام
wrap up خاتمه یافتن
terminative خاتمه دهنده
rises خاتمه یافتن
rise خاتمه یافتن
end خاتمه فرجام
end mark نشان خاتمه
terminated خاتمه یافتن
expiration خاتمه بازدم
expirations خاتمه بازدم
general discharge خاتمه خدمت
due out خاتمه یافته
aborted خاتمه غیرعادی
ended خاتمه یافتن
ended خاتمه فرجام
closing خاتمه عملیات
abort خاتمه غیرعادی
terminate خاتمه یافتن
terminates خاتمه یافتن
end خاتمه یافتن
denunciation اعلان الغاء یا خاتمه
denunciations اعلان الغاء یا خاتمه
post hostilities بعداز خاتمه مخاصمات
post hostilities بعد از خاتمه درگیریها
end spell خاتمه هر کلمه رمز
end spell خاتمه کلمات رمز
end of transmission block خاتمه ارسال بلاک
abnormal end خاتمه غیر عادی
walking ticket ورقه خاتمه خدمت
walking papers ورقه خاتمه خدمت
abend خاتمه غیر عادی
complete خاتمه یافته یا کامل شده
to come to an end خاتمه یافتن تمام شدن
to draw to a close به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
terminate محدود کردن خاتمه یافتن
terminated محدود کردن خاتمه یافتن
terminates محدود کردن خاتمه یافتن
post flight بعد از خاتمه پرواز هواپیما
completing خاتمه یافته یا کامل شده
completes خاتمه یافته یا کامل شده
completed خاتمه یافته یا کامل شده
contract termination فسخ یا خاتمه تمام یا قسمتی از قرارداد
abended خاتمه یافته بطور غیر عادی
static چاپ وضعیت سیستم پس از خاتمه فرآیند
presentation layer کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
adjourned بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourn بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
burnout velocity سرعت موشک در خاتمه سوختن خرج و تمام شدن ان
reverse سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reversing سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reversed سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reverses سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
field کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
group کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
interpleader محاکمهای که بموجب ان دوکس ناگزیر میشونداز اینکه ....خاتمه دهند
fielded کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
groups کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
fields کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
text کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
multiphase program برنامهای که بیشتر از یک دستور بازیابی پیش از خاتمه اجرا نیاز دارد
texts کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
layers بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
layer بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
flag ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flags ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
cycle تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
cycles تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
cycled تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
cargo outturn message پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
wiring جعبهای که سیم بندی شبکه یا بخشهای شبکه خاتمه می یابند و بهم وصل هستند
timed زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
dynamically توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
dynamic توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
times زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
future perfect شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
cycle زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycles زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycled زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
asynchronous transmission اطلاعات در فواصل زمانی بدون قاعده و نامنظم به وسیله قراردادن یک بیت شروع قبل از هر کاراکتر ویک بیت خاتمه پس از ان انتقال می یابند
reversed روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversing روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
circular فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
subroutine تعداد دستورات کامپیوتر در برنامه که در زمان فراخوانی می شوند و تا خاتمه کنترل می شوند و پس از فراخوانی کنترل به دستور بعدی می رود
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com