Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English
Persian
pull out
خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull-out
خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull-outs
خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
Other Matches
bodysurfer
موج سوار بدون تخته
hang five
سوار تخته موج شدن با وزن بدن در جلو
grab a rail
خارج شدن از موج با گرفتن میله تخته موج
floating harbour
لنگرگاهی که ازموج شکنهای شناورساخته باشند
staging
سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarked
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
slacken
کندکردن
slackening
کندکردن
slackened
کندکردن
clog
کندکردن
let-ups
کندکردن
clogs
کندکردن
let up
کندکردن
let-up
کندکردن
slackens
کندکردن
clogged
کندکردن
decelerate
کندکردن اهسته کردن
decelerated
کندکردن اهسته کردن
decelerates
کندکردن اهسته کردن
decelerating
کندکردن اهسته کردن
multi board computer
کامپیوتری که چندین تخته مدار مجتمع دارد که به یک تخته اصلی وصل هستند
stopboard
تخته مستطیل پشت چاله پرش با نیزه تخته لبه دایره پرتاب وزنه
lee board
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
boarded
تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
board
تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
daughter board
تخته جانبی که به تخته اصلی سیستم وصل میشود
to gear down
باعوض کردن دنده کندکردن
board
تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
boarded
تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
cavalry
سوار نظامی سوار اسبی
horse guards
گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
slow pill
ماده شیمیایی که بطورغیرمجاز به اسب برای کندکردن سرعتش تزریق میشود
plywood
تخته لایی تخته چند لا
planking
تخته پوشی تخته بندی
notice board
1-تخته نصب شده در دیوار که نکات مهم روی آن قرار می گیرند. 2-نوعی تخته آگهی که پیام به کاربران نصب میشود
expansion slots
شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
bare board
تخته مدار بدون هیچ عنصری معمولاگ به تخته حافظه گفته میشود که هنوز هیچ قطعهای روی آن نصب نشده است
cavalry man
سوار در سوار نظام
out of bounds
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
plank
تخته تخته کردن
NIC
تخته جانبی که کامپیوتر را به شبکه وصل میکند. تخته داده کامپیوتر را به سیگنال الکتریکی تبدیل میکند که در امتداد در کابل شبکه ارسال خواهد شد
hooked medallion
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
weather board
تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
pad
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
board
سوار
horsewomen
سوار
outside ofa horse
سوار
horsewoman
سوار
pieces
سوار
in the saddle
سوار
piece
سوار
trooper
سوار
troopers
سوار
horseback
سوار
boarded
سوار
mounts
سوار کردن
mounts
سوار شدن بر
cantered
سوار اسب
cantering
سوار اسب
canters
سوار اسب
canter
سوار اسب
biker
موتورسیکلت سوار
Mt
سوار شدن
equitant
سوار بر اسب
equestrienne
زن اسب سوار
up
سوار براسب سر پا
enchase
سوار کردن
cyclist
دوچرخه سوار
Mts
سوار شدن
fabricating
سوار کردن
tobogganer
سورتمه سوار
assembles
سوار کردن
washine
موج سوار زن
assemble
سوار کردن
skim boarder
موج سوار
upped
سوار براسب سر پا
upping
سوار براسب سر پا
horsewomen
سوار اسب
boot and saddle
سوار شوید
tobogganist
سورتمه سوار
board surfer
موج سوار
rig
سوار کردن
rigged
سوار کردن
boaters
زورق سوار
horsewoman
سوار اسب
surfer
موج سوار
vedette
قراول سوار
chevalier
سوار دلاور
fabricates
سوار کردن
on stilts
سوار چوب پا
horse breaker
چابک سوار
assembled
سوار کردن
get on
سوار شدن
on shipboard
سوار کشتی
cyclists
دوچرخه سوار
modulate
سوار کردن
modulates
سوار کردن
motorists
ماشین سوار
modulating
سوار کردن
modulation
سوار سازی
horse man
اسب سوار
on board a ship
سوار کشتی
horseback
سوار براسب
cavalry
سوار زرهی
riders
سوار کار
horseman
اسب سوار
rider
سوار کار
mounted
سوار شده
horseman
سوار کار
reinsman
اسب سوار
cavalier
سرباز سوار
cavalier
اسب سوار
rides
سوار شدن
ride
سوار شدن
motorist
ماشین سوار
equestrian
چابک سوار
fabricate
سوار کردن
rigs
سوار کردن
jockey
چابک سوار
take up
سوار کردن
jockeys
چابک سوار
armored cavalry
سوار زرهی
horsemen
اسب سوار
equestrian
اسب سوار
get in
سوار شدن
acheval
سوار بر اسب
bicyclist
دوچرخه سوار
mount
سوار کردن
mount
سوار شدن بر
biker
دوچرخه سوار
fabricated
سوار کردن
entrain
سوار کردن کشیدن
imbark
در کشتی سوار کردن
jockey club
باشگاه سوار کاران
mounting
سوار کردن وسایل
embark
درکشتی سوار کردن
jockeys
اسب سوار حرفهای
assemble
سوار کردن قطعات
jockey
اسب سوار حرفهای
mountie
پلیس سوار کانادا
wheelman
دوچرخه سوار شراعبان
cavalry unit
یکان سوار نظام
wheelsman
دوچرخه سوار شراعبان
embarked
درکشتی سوار کردن
light piece
سوار سبک شطرنج
pick up
سوار کردن مسافر
enplane
سوار هواپیما شدن
reinsman
سوار کار ماهر
heavy piece
سوار سنگین شطرنج
assembles
سوار کردن قطعات
to ride on a horse
اسبی را سوار شدن
staging area
منطقه سوار شدن
surfboat
قایق موج سوار
cuirassier
سوار زره پوش
unmounted
سوار نشده پیاده
uhlan
سوار نیزه دار
to ride shanks's mare
سوار پای خودشدن
setting up apparatus
دستگاه سوار کردن
to ride on a horse
براسبی سوار شدن
ridable
رام و سوار شدنی
embarking
درکشتی سوار کردن
horse
سواراسبی سوار شوید
embarks
درکشتی سوار کردن
horseback archer
کمانگیر سوار بر اسب
flatlander
موج سوار کم استعداد
assembled
سوار کردن قطعات
to ride for a fall
بی پروا سوار شدن
to take ship
در کشتی سوار کردن
install
سوار کردن جادادن
installing
سوار کردن جادادن
installs
سوار کردن جادادن
rodeo
نمایش سوار کاری
modulating
سوار کردن موج
modulates
سوار کردن موج
modulate
سوار کردن موج
To board a plane.
سوار هواپیما شدن
take on
مسافر سوار کردن
to give somebody a ride
کسی را سوار کردن
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
to hitchhike
مجانی سوار شدن
to hitch
مجانی سوار شدن
to go backpacking
مجانی سوار شدن
To get on board.
سوار کشتی شدن
staging
سوار کردن جا دادن
To get into (ride in)a car .
سوار اتوموبیل شدن
rodeos
سوار کاری کردن
sets
سوار کردن جاانداختن
rodeos
نمایش سوار کاری
setting up
سوار کردن جاانداختن
rodeo
سوار کاری کردن
set
سوار کردن جاانداختن
To mout a horse .
سوار اسب شدن
dragon
گردان سوار اسبی
coachload
افراد سوار بر درشکه
dragons
گردان سوار اسبی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com