Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
anomalous
خارج از رسم بیمورد
Other Matches
amiss
بیمورد
unjustified
بیمورد
impertinence or nency
بیمورد
inappropriate
بیمورد
anachronistic
نابهنگام بیمورد
anachronic
نابهنگام بیمورد
pleonasm
تکرار بیمورد
trumped up
بیمورد ناروا
trumped-up
بیمورد ناروا
an inappropriate remark
تذکری بیمورد
anachronous
نابهنگام بیمورد
there is no ground for his complaint
شکایت او بیمورد است
unjusified
بیمورد ناحق ناروا بی جهت
out of bounds
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
outside
در خارج
external
خارج
externals
خارج
non-combatants
خارج از صف
out
خارج
out-
خارج
non-combatant
خارج از صف
per
خارج از
forth of
خارج از
outside
[of]
<adv.>
خارج
[از]
out
[of]
<adv.>
خارج
[از]
outsides
خارج
outsides
در خارج
aroint
خارج شو
outside
خارج
outed
خارج
outwith
[Scotish E]
<adv.>
خارج
[از]
out of
خارج از
out of tune
خارج
abroad
خارج
non combatant
خارج از صف
off
خارج از
externally
از خارج
off side
خارج از خط
out-of-
خارج از
issues
خارج شدن
off season
خارج از فصل
soto uke
دفاع از خارج
standaway
خارج از بدن
irrelevant
خارج از موضوع
issued
خارج شدن
cross country
خارج از جاده
beside the mark
خارج ازموضوع
overseas
خارج ازکشور
alfresco
خارج از منزل
extraneous
خارج از قلمروچیزی
bring out
خارج کردن
blow out
به خارج دمیدن
beside the question
خارج از موضوع
issue
خارج شدن
double out
081 خارج
outdoors
خارج از منزل
The train ran off the rails.
قطار از خط خارج شد
quotient
خارج قسمت
outed
خارج از حدود
To fall out.
از صف خارج شدن
emissive
خارج شونده
endarch
متشکل در خارج
egress
خارج شدن
popping
خارج شدن
without
بطرف خارج
quotients
خارج قسمت
submultiple
خارج قسمت
begone
خارج شو عزیمت کن
to rule out
خارج کردن
ejected
خارج کردن
unship
خارج کردن
outbound
مربوط به خارج
outbound
خارج ازمحدوده
nonsense
خارج از منطق
abaxile
خارج از مرکز
eccentric
خارج از مرکز
derails
از خط خارج کردن
derailed
از خط خارج شدن
derail
از خط خارج کردن
derail
از خط خارج شدن
derailing
از خط خارج شدن
derailing
از خط خارج کردن
derails
از خط خارج شدن
off duty
خارج از خدمت
off duty
خارج از نگهبانی
eject
خارج کردن
anieoro
از داخل به خارج
to pass off
خارج شدن
ejecting
خارج کردن
ejects
خارج کردن
to fall out
خارج شدن
extra-marital
خارج از زناشویی
out of
در خارج بواسطه
out-of-
در خارج بواسطه
off key
خارج از مایه
acentric
خارج از مرکز
abroad
خارج از کشور
torts
خارج از قرارداد
tort
خارج از قرارداد
derailed
از خط خارج کردن
extrauterine
خارج رحمی
extravascular
خارج رگی
fescennine
خارج ازاخلاق
phase out
خارج کردن
foreign market
بازار خارج
oversea
خارج از کشور
over the side
خارج از ناو
ouyby
خارج از دور از
emigration
مهاجرت به خارج
extraterritorial
خارج الارضی
outed
خارج بیرون
extramundane
خارج دنیایی
away
دوراز خارج
outsides
به سمت خارج
outside
به سمت خارج
from outside
از خارج
[از شهر]
from out of town
از خارج
[از شهر]
void
خارج شدن
eccentrics
خارج از مرکز
off center
خارج از مرکز
exits
خارج شدن
exit
خارج شدن
inaccessible
<adj.>
خارج از دسترس
out of action
خارج ازنبرد
out of door
خارج ازمنزل
out of line
خارج از خط جبهه
out of phase
خارج از فاز
ungracious
خارج از نزاکت
extraction
خارج کردن
neither here nor there
خارج ازموضوع
outbye
خارج از دور از
not to the point
خارج از موضوع
out of question
خارج از موضوع
outboard bearing
یاتاقان خارج
out of turn
خارج از نوبت
out of proportion
خارج از اندازه
extramarital
خارج از زناشویی
extracellular
خارج سلولی
extra professional
خارج حرفهای
inaccessible
خارج از دسترس
extra regular
خارج ازقاعده
extra spectral
خارج طیفی
out
خارج از حدود
expulse
خارج کردن
from the outside
از خارج
[از جایی]
out
خارج بیرون
extragalactic
خارج کهکشانی
extramarital
خارج ازدواجی
discharge
خارج کردن
discharges
خارج کردن
out-
خارج از حدود
out-
خارج بیرون
out of doors
خارج ازمنزل
exterritorial
خارج الملکتی
extra cosmical
خارج ازعالم
subliminally
خارج ازمرحله اگاهی
exoenzyme
انزیم خارج سلولی
extern
فاهری واقع در خارج
expectorate
ازشش خارج کردن
expellant
خارج کننده دافع
expellent
خارج کننده دافع
obiter dictum
خارج از موضوع دعوی
escalated
از مهار خارج شدن
lie on the table
از دستور خارج شدن
subliminal
خارج ازمرحله اگاهی
laymen
خارج از حرفه یا فن خاصی
layman
خارج از حرفه یا فن خاصی
external operation
عملیات خارج از مملکت
exfiltration
خارج کردن از میدان
voice-overs
صدای خارج از تصویر
out of action
از نبرد خارج شده
belching
بازور خارج شدن
belches
بازور خارج شدن
belched
بازور خارج شدن
belch
بازور خارج شدن
Outside office hours.
خارج از وقت اداری
endarchy
امتداد از مرکز به خارج
tabling
از دستور خارج کردن
She is romantically inclined. She i8s game.
از دو حال خارج نیست
It is beyond my authority.
ازاختیار من خارج است
voice-over
صدای خارج از تصویر
eversion
پیچش کف پا به طرف خارج
escalates
از مهار خارج شدن
rations
خارج قسمت سهمیه
rationed
خارج قسمت سهمیه
ration
خارج قسمت سهمیه
escalating
از مهار خارج شدن
off centre load
بار خارج از مرکز
on side
در داخل خط خارج نشده
tables
از دستور خارج کردن
thrower in
پرتابگر خارج از زمین
exurbanite
ساکن خارج شهر
out of range
که خارج از حد سیستم باشد
dead ball
توپ خارج ازبازی
decivilize
از تمدن خارج کردن
phase out
به ترتیب خارج کردن
greshams law
را از جریان خارج میکند
to put out of court
از دستور خارج کردن
obsolescent
از رده خارج شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com