Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (32 milliseconds)
English
Persian
to bring to ruin
خانه خراب کردن
to do up
خانه خراب کردن
Other Matches
to go to pot
خانه خراب شدن
to run upon the rocks
خانه خراب شدن
to run to ruin
خانه خراب شدن
pigenhole
کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy
خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
honeycomb
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
honeycombs
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
faulted
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fault
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
dud
ترقه خراب هرچیز خراب
honey comb
خانه خانه کردن
ratten
بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
to play the deuce with
خراب کردن
to mull a mull of
خراب کردن
bungling
خراب کردن
vitiated
خراب کردن
demolish
خراب کردن
vitiating
خراب کردن
undo
خراب کردن
vitiate
خراب کردن
make havoc with
خراب کردن
muddling
خراب کردن
muddles
خراب کردن
muddled
خراب کردن
muddle
خراب کردن
take down
خراب کردن
undoes
خراب کردن
demolished
خراب کردن
bungles
خراب کردن
bungled
خراب کردن
destroy
خراب کردن
vitiates
خراب کردن
marring
خراب کردن
to break down
خراب کردن
to bring to nought
خراب کردن
destroys
خراب کردن
to do for
خراب کردن
marred
خراب کردن
destroying
خراب کردن
bungle
خراب کردن
demolishes
خراب کردن
demolishing
خراب کردن
to make a hash of
خراب کردن
to lay in ruin
خراب کردن
mar
خراب کردن
to cut up
خراب کردن
unbuild
خراب کردن
corrupted
خراب کردن
corrupting
خراب کردن
corrupts
خراب کردن
botch
خراب کردن
botched
خراب کردن
botches
خراب کردن
botching
خراب کردن
impairing
خراب کردن
impairs
خراب کردن
wrack
خراب کردن
pull down
خراب کردن
impaired
خراب کردن
amortize
خراب کردن
impair
خراب کردن
corrupt
خراب کردن
overtumble
خراب کردن
disfigured
خراب کردن
demolitions
خراب کردن
cut up
خراب کردن
to take down
خراب کردن
go to pot
<idiom>
خراب کردن
disfiguring
خراب کردن
disfigures
خراب کردن
disfigure
خراب کردن
demonish
خراب کردن
dilapidate
خراب کردن
demolition
خراب کردن
To spoilt things . To mess thing up .
کارها را خراب کردن
side out
خراب کردن سرویس
to tear down a building
خراب کردن ساختمانی
to crock up
خراب کردن یاشدن
to demolish a building
خراب کردن ساختمانی
double foult
خراب کردن پی در پی دوسرویس
to pull down a building
خراب کردن ساختمانی
batters
خراب کردن خمیر
raze or rase
بکلی خراب کردن
over run
خراب کردن در هم نوردیدن
undermine
از زیر خراب کردن
undermined
از زیر خراب کردن
batter
خراب کردن خمیر
undermines
از زیر خراب کردن
to wreck
کاملا خراب کردن
deteriorates
خراب کردن روبزوال گذاشتن
To get damaged . To become defective .
عیب کردن ( خراب شدن )
deteriorated
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorating
خراب کردن روبزوال گذاشتن
simple leg ride
شگک خراب کردن حریف
to break aset
خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
deteriorate
خراب کردن روبزوال گذاشتن
to torpedo
خراب کردن
[برنامه یا نقشه]
unmake
بهم زدن خراب کردن
frustrates
فکر کسی را خراب کردن
frustrate
فکر کسی را خراب کردن
frustrating
فکر کسی را خراب کردن
hand out
خراب کردن سرویس اسکواش
muck
خراب کردن زحمت کشیدن
lady help
زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
boot
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
rammed
سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
ram
سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
rams
سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
it is but a step to my house
تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
wrecking
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wreck
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wrecks
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
foul up
<idiom>
با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
overwrite
و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
lay waste
<idiom>
خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
mansion house
خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
ruin
خراب کردن فنا کردن
ruinate
خراب کردن منهدم کردن
destroy
خراب کردن معدوم کردن
devastate
خراب کردن تاراج کردن
devastates
خراب کردن تاراج کردن
destroys
خراب کردن معدوم کردن
ruining
خراب کردن فنا کردن
ruins
خراب کردن فنا کردن
destroying
خراب کردن معدوم کردن
to pull down
خراب کردن بی بنیه کردن
tricotine
پارچه زبر لباسی خانه خانه
hound's tooth check
طرح خانه خانه مورب پارچه
our neighbour door
کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
toft
عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
houndstooth check
طرح خانه خانه مورب پارچه
homebody
ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
sickest
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sick
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
corrupts
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupting
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupted
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupt
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
Honey comb design
طرح خانه زنبوری
[یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
langrage
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langridge
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
dishouse
بی خانه کردن
cellular
لانه زنبوری خانه خانه
garde manger
سرد خانه اشپز خانه
bagnio
فاحشه خانه جنده خانه
weigh house
قپاندار خانه ترازودار خانه
To rent(lease) a house.
خانه ای رااجاره کردن
housekeep
خانه داری کردن
graticule
چهار خانه کردن
keep house
خانه داری کردن
houseclean
خانه تکانی کردن
houseclean
خانه راتمیز کردن
to keep house
خانه داری کردن
upholster
مبلمان کردن خانه
to repair the roof
بام
[خانه]
را تعمیر کردن
page
خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
paged
خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
pages
خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
To collect (pack)the household goods.
اسباب خانه را جمع کردن
move in
به خانه تازه اسباب کشی کردن
have over
<idiom>
شخصی را به خانه خود دعوت کردن
cell
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
i do not know your house
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
cells
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
To vacate a house.
خانه ای را خالی کردن ( بلند شدن از محل )
formulas
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formula
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulae
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
to go away
ترک کردن
[خانه یا شهر]
برای چند مدتی
to go to
ترک کردن
[خانه یا شهر]
برای چند مدتی
ranges
یک خانه یا تعدادی خانه
ranged
یک خانه یا تعدادی خانه
range
یک خانه یا تعدادی خانه
trapdoor
فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoors
فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
the house is in my possession
خانه در تصرف من است خانه در دست من است
broken
<adj.>
خراب
stickit
خراب
off the rails
خراب
out of repair
خراب
tumbledown
خراب
in bad repair
خراب
in a bad order
خراب
in disrepair
خراب
ill conditioned
خراب
rotten
خراب
wastry
خراب
out of condition
خراب
out of action
خراب
out of gear
خراب
wastery
خراب
out of order
خراب
alienated
خراب
haywire
خراب
undone
خراب
ruinous
خراب
to be shot
خراب بودن
corrupted file
فایل خراب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com