Dictiornary-Farsi | خانهی بزرگ روستایی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
country seat	خانهی بزرگ روستایی
country seats	خانهی بزرگ روستایی


Other Matches

dog-house	خانهی سگ
country seats	خانهی اربابی
country seat	خانهی اربابی
My grandparents are six feet under. <idiom>	پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania	مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
big game	صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
macropterous	دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
fossil	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
museum piece	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
ruralist	روستایی
cottagers	روستایی
cottager	روستایی
hawbuck	روستایی کم رو
peasants	روستایی
peasant	روستایی
tao	روستایی
Ferme ornee	[روستایی]
boors	روستایی
churl	روستایی
boor	روستایی
muzhik or moujik	روستایی
rural	روستایی
loblolly	روستایی
yokels	روستایی
yokel	روستایی
villagers	روستایی
agrestic	روستایی
villager	روستایی
russetting	روستایی
russeting	روستایی
rustic	روستایی
clodhoppers	روستایی
clodhopper	روستایی
bucolic	روستایی
plough boy	جوانک روستایی
cottage industries	صنعت روستایی
predial or prae	کشتی روستایی
cottage industry	صنعت روستایی
isolated electric plant	نیروگاه روستایی
hobnail	دهاتی روستایی
cottage	خانه روستایی
puli	سگ روستایی مجارستانی
rurality	زندگی روستایی
diamond-faced	روستایی سازی
hoyden	روستایی بی تربیت
ruralize	روستایی شدن
russet	روستایی ضخیم
municipal road	راه روستایی
swain	جوان روستایی
villatic	روستایی دهاتی
gammer	پیر زن روستایی
musette	یکجوررقص روستایی
cottages	خانه روستایی
rustic manners	اطوار روستایی یا ناهنجار
ruralization	ایجاد زندگی روستایی
bumpkin	روستایی نادان یا کودن
georgic	وابسته به کشاورزی روستایی
vertical loom	دار روستایی [قالی]
hawbuck	روستایی بیدست وپا
countryfied	روستایی روستا صفت
bumpkins	روستایی نادان یا کودن
countrified	روستایی روستا صفت
pastoralism	سبک شعر روستایی
peasntry	حالت یا خوی روستایی
snowshed	پناهگاه روستایی در برابربرف
gaffer	پیر مرد روستایی
cot	کلبه روستایی [حقیر]
gaffers	پیر مرد روستایی
idylls	چکامه درباره زندگی روستایی
idyll	چکامه درباره زندگی روستایی
idyl	شرح منظرهای اززندگانی روستایی
pastorale	شعرویاموسیقی روستایی داستان شبانی
a rural backwater	محل روستایی عقب افتاده
idyl	چکامه درباره زندگی روستایی
idylls	شرح منظرهای اززندگانی روستایی
idyll	شرح منظرهای اززندگانی روستایی
granges	خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی
pastoralist	سازنده شعرهای روستایی چوپان
grange	خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی
so large	چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparent	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam	مادر بزرگ ننه بزرگ
grandparents	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
kern	پیاده سبک اسحله ایرلندی روستایی
vestal	روستایی وابسته به الهه کانون خانواده
cottar	روستایی اسکاتلندی که کلبه رعیتی دارد
cotter	روستایی اسکاتلندی که کلبه رعیتی دارد
jacquerie	شورش و قیام روستاییان طبقه روستایی
cottier	روستایی ایرلندی که کلبهای اجاره کرده است
cray	نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
pop goes the weasel	یکجور رقص روستایی که شیوه ان اینست که رقصنده از زیر دست انهامی گذرد
They have successfully managed the balancing act between retaining the rustic charm and modern conversion.	آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
cottage contract	نوعی قرارداد بافت روستایی که کارفرما کاغذ شطرنجی، نخ های رنگ شده و طرح را آماده کرده و دستمزد بافنده پس از فروش به وی پرداخت می شود
stepped lines	خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
headmen	بزرگ
of a large size	بزرگ
massively	بزرگ
long ton	تن بزرگ
headman	بزرگ
macrocephalic	بزرگ سر
vasty	بزرگ
large sized	بزرگ
smallest	بزرگ نه
smaller	بزرگ نه
king size	بزرگ
macro	بزرگ
small	بزرگ نه
large sized a	بزرگ
stour	بزرگ
big	بزرگ
mighty	بزرگ
mightiest	بزرگ
mightier	بزرگ
dignified	بزرگ
majuscular	بزرگ
adult	بزرگ
adults	بزرگ
majestic	بزرگ
greatest	بزرگ
great-	بزرگ
swith	بزرگ
great	بزرگ
bulkiest	بزرگ
magacephalic	بزرگ سر
gate	در بزرگ
majuscule	بزرگ
biggest	بزرگ
gates	در بزرگ
bandog	سگ بزرگ
spankings	بزرگ
spanking	بزرگ
bigger	بزرگ
bulky	بزرگ
bulkier	بزرگ
eminent	بزرگ
massive	بزرگ
considerably large	بس بزرگ
graves	بزرگ
propylon	در بزرگ
canis majoris	سگ بزرگ
large	بزرگ
larger	بزرگ
largest	بزرگ
enormous	بزرگ
nonus	بزرگ
gross	بزرگ
grossed	بزرگ
swingeing	بزرگ
wallopings	بزرگ
grave	بزرگ
gravest	بزرگ
paternal grandmother	نه نه بزرگ
high	بزرگ
highest	بزرگ
highs	بزرگ
major	بزرگ
majored	بزرگ
majoring	بزرگ
canis major	سگ بزرگ
walloping	بزرگ
grosser	بزرگ
grosses	بزرگ
decuman	بزرگ
extra-	بزرگ
extras	بزرگ
jumbos	بزرگ
voluminous	بزرگ
immane	بزرگ
hugeous	بزرگ
jumbo	بزرگ
full bottomed	بزرگ
extra	بزرگ
megapod	بزرگ پا
vast	بزرگ
extensive	بزرگ
egregious	بزرگ
grossing	بزرگ
doyennes	زن بزرگ
doyenne	زن بزرگ
grossest	بزرگ
maximizes	بزرگ کردن
maximized	بزرگ کردن
major epilepsy	صرع بزرگ
maximizing	بزرگ کردن
bollard	موت بزرگ
magnifier	بزرگ ساز
pantoscopic	بزرگ نما
main frame	کامپیوتر بزرگ
bonfires	اتش بزرگ
swell	بزرگ شدن
major cycle	بزرگ چرخه
grandmothers	مادر بزرگ
maximize	بزرگ کردن
dilate	بزرگ کردن
dilates	بزرگ کردن
macrography	بزرگ نگاری
maximised	بزرگ کردن
oxeye	چشم بزرگ
maximises	بزرگ کردن
magnifcation	بزرگ سازی