Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (40 milliseconds)
English
Persian
hedge
خاربست درست کردن
hedged
خاربست درست کردن
hedges
خاربست درست کردن
Other Matches
rockbound
خاربست
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
coincidence function
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersection
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joins
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
OR function
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
joined
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
disjunction
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
union
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunctions
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunction
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
assertion
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
unions
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
alternation
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
gather
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to pattern out
ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gathered
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
dress
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt
بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dresses
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
redd
درست کردن
trimmest
درست کردن
to put to rights
درست کردن
to cleanvp
درست کردن
trim
درست کردن
make
درست کردن
cleaned
درست کردن
makes
درست کردن
manufacture
درست کردن
fashions
درست کردن
manufactured
درست کردن
fettle
درست کردن
manufactures
درست کردن
fix up
درست کردن
builds
درست کردن
clean
درست کردن
weave
درست کردن
concocts
درست کردن
concocting
درست کردن
set right
درست کردن
weaves
درست کردن
buildings
درست کردن
cleans
درست کردن
concocted
درست کردن
cleanest
درست کردن
trims
درست کردن
concoct
درست کردن
adapt
درست کردن
build
درست کردن
set in order
درست کردن
to riven laths
یا درست کردن
make up
درست کردن
gullies
درست کردن
gully
درست کردن
to fix up
درست کردن
shapes
درست کردن
to set
درست کردن
shape
درست کردن
to set in order
درست کردن
to get up
درست کردن
gulleys
درست کردن
fashioning
درست کردن
indite
درست کردن
fabricating
درست کردن
corrects
درست کردن
fabricates
درست کردن
fabricated
درست کردن
to put in to shape
درست کردن
correcting
درست کردن
fabricate
درست کردن
to sct aright
درست کردن
correct
درست کردن
to set to rights
درست کردن
fashioned
درست کردن
fashion
درست کردن
to erect into
درست کردن از
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt
[to]
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
image erection
درست کردن تصویر
to toss up
زود درست کردن
frame
پاپوش درست کردن
To put things straight(right).
کارها را درست کردن
manipulated
با دست درست کردن
manipulates
با استادی درست کردن
manipulated
با استادی درست کردن
orthoepy
فن درست تلفظ کردن
railroads
پاپوش درست کردن
ponds
حوض درست کردن
dress
درست کردن لباس
pond
حوض درست کردن
manipulate
با دست درست کردن
dresses
درست کردن لباس
railroad
پاپوش درست کردن
re form
دوباره درست کردن
exacts
تحمیل کردن بر درست
to mill flour
ارد درست کردن
teams
دسته درست کردن
exact
تحمیل کردن بر درست
team
دسته درست کردن
exacted
تحمیل کردن بر درست
to word up
کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
to weave a plot
دوزوکلک درست کردن
roughcast
اجمالا درست کردن
to make something
چیزی را درست کردن
manipulates
با دست درست کردن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
manipulate
با استادی درست کردن
corn popping
درست کردن چس فیل
blow down
بافوت درست کردن
stage craft
فن درست کردن نمایش
dowel
میخچه درست کردن
reconditioned
دوباره درست کردن
vint
درست کردن یا ریختن
strike off
بی زحمت درست کردن
die sink
خزینه درست کردن
recondition
دوباره درست کردن
scramble
املت درست کردن
scrambled
املت درست کردن
scrambles
املت درست کردن
scrambling
املت درست کردن
reconditions
دوباره درست کردن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
repair
درست کردن جبران کردن تعمیر
repaired
درست کردن جبران کردن تعمیر
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
to touch off
با شتاب درست کردن زودرسم کردن
To do up the room.
اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
extemporized
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
geometrize
با قواعد هندسی درست کردن
organises
تشکیلات دادن درست کردن
orthopaedy
فن درست کردن انامهای ناقص
extemporizing
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
organising
تشکیلات دادن درست کردن
extemporizes
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
organize
تشکیلات دادن درست کردن
organizing
تشکیلات دادن درست کردن
organizes
تشکیلات دادن درست کردن
to hammer out
ساختن بکوشش درست کردن
to put up
زنانه درست کردن جادادن
spell
املاء کردن درست نوشتن
spelled
املاء کردن درست نوشتن
spells
املاء کردن درست نوشتن
to play up
درست و حسابی بازی کردن
he is blowing glass
شیشه را با فوت درست کردن
extemporises
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
rig
با خدعه وفریب درست کردن
rigged
با خدعه وفریب درست کردن
rigs
با خدعه وفریب درست کردن
to check up
درست رسیدگی یاحساب کردن
extemporising
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporised
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to put up ones hair
مویاگیس خودرازنانه درست کردن
vaults
گنبد یاطاق درست کردن
agree
ترتیب دادن درست کردن
top a gap
رخنهای راگرفتن درست کردن
agreeing
ترتیب دادن درست کردن
agrees
ترتیب دادن درست کردن
vault
گنبد یاطاق درست کردن
To fake an oil – painting .
یک تابلوی نقاشی قلابی درست کردن
addled
<adj.>
گیج و ناتوان در درست فکر کردن
to frame someone
پاپوش درست کردن برای کسی
to tick
کار کردن به نحوه ویژه یا درست
to set up somebody
[for something]
پاپوش درست کردن برای کسی
to roll a huge snowball
گلوله بزرگی از برف درست کردن
to spin out
امتداد دادن مفصلا درست کردن
melodramatist
کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
straight from the horse's mouth
<idiom>
درست از خود شخص نقل قول کردن
orthopaedic
مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
regulated
میزان کردن درست کردن
adapts
جور کردن درست کردن
straightens
درست کردن مرتب کردن
regulates
میزان کردن درست کردن
straightened
درست کردن مرتب کردن
integrate
کامل کردن درست کردن
devised
درست کردن اختراع کردن
righted
درست کردن اصلاح کردن
mend
مرمت کردن درست کردن
mended
مرمت کردن درست کردن
straighten
درست کردن مرتب کردن
mends
مرمت کردن درست کردن
devising
درست کردن اختراع کردن
devise
درست کردن اختراع کردن
right
درست کردن اصلاح کردن
devises
درست کردن اختراع کردن
righting
درست کردن اصلاح کردن
regulate
میزان کردن درست کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com