Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
extramarital
خارج از زناشویی
extra-marital
خارج از زناشویی
Other Matches
marriage
زناشویی
marriages
زناشویی
matrimony
زناشویی
married state
زناشویی
wedlock
زناشویی
marital stability
استواری زناشویی
matrimonial rights
حقوق زناشویی
married life
زندگی زناشویی
married happiness
خوشی زناشویی
marriage therapy
درمان زناشویی
marriage counselor
مشاور زناشویی
connubial
وابسته به زناشویی
marital
مربوط به زناشویی
marital relations
روابط زناشویی
marital instability
نااستواری زناشویی
homogamy
زناشویی بسته
marriage counseling
مشاوره زناشویی
marriage life
زندگی زناشویی
marital counseling
مشاوره زناشویی
broken marriage
زناشویی گسیخته
conjugal rights
حقوق زناشویی
conjugally
ازراه زناشویی
connubiality
بستگی زناشویی
consummation of marriage
دخول در زناشویی
conjugality
حالت زناشویی
miscegenation
زناشویی میان نژادی
to be untiedin marriage
پیوند زناشویی کردن
cat and dog life
زندگی زناشویی که پرازدعوانکبت باشد
jactitation of marriage
دعوی دروغ نسبت به زناشویی
out of bounds
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
condonation
اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
restitution of conjugal rights
دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
abroad
خارج
out of tune
خارج
externals
خارج
out
خارج
out-
خارج
outed
خارج
out of
خارج از
per
خارج از
out-of-
خارج از
off side
خارج از خط
outsides
در خارج
outsides
خارج
outside
در خارج
outside
خارج
external
خارج
non combatant
خارج از صف
non-combatant
خارج از صف
non-combatants
خارج از صف
aroint
خارج شو
off
خارج از
forth of
خارج از
outwith
[Scotish E]
<adv.>
خارج
[از]
out
[of]
<adv.>
خارج
[از]
outside
[of]
<adv.>
خارج
[از]
externally
از خارج
ejected
خارج کردن
ejects
خارج کردن
to fall out
خارج شدن
exterritorial
خارج الملکتی
ejecting
خارج کردن
submultiple
خارج قسمت
eject
خارج کردن
standaway
خارج از بدن
soto uke
دفاع از خارج
without
بطرف خارج
popping
خارج شدن
ouyby
خارج از دور از
over the side
خارج از ناو
oversea
خارج از کشور
extra professional
خارج حرفهای
phase out
خارج کردن
extra cosmical
خارج ازعالم
to pass off
خارج شدن
to rule out
خارج کردن
endarch
متشکل در خارج
eccentric
خارج از مرکز
egress
خارج شدن
off season
خارج از فصل
torts
خارج از قرارداد
tort
خارج از قرارداد
The train ran off the rails.
قطار از خط خارج شد
emissive
خارج شونده
To fall out.
از صف خارج شدن
double out
081 خارج
expulse
خارج کردن
eccentrics
خارج از مرکز
derails
از خط خارج کردن
derails
از خط خارج شدن
fescennine
خارج ازاخلاق
derailing
از خط خارج شدن
derailed
از خط خارج کردن
derailed
از خط خارج شدن
derail
از خط خارج کردن
derail
از خط خارج شدن
unship
خارج کردن
outbye
خارج از دور از
nonsense
خارج از منطق
blow out
به خارج دمیدن
extravascular
خارج رگی
neither here nor there
خارج ازموضوع
off key
خارج از مایه
abroad
خارج از کشور
not to the point
خارج از موضوع
out of question
خارج از موضوع
beside the question
خارج از موضوع
beside the mark
خارج ازموضوع
begone
خارج شو عزیمت کن
off duty
خارج از خدمت
off duty
خارج از نگهبانی
outbound
مربوط به خارج
outbound
خارج ازمحدوده
abaxile
خارج از مرکز
acentric
خارج از مرکز
anieoro
از داخل به خارج
foreign market
بازار خارج
out-of-
در خارج بواسطه
extrauterine
خارج رحمی
cross country
خارج از جاده
out of proportion
خارج از اندازه
extragalactic
خارج کهکشانی
extracellular
خارج سلولی
extra spectral
خارج طیفی
out of turn
خارج از نوبت
extra regular
خارج ازقاعده
outboard bearing
یاتاقان خارج
out of phase
خارج از فاز
out of line
خارج از خط جبهه
out of door
خارج ازمنزل
out of
در خارج بواسطه
bring out
خارج کردن
extraterritorial
خارج الارضی
off center
خارج از مرکز
extramundane
خارج دنیایی
out of action
خارج ازنبرد
overseas
خارج ازکشور
extramarital
خارج ازدواجی
outdoors
خارج از منزل
from outside
از خارج
[از شهر]
emigration
مهاجرت به خارج
from out of town
از خارج
[از شهر]
void
خارج شدن
out
خارج بیرون
outside
به سمت خارج
issue
خارج شدن
issued
خارج شدن
issues
خارج شدن
outsides
به سمت خارج
away
دوراز خارج
outed
خارج بیرون
quotient
خارج قسمت
out-
خارج از حدود
out-
خارج بیرون
quotients
خارج قسمت
from the outside
از خارج
[از جایی]
irrelevant
خارج از موضوع
discharge
خارج کردن
extraction
خارج کردن
outed
خارج از حدود
derailing
از خط خارج کردن
alfresco
خارج از منزل
inaccessible
خارج از دسترس
inaccessible
<adj.>
خارج از دسترس
extraneous
خارج از قلمروچیزی
discharges
خارج کردن
exits
خارج شدن
ungracious
خارج از نزاکت
out of doors
خارج ازمنزل
exit
خارج شدن
out
خارج از حدود
misifit
لباس خارج از اندازه
obiter dictum
خارج از موضوع دعوی
citizen abroad
شهروند مقیم خارج
expat
[colloquial]
شهروند مقیم خارج
lay
خارج از سلک روحانیت
expatriate
شهروند مقیم خارج
off centre load
بار خارج از مرکز
rations
خارج قسمت سهمیه
pressure from outside
فشار از بیرون
[خارج]
layman
خارج از حرفه یا فن خاصی
internally or abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
outward
بطرف خارج بیرونی
at home and abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
subliminally
خارج ازمرحله اگاهی
subliminal
خارج ازمرحله اگاهی
laymen
خارج از حرفه یا فن خاصی
lays
خارج از سلک روحانیت
to go abroad
به خارج
[از کشور]
رفتن
incoming
آنچه از خارج می آید
lie on the table
از دستور خارج شدن
eversion
پیچش کف پا به طرف خارج
defenestration
پرتاب به خارج پنجره
shags
اوردن توپ از خارج
outermost
از دورترین نقطه خارج
decivilize
از تمدن خارج کردن
dead ball
توپ خارج ازبازی
extrajudicial
خارج ازصلاحیت قضایی
extrajudicial confession
اقرار در خارج دادگاه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com