Dictiornary-Farsi | خامه تا فردا خراب می شود | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
The cream wont keep tI'll tomorrow .	خامه تا فردا خراب می شود


Other Matches

defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise <proverb>	از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise	از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
He is expected to arrive in acople of days.	فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
faulted	تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults	تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fault	تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
dud	ترقه خراب هرچیز خراب
styloipodium	ته خامه
cinnamon per	خامه پر
with cream	با خامه
raw silk	خامه
floss silk	خامه
sleave silk	خامه
raw cream	خامه
with single cream	با کرم یا خامه کم
sour cream	خامه ترش
pens	خامه نوشتن
silk pile	خامه ابریشمی
penned	خامه نوشتن
pen	خامه نوشتن
remex	ساقه پر خامه پر
penning	خامه نوشتن
cream separator	خامه گیر
slabs	برامه خامه
creamer	خامه گیر
creaminess	خامه داری
pile	خامه فرش
slab	برامه خامه
bale of pile	عدل خامه
sleave	ابریشم خامه
separator	الت خامه گیری
skimmed milk	شیر بدون خامه
hard sauce	مخلوطی از خامه وشکروچاشنی
cream	کرم، خامه، سرشیر
with double cream	با کرم یا خامه زیاد
style	خامه سبک نگارش
styled	خامه سبک نگارش
styles	خامه سبک نگارش
styling	خامه سبک نگارش
skimmed	شیر خامه گرفته
skim	شیر خامه گرفته
skims	شیر خامه گرفته
day after tomorrow	پس فردا
the day a to morrow	پس فردا
tomorrow	فردا
morrow	فردا
styloipodium	ته خامه گیاهان خانواده هویج
Today me, tomarrow thee. <proverb>	امروز من,فردا تو .
to morrow week	از فردا یک هفته
morrow [Old English]	فردا [ آینده]
cream cheese	پنیری که با شیر خامه دارتهیه شود
Where wI'll you be tomorrow morning?	فردا صبح کجایی ؟
Come here tomorrow .	فردا بیا اینجا
Leave it I'll tomorrow . Let it wait tI'll tomorrow .	بگذار بماند تا فردا
present maid prospective bride	دوشیزه امروز عروس فردا
Never put off tI'll tomorrow what you can do today .	کار امروز را به فردا نیانداز
the bill will mature tomorrow	سررسید ان قبض فردا است
never put off till tomorrow what may be done today <proverb>	کار امروز به فردا مفکن
Leave it tI'll tomorrow morning .	آنرا بگذارتا فردا صبح
Take no thought of the morrow.	نگران فردا [آینده] نباش.
Tomarrow is another day. <proverb>	فردا روز دیگرى اشت .
Delays are dangerous. <proverb>	کار امروز به فردا مینداز.
Dont leave off tI'll tomorrow what you can do today .	کار امروز به فردا مگذار (میفکن )
I'll get there when I get there. <proverb>	حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
the bill will mature to morrow	سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
The prescribed time - limit expires tomorrow .	مهلت مقرر فردا منقضی می شود
I travel tomorrow [afternoon] .	من فردا [بعد از ظهر] به مسافرت می روم.
I will depart the day after tomorrow with the Iran Air.	من پس فردا با ایران ایر پرواز می کنم.
I wI'll come tommorow if at all.	اگر آمدنی باشم فردا می آیم
mousses	خامه زده که شیرینی بان سردمی کنندیا افسرده شود
mousse	خامه زده که شیرینی بان سردمی کنندیا افسرده شود
tomorow morning . I wI'll leavew for london.	فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
I want to depart tomorrow morning [noon, afternoon] at ... o'clock.	من می خواهم فردا صبح [ظهر شب] ساعت ... حرکت کنم.
hook knife	چاقوی قلاب شکل [جهت گره زدن خامه ها در روش ترکی بافت]
