English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
ash volcanic خاکستر انش نشان
Other Matches
cinder خاکستر خاکستر کردن
cinders خاکستر خاکستر کردن
ash خاکستر شدن خاکستر
sinter خاکستر
ash خاکستر
ashes خاکستر
slag خاکستر
incinerate خاکستر کردن
pumicite خاکستر اتشفشانی
incinerated خاکستر کردن
ash خاکستر کردن
incinerates خاکستر کردن
ash tire خاکستر گرم
wood ash خاکستر چوب
cinderous خاکستر مانند
potass شخار خاکستر
fly ash خاکستر بادی
incinerating خاکستر کردن
fly ash خاکستر پرا
tuff خاکستر اتشفشانی
black ash خاکستر سیاه
potash شخار خاکستر
ash-pit خاکستر دان
gleed خاکستر گرم
slag درده خاکستر
ashpit چاله مخصوص خاکستر
ember اخگر خاکستر گرم
cirerar yurn فرف خاکستر مرده
ash-chest خاکستر نگه دار
embers اخگر خاکستر گرم
flyash خاکستر حاصل از زغال سنگ
columbarium جای نگهداری خاکستر مردگان
to d. down a fire اتش رازیر خاکستر کردن
urn گلدان یا فرف محتوی خاکستر مرده
urns گلدان یا فرف محتوی خاکستر مرده
ashen شبیه خاکستر مربوط به چوب درخت زبان گنجشک
cinerarium [گلدان یا ظرف زیبا شبیه جعبه برای نگهداری خاکستر مردگان]
bone china چینی فراتاب و فریف که از رس سفید و خاکستر استخوان درست شده است
puncuation نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garters عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
scarry دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
silver star نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
fettling شن یاکلوخهای که درته کوره می ریزند تا انرا محافظت کند خاکستر ته کوره
poniter نشان دهنده نشان گیرنده
marking نشان دار سازی نشان
markings نشان دار سازی نشان
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
chemical wash کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
supervisory 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
mark نشان کردن نشان
marks نشان کردن نشان
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
indicator نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
altitude azimuth عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
impressed نشان
insignia نشان
trace نشان
cicatricle نشان
show نشان
impress نشان
badges نشان
cicatricial نشان
cicatrice نشان
targetted نشان
targets نشان
caret نشان
traces نشان
targetting نشان
shows نشان
badge نشان
targeted نشان
showed نشان
targeting نشان
target نشان
attributing نشان
tracts نشان
tract نشان
ensign نشان
ear mark نشان
printless بی نشان
indication نشان
medals نشان
refrigeratory تب نشان
plaques نشان
refrigerent تب نشان
emblems نشان
hallmark نشان
hallmarks نشان
emblem نشان
attributes نشان
shew نشان
attribute نشان
savorŠetc نشان
medal نشان
plaque نشان
symbol نشان
traceless بی نشان
trackless بی نشان
benchmarks نشان
untitled بی نشان
vexillum نشