Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
English
Persian
to go to pot
خانه خراب شدن
to run to ruin
خانه خراب شدن
to run upon the rocks
خانه خراب شدن
Search result with all words
to bring to ruin
خانه خراب کردن
to do up
خانه خراب کردن
Other Matches
faults
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fault
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
dud
ترقه خراب هرچیز خراب
lady help
زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
pigenhole
کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy
خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
it is but a step to my house
تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
mansion house
خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
houndstooth check
طرح خانه خانه مورب پارچه
homebody
ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
hound's tooth check
طرح خانه خانه مورب پارچه
our neighbour door
کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
toft
عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
honeycomb
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
honeycombs
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
tricotine
پارچه زبر لباسی خانه خانه
Honey comb design
طرح خانه زنبوری
[یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
bagnio
فاحشه خانه جنده خانه
garde manger
سرد خانه اشپز خانه
cellular
لانه زنبوری خانه خانه
weigh house
قپاندار خانه ترازودار خانه
cell
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
i do not know your house
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
cells
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
formulae
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulas
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formula
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
ranges
یک خانه یا تعدادی خانه
ranged
یک خانه یا تعدادی خانه
honey comb
خانه خانه کردن
range
یک خانه یا تعدادی خانه
the house is in my possession
خانه در تصرف من است خانه در دست من است
alienated
خراب
off the rails
خراب
out of condition
خراب
rotten
خراب
in disrepair
خراب
out of action
خراب
wastry
خراب
ruinous
خراب
stickit
خراب
wastery
خراب
tumbledown
خراب
out of order
خراب
haywire
خراب
out of gear
خراب
out of repair
خراب
in bad repair
خراب
in a bad order
خراب
ill conditioned
خراب
broken
<adj.>
خراب
undone
خراب
to cut up
خراب کردن
heavy weather
هوای خراب
botching
خراب کردن
botches
خراب کردن
botched
خراب کردن
to fall apart
خراب شدن
go haywire
<idiom>
خراب شدن
go to pot
<idiom>
خراب کردن
to do for
خراب کردن
to fall to decay
خراب شدن
impairs
خراب کردن
impairing
خراب کردن
impaired
خراب کردن
impair
خراب کردن
whacked
مست و خراب
to go out of gear
خراب شدن
zonked
مست و خراب
marring
خراب کردن
marred
خراب کردن
demolition
خراب کردن
to be shot
خراب بودن
to be kaput
خراب بودن
demolitions
خراب کردن
eversive
خراب کننده
mar
خراب کردن
There is something wrong with the ...
... خراب است.
to bring to nought
خراب کردن
to break down
خراب کردن
there is a screw loose
خراب است
the road was impaired
جاده خراب شد
botch
خراب کردن
that city lies in ruins
ان شهر خراب
wreakful
خراب کننده
to take down
خراب کردن
to run down
خراب شدن
to play the deuce with
خراب کردن
wrack
خراب کردن
undoes
خراب کردن
undo
خراب کردن
to mull a mull of
خراب کردن
destroys
خراب کردن
to tumble down
خراب شدن
foul weather
هوای خراب
wrech
خراب شدن
blotto
مست و خراب
go bad
خراب شدن
go down
خراب شدن
go wrong
خراب شدن
half seas over
مست خراب
unbuild
خراب کردن
to make a hash of
خراب کردن
destroying
خراب کردن
vitiates
خراب کردن
vitiated
خراب کردن
vitiate
خراب کردن
cut up
خراب کردن
disfiguring
خراب کردن
disfigures
خراب کردن
disfigured
خراب کردن
disfigure
خراب کردن
to go to the bad
خراب شدن
vitiating
خراب کردن
demolish
خراب کردن
to lie in ruin
خراب بودن
destroy
خراب کردن
to lay in ruin
خراب کردن
to go wrong
خراب شدن
pissed
مست و خراب
demolishing
خراب کردن
demolishes
خراب کردن
demolished
خراب کردن
to go to smash
خراب شدن
dilapidate
خراب کردن
amortize
خراب کردن
corrupting
خراب کردن
cumber
خراب شدن
corrupted
خراب کردن
bad sector
قطاع خراب
corrupt
خراب کردن
corrupted file
فایل خراب
it is not in good workingorder
خراب است
disabled
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
corrupts
خراب کردن
make havoc with
خراب کردن
devastative
خراب کننده
demonish
خراب کردن
withering
خراب کننده
muddling
خراب کردن
out of kelter
خراب مختل
overtumble
خراب کردن
muddles
خراب کردن
dead drunk
سست خراب
muddled
خراب کردن
muddle
خراب کردن
give way
خراب شدن
down
[out of action, not in use]
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
rough sea
دریای خراب
ruinous
خراب کننده
nonworking
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
not in use
[American]
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
pull down
خراب کردن
out of blast
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
out of use
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
unoperative
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
spoilable
خراب شدنی
indefectible
خراب نشدنی
bungling
خراب کردن
bungles
خراب کردن
bungled
خراب کردن
take down
خراب کردن
bungle
خراب کردن
inoperative
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
out of service
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
rot gut
معده خراب کن
The elevator ( lift ) is out of order .
آسانسور خراب است.
The car broke down .
اتو موبیل خراب شد
To spoilt things . To mess thing up .
کارها را خراب کردن
heavy sea
دریای خیلی خراب
paropsis
خراب شدن بینایی
undermines
از زیر خراب کردن
undermine
از زیر خراب کردن
undermined
از زیر خراب کردن
over run
خراب کردن در هم نوردیدن
to fall in
خراب شدن
[ساختمان]
to cave in
خراب شدن
[ساختمان]
to demolish a building
خراب کردن ساختمانی
batter
خراب کردن خمیر
batters
خراب کردن خمیر
to collapse
خراب شدن
[ساختمان]
cooling period
زمان بازار خراب کن
it is rotten at the core
ازدرون خراب است
to pull down a building
خراب کردن ساختمانی
damageable
مستعد خراب شدن
The building is in ruins .
ساختمان خراب است
rottenly
بطور پوسیده یا خراب
to go wrong
خراب شدن
[موقعیتی]
double foult
خراب کردن پی در پی دوسرویس
to wreck
کاملا خراب کردن
ill-
خراب خطر ناک
the road was impaired
جاده خراب بود
ill
خراب خطر ناک
The lamp is broken.
لامپ خراب است.
the line is out of order
سیم خراب است
side out
خراب کردن سرویس
to crock up
خراب کردن یاشدن
raze or rase
بکلی خراب کردن
to tear down a building
خراب کردن ساختمانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com