Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
unmistakable
خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
unmistakably
خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
Other Matches
gaingiving
سوء تفاهم اشتباه
unmistakable
خالی از اشتباه
cordial understanding
تفاهم قلبی و صمیمانه حسن تفاهم
range error
اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
glitch
یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitches
یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
blankest
1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
blank
1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
out of place
<idiom>
درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
rapport
تفاهم
concerts
تفاهم
understanding
تفاهم
concert
تفاهم
understandings
تفاهم
cross-purposes
عدم تفاهم
good understanding
حسن تفاهم
malentendu
سوء تفاهم
memorandum of understanding
تفاهم نامه
misapprehension
سوء تفاهم
misapprehensions
سوء تفاهم
imbroglio
سوء تفاهم
imbroglios
سوء تفاهم
misunderstanding
سوء تفاهم
misunderstandings
سوء تفاهم
memorandum of understanding
یادداشت تفاهم
council of entent
شورای حسن تفاهم
misunderstand
سوء تفاهم کردن
misunderstood
سوء تفاهم کردن
misunderstands
سوء تفاهم کردن
unmistakable
عاری از سوء تفاهم
vacancies
محل خالی جای خالی
vacancy
محل خالی جای خالی
amity
روابط حسنه حسن تفاهم
to come to an explanation
سوء تفاهم یا اختلافی رارفع کردن
I consider that a mistake.
[I regard that as a mistake.]
این به نظر من اشتباه است.
[این را من اشتباه بحساب می آورم.]
manspace
جای خالی در خودرو یا کشتی یا هواپیما جای نفری خالی
ententes cordiales
روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
ententes
روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
entente
روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
cosmopolitanism
سیستم " جهان وطنی " اعتقاد به لزوم حسن تفاهم واحترام متقابل بین کلیه ملل واقوام عالم
vibration
تردید
querying
تردید
uncertainty
تردید
query
تردید
uncertainties
تردید
queries
تردید
queried
تردید
unerring
بی تردید
hesitation
تردید
qualm
تردید
dubitation
تردید
dubitate
تردید
doubt
تردید
doubted
تردید
doubting
تردید
doubts
تردید
dubiosity
تردید
dubiety
تردید
doubtless
بی تردید
hertzprung russel diagram
تردید
questionless
بی تردید
incertiude
شک تردید
irresolution
تردید
unassailable
بی تردید
scruple
تردید
qualms
تردید
waveringly
با تردید
indecisiveness
تردید
vibrational
تردید
vibratility
تردید
shilly shally
تردید
stickle
تردید
acatalepsy
تردید
swither
تردید
skepticism
تردید
indecision
تردید
datum error
اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
dubitable
قابل تردید
undoubted
بدون تردید
doubting
تردید کردن
totters
تردید کردن
hesitantly
از روی تردید
doubted
تردید کردن
scruple
تردید داشتن
hesitatively
از روی تردید
doubtfully
از روی تردید
irresolution
تردید رای
indecision
تردید رای
dubitation
تردید داشتن
no doubt
بدون تردید
doubts
تردید کردن
question
تردید پرسش
To be hesitating. To vacI'llate between.
تردید داشتن
call in question
تردید کردن در
hangs
تردید تمایل
doubt
تردید کردن
questions
تردید کردن در
questioned
تردید پرسش
questioned
تردید کردن در
hesitance
دودلی تردید
doubtfulness
حالت تردید
irresolutely
دودلانه با تردید
hang
تردید تمایل
fishy
مورد تردید
indubious
تردید ناپذیر
indubitable
بدون تردید
tottered
تردید کردن
questions
تردید پرسش
totter
تردید کردن
hesitater
تردید کننده
question
تردید کردن در
questionable
قابل تردید
diffidently
با ترس یا تردید
querying
تردید کردن
query
تردید کردن
queries
تردید کردن
demur
تردید رای
demurring
تردید رای
demurred
تردید رای
demurs
تردید رای
suspicion
[about somebody]
تردید
[به کسی]
queried
تردید کردن
impeachable
قاب تردید
hesitancy
دودلی تردید
delivery error
اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
There is no room for doubt.
جای تردید نیست
unquestionable
غیر قابل تردید
indubitably
بطور غیرقابل تردید
questionably
بطور قابل تردید
vacillating
دل دل کردن تردید داشتن
vacillates
دل دل کردن تردید داشتن
suspicion
تردید مظنون بودن
suspicions
تردید مظنون بودن
with a grain of salt
بقیداحتیاط بااندک تردید
yea and nay
تردید رای داشتن
vacillate
دل دل کردن تردید داشتن
vacillated
دل دل کردن تردید داشتن
indubious
غیر قابل تردید بی شبهه
there is no place for doubt
جای هیچگونه تردید نیست
To give way to doubt. To waver.
بخود تردید راه دادن
contest
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
to exclude doubt
جای تردید باقی نگذاشتن
doubtful
ترکش مشکوک مورد تردید
contests
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contested
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contesting
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
wavering
تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavers
تردید پیدا کردن تبصره قانون
without question
بی شک بدون شک بی تردید محققا بی چون وچرا
wavered
تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver
تردید پیدا کردن تبصره قانون
impeaches
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeached
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeach
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeaching
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
He accepted the job, albeit with some hesitation.
هرچند که با تردید، او
[مرد ]
این کار را پذیرفت.
From your lips to God's ears!
<idiom>
امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
wrong
اشتباه
faults
اشتباه
fallacy
اشتباه
fumbled
اشتباه
fumbles
اشتباه
tripped
اشتباه
trip
اشتباه
overseen
در اشتباه
false
<adj.>
اشتباه
flounders
اشتباه
mistakenness
اشتباه
fallacies
اشتباه
faux pas
اشتباه
clanger
اشتباه
snafu
اشتباه
floundering
اشتباه
floundered
اشتباه
flounder
اشتباه
faulted
اشتباه
goof
اشتباه
goofed
اشتباه
fault
اشتباه
goofing
اشتباه
trips
اشتباه
goofs
اشتباه
to put one in the wrong
اشتباه
inerrant
بی اشتباه
in error
<adj.>
اشتباه
mistaking
اشتباه
error
اشتباه
mix up
اشتباه
lap sus
اشتباه
jeofail
اشتباه
discrepancy
اشتباه
errors
اشتباه
mix-ups
اشتباه
fumble
اشتباه
mix-up
اشتباه
mistakes
اشتباه
errancy
اشتباه
barratry
اشتباه
wrongs
اشتباه
wronging
اشتباه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com