Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (22 milliseconds)
English
Persian
termination
خاتمه دادن یا توقف
Search result with all words
swap
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swapped
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swaps
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopped
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopping
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swops
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
Other Matches
ended
خاتمه دادن خاتمه یافتن
ends
خاتمه دادن خاتمه یافتن
end
خاتمه دادن خاتمه یافتن
dynamic
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
dynamically
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
cycle
زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycles
زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycled
زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
to bring to an end
خاتمه دادن
to break off
خاتمه دادن
to knit up
خاتمه دادن
cessation
خاتمه دادن
to put an end to
خاتمه دادن
call off
خاتمه دادن
lay off
بخدمت خاتمه دادن
completes
خاتمه دادن به یک کار
muster out
بخدمت خاتمه دادن
layoffs
خاتمه دادن به خدمت
layoff
خاتمه دادن به خدمت
pt down
بزوربچیزی خاتمه دادن
completing
خاتمه دادن به یک کار
to fight out
باجنگ خاتمه دادن
completed
خاتمه دادن به یک کار
terminates
خاتمه دادن منتهی
complete
خاتمه دادن به یک کار
terminated
خاتمه دادن منتهی
terminate
خاتمه دادن منتهی
ends
تمام کردن خاتمه دادن
end
تمام کردن خاتمه دادن
disaffiliate
به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
to wind up
خاتمه دادن بپایان رساندن
to get done with
خاتمه دادن تمام کردن
ended
تمام کردن خاتمه دادن
end
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ends
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
logging
عمل خاتمه دادن عملیات در یک سیستم
ended
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
hang-ups
ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
hang-up
ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
hang up
ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
prevented
توقف رخ دادن چیزی
prevent
توقف رخ دادن چیزی
whoa
امر به توقف دادن
measure
توقف رخ دادن چیزی
prevents
توقف رخ دادن چیزی
preventing
توقف رخ دادن چیزی
interplead
پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
end
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
sequential
خاتمه دادن یک کار در سیستم دستهای پیش از اینکه بعدی شروع شود
ends
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ended
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
run on
ادامه دادن متن بدون توقف
interrupt
توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupting
توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupts
توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
burn out
تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
reach out with an olive branch
<idiom>
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
inhibits
توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
inhibit
توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
jump instruction
دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
stand fast
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
notice to quit
خاتمه
termination
خاتمه
quit
خاتمه
notice of cancellation
خاتمه
end all
خاتمه
ending
خاتمه
prorogation
خاتمه
notice of determination
خاتمه
sequel
خاتمه
sequels
خاتمه
closures
خاتمه
notice of termination
خاتمه
ends
خاتمه
quitting
خاتمه
withdrawal
خاتمه
ended
خاتمه
last a
خاتمه
expiry
خاتمه
dismissal
خاتمه
lay-off
خاتمه
abrogation
خاتمه
endings
خاتمه
end
خاتمه
letter of dismissal
خاتمه
closure
خاتمه
ended
خاتمه یافتن
terminative
خاتمه دهنده
end
خاتمه یافتن
expirations
خاتمه بازدم
due out
خاتمه یافته
terminates
خاتمه یافتن
ends
خاتمه فرجام
end mark
نشان خاتمه
ended
خاتمه فرجام
terminated
خاتمه یافتن
terminate
خاتمه یافتن
ends
خاتمه یافتن
endings
خاتمه پیام
general discharge
خاتمه خدمت
rises
خاتمه یافتن
closing
خاتمه عملیات
abort
خاتمه غیرعادی
rise
خاتمه یافتن
aborted
خاتمه غیرعادی
aborts
خاتمه غیرعادی
end
خاتمه فرجام
wrap up
خاتمه یافتن
aborting
خاتمه غیرعادی
ending
خاتمه پیام
expiration
خاتمه بازدم
end of transmission block
خاتمه ارسال بلاک
walking ticket
ورقه خاتمه خدمت
walking papers
ورقه خاتمه خدمت
end spell
خاتمه هر کلمه رمز
end spell
خاتمه کلمات رمز
abend
خاتمه غیر عادی
abnormal end
خاتمه غیر عادی
denunciations
اعلان الغاء یا خاتمه
post hostilities
بعد از خاتمه درگیریها
denunciation
اعلان الغاء یا خاتمه
post hostilities
بعداز خاتمه مخاصمات
to draw to a close
به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
completed
خاتمه یافته یا کامل شده
complete
خاتمه یافته یا کامل شده
completes
خاتمه یافته یا کامل شده
to come to an end
خاتمه یافتن تمام شدن
terminates
محدود کردن خاتمه یافتن
completing
خاتمه یافته یا کامل شده
terminated
محدود کردن خاتمه یافتن
terminate
محدود کردن خاتمه یافتن
post flight
بعد از خاتمه پرواز هواپیما
static
چاپ وضعیت سیستم پس از خاتمه فرآیند
abended
خاتمه یافته بطور غیر عادی
contract termination
فسخ یا خاتمه تمام یا قسمتی از قرارداد
presentation layer
کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
adjourns
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourn
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
reversing
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reversed
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reverses
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reverse
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
burnout velocity
سرعت موشک در خاتمه سوختن خرج و تمام شدن ان
group
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
groups
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
fielded
کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field
کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
fields
کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
interpleader
محاکمهای که بموجب ان دوکس ناگزیر میشونداز اینکه ....خاتمه دهند
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
stopped
توقف
interrupt
توقف
flag stop
توقف
parked
توقف
interruptions
توقف
stop
توقف
stand
توقف
interrupts
توقف
insolvency
توقف
suspension
توقف
syncope
توقف
interruption
توقف
parks
توقف
park
توقف
stoppages
توقف
halt
توقف
stopple
توقف
halted
توقف
pause
توقف
pausing
توقف
paused
توقف
stop code
کد توقف
suspension of payment
توقف
stoppage
توقف
stopping
توقف
halts
توقف
cessation
توقف
pauses
توقف
commorant
توقف
suspensions
توقف
tarriance
توقف
stops
توقف
interrupting
توقف
text
کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
texts
کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
multiphase program
برنامهای که بیشتر از یک دستور بازیابی پیش از خاتمه اجرا نیاز دارد
bankruptcy
توقف بازرگان
bankruptcies
توقف بازرگان
come down gracefully
توقف منضبط
port of call
بندر توقف
carport
توقف گاه
slackest
توقف درحرکت
payment stopped
توقف پرداخت
parks
محل توقف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com