Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
obmutescence
خاموش نشینی سکوت عمدی
Other Matches
mums
سکوت شخص خاموش
mum
سکوت شخص خاموش
safety
اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم
flashes
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
shutdown
دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
shutdowns
دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
backpedal
عقب نشینی در مقابل حریف عقب نشینی
withdrawal
عملیات عقب نشینی اختیاری عقب نشینی
withdrawals
عملیات عقب نشینی اختیاری عقب نشینی
glumness
سکوت
doldrums
سکوت
calm
سکوت
standstil
سکوت
quietism
سکوت
stillness
سکوت
calmest
سکوت
sub silentio
در سکوت
calmer
سکوت
calming
سکوت
calms
سکوت
calmed
سکوت
to bribe to silence
حق سکوت دادن
quietist
اهل سکوت
radar silence
سکوت راداری
consensus evidenced by silence
اجماع سکوت
reticency
سکوت کم گویی
silence
سکوت ارامش
goose
علامت سکوت
resting frequency
بسامد سکوت
silencing
سکوت ارامش
listening silence
سکوت رادیویی
silences
سکوت ارامش
stills
سکوت خاموشی
silent running
سکوت زیردریایی
reticence
سکوت کم گویی
taciturnity
سکوت ارامش
still
سکوت خاموشی
stiller
سکوت خاموشی
observe silence
رعایت سکوت
radio silence
سکوت رادیویی
stillest
سکوت خاموشی
hold one's peace
<idiom>
سکوت کردن
silenced
سکوت ارامش
variable recoil
سیستم عقب نشینی متغیر دستگاه عقب نشینی متغیر
recoilless
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
silence signifies consent
سکوت علامت رضاست
consent presumed from silence
رضای مستنبط از سکوت
observe silence
سکوت را رعایت کنید
silent running
حرکت زیردریایی با سکوت
sufferance
سکوت موجب رضا
Silence is golden .
<proverb>
سکوت علامت رضا است.
quietism
فرقه متصوفه اهل سکوت
consent cannot be inferred from silence
سکوت علامت رضا نیست
silence prevailed
سکوت حکم فرما بود
silent approval
سکوت علامت تائیدتوسط معصوم
oyez
اعلام سکوت و شروع دادرسی در دادگاه
Silence prevailed every where.
سکوت همه جا را فرا گرفته بود
intentional
عمدی
premeditated
عمدی
aforethought
عمدی
autonomic
عمدی
advertency
عمدی
prepense
عمدی
deliberating
عمدی
deliberated
عمدی
deliberates
عمدی
wilfull
عمدی
deliberate
عمدی
trappist
عضو فرقهای از راهبان مرتاض اهل سکوت
voluntary act
فعل عمدی
tank
باخت عمدی
studied
دانسته عمدی
unitentional
غیر عمدی
dump
باخت عمدی
lemon
باخت عمدی
lemons
باخت عمدی
wilful murder
قتل عمدی
wilfull murder
قتل عمدی
cheap shot
خشونت عمدی
intentional foal
خطای عمدی
intentional handball
هند عمدی
intentional movement
حرکت عمدی
reflation
تورم عمدی
malice a
خیانت عمدی
willful misconduct
زیان عمدی
willful misconduct
خسارت عمدی
inadvertent
غیر عمدی
sabotages
خرابکاری عمدی
sabotaged
خرابکاری عمدی
sabotage
خرابکاری عمدی
murdering
قتل عمدی
murdered
قتل عمدی
murder
قتل عمدی
murders
قتل عمدی
sabotaging
خرابکاری عمدی
arson
اتش زدن عمدی
d.sin
گناه بزرگ عمدی
invlountary act
فعل غیر عمدی
casually
بطور غیر عمدی
was that intended?
ایا ان عمدی بود
sand bag
سستی عمدی در تمرین
by accident or d.