Never put off till tomorrow what maybe done today. <proverb>	آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار.
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now.	من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
there is no time like the present <idiom>	سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
eclair	شیرینی خامه دار و بستنی دار
unspun pile	[خامه و پرز کم تاب یا بدون تاب]
Tune in tomorrow when we'll be exploring what things to look for in a bike computer.	کانالتان را فردا [به این برنامه] تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
alienated	خراب
broken <adj.>	خراب
stickit	خراب
wastery	خراب
out of order	خراب
out of gear	خراب
out of condition	خراب
out of action	خراب
off the rails	خراب
in disrepair	خراب
out of repair	خراب
in bad repair	خراب
in a bad order	خراب
ill conditioned	خراب
wastry	خراب
haywire	خراب
undone	خراب
rotten	خراب
ruinous	خراب
tumbledown	خراب
There is something wrong with the ...	... خراب است.
demolish	خراب کردن
demolished	خراب کردن
spoilable	خراب شدنی
botch	خراب کردن
marring	خراب کردن
vitiating	خراب کردن
vitiates	خراب کردن
vitiated	خراب کردن
the road was impaired	جاده خراب شد
botches	خراب کردن
botched	خراب کردن
cut up	خراب کردن
vitiate	خراب کردن
that city lies in ruins	ان شهر خراب
take down	خراب کردن
marred	خراب کردن
demolishes	خراب کردن
destroying	خراب کردن
out of kelter	خراب مختل
destroy	خراب کردن
overtumble	خراب کردن
corrupt	خراب کردن
corrupted	خراب کردن
corrupting	خراب کردن
pull down	خراب کردن
corrupts	خراب کردن
ruinous	خراب کننده
demolishing	خراب کردن
rot gut	معده خراب کن
rough sea	دریای خراب
make havoc with	خراب کردن
there is a screw loose	خراب است
botching	خراب کردن
to run down	خراب شدن
impairing	خراب کردن
to take down	خراب کردن
to tumble down	خراب شدن
unbuild	خراب کردن
impairs	خراب کردن
disfigures	خراب کردن
disfigured	خراب کردن
wreakful	خراب کننده
wrech	خراب شدن
blotto	مست و خراب
disfigure	خراب کردن
pissed	مست و خراب
whacked	مست و خراب
impaired	خراب کردن
to play the deuce with	خراب کردن
to mull a mull of	خراب کردن
to break down	خراب کردن
to bring to nought	خراب کردن
go to pot <idiom>	خراب کردن
go haywire <idiom>	خراب شدن
to cut up	خراب کردن
to do for	خراب کردن
to fall to decay	خراب شدن
impair	خراب کردن
to go out of gear	خراب شدن
to go to smash	خراب شدن
to go to the bad	خراب شدن
to go wrong	خراب شدن
to lay in ruin	خراب کردن
to lie in ruin	خراب بودن
to make a hash of	خراب کردن
disfiguring	خراب کردن
zonked	مست و خراب
out of service <adj.>	خراب [ازکارافتاده]
corrupted file	فایل خراب
inoperative <adj.>	خراب [ازکارافتاده]
down [out of action, not in use] <adj.>	خراب [ازکارافتاده]
wrack	خراب کردن
disabled <adj.>	خراب [ازکارافتاده]
cumber	خراب شدن
demolition	خراب کردن
dead drunk	سست خراب
demonish	خراب کردن
devastative	خراب کننده
dilapidate	خراب کردن
demolitions	خراب کردن
unoperative <adj.>	خراب [ازکارافتاده]
out of use <adj.>	خراب [ازکارافتاده]
amortize	خراب کردن
bungle	خراب کردن
bungled	خراب کردن
bungles	خراب کردن
bungling	خراب کردن
muddle	خراب کردن
muddled	خراب کردن
muddles	خراب کردن
muddling	خراب کردن
to fall apart	خراب شدن
withering	خراب کننده
nonworking <adj.>	خراب [ازکارافتاده]
not in use [American] <adj.>	خراب [ازکارافتاده]
out of blast <adj.>	خراب [ازکارافتاده]
bad sector	قطاع خراب
eversive	خراب کننده
mar	خراب کردن

The cream wont keep tI'll tomorrow .

خامه تا فردا خراب می شود