بطور اتفاقی یا عمدی
vertical parity check
مقابله توان عمدی
setting on fire
اتش زدن عمدی
homicide by misadventure
قتل غیر عمدی
arson
ایجاد حریق عمدی
miscarriages
سقط جنین غیر عمدی
deliberated
عمدا انجام دادن عمدی
deliberate
عمدا انجام دادن عمدی
hack
لگد زدن عمدی دررگبی
hacked
لگد زدن عمدی دررگبی
hacks
لگد زدن عمدی دررگبی
deliberates
عمدا انجام دادن عمدی
inadvertence
غیر عمدی عدم تعمد
deliberating
عمدا انجام دادن عمدی
miscarriage
سقط جنین غیر عمدی
involuntarily
بطورغیر ارادی یا غیر عمدی
match penalty
خطای اسیب رساندن عمدی واخراج
draw play
ضربه عمدی با انتهای گوی گلف
inadvertenly
بطور غیر عمدی ازروی ندانستگی
voluntary
عمدی افراز ملک با تراضی شرکا
duster
پرتاب عمدی توپ به بالا وبداخل
arson
تولید حریق عمدی در مال غیر
destruct
خرابی عمدی موشک قبل ازپرتاب ان
unitentionally
ندانسته بطور غیر عمدی سهوا
dusters
پرتاب عمدی توپ به بالا وبداخل
barratry
خسارات ناشی از جرم عمدی ناخدا یا ملوان کشتی
allowances
اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
allowance
اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
throws
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throw
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throwing
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
subsidence
ته نشینی
wake
شب نشینی
sedinentation
ته نشینی
adsorption
رو نشینی
an eveing party
شب نشینی
evening party
شب نشینی
deposit
ته نشینی
settling
ته نشینی
soirTes
شب نشینی
waked
شب نشینی
wakes
شب نشینی
recoil
پی نشینی
recoiled
پی نشینی
recoiling
پی نشینی
soirees
شب نشینی
recoils
پی نشینی
soiree
شب نشینی
sedimentary
ته نشینی
deposits
ته نشینی
sedimentation
ته نشینی
illuviation
ته نشینی
precipitation
ته نشینی
retrocedence
پس نشینی
nightlife
شب نشینی
sedimentation
ته نشینی
silence gives consent
سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
cone of silence
مخروط سکوت رادیویی فضای مخروطی خلاء رادیویی بالای برج مراقبت
columnar and trabeated
[نوعی از ساختار شامل ستون های عمدی یا تیرگهایی که از تیرهای افقی حمایت می کند.]
urbanization
شهر نشینی
silting
رسوب ته نشینی
solitariness
گوشه نشینی
suburbia
حومه نشینی
recoil
عقب نشینی
fallback
عقب نشینی
recoiled
عقب نشینی
to burn the midnight oil
شب نشینی کردن
tenantry
اجاره نشینی
retrocedence
عقب نشینی
urbanism
شهر نشینی
sequestered life
گوشه نشینی
seclusion
گوشه نشینی
sanctuary
حق بست نشینی
sanctuaries
حق بست نشینی
ruralize
ده نشینی کردن
recess
عقب نشینی
retrocession
عقب نشینی
recesses
عقب نشینی
sedimentation pond
حوضچه ته نشینی
recoiling
عقب نشینی
nomadism
کوچ نشینی
eremitism
گوشه نشینی
settlements
ته نشینی مسکن
retreating
عقب نشینی
reclvsion
گوشه نشینی
break ground
عقب نشینی
eremitic life
گوشه نشینی
electrostatic procipitation
ته نشینی الکترواستاتیک
retreated
عقب نشینی
settlement
ته نشینی مسکن
retreat
عقب نشینی
cotenancy
هم اجاره نشینی
retreats
عقب نشینی
to burn the midnighoil
شب نشینی کردن
katabasis
عقب نشینی
hutment
کلبه نشینی
line of retreat
خط عقب نشینی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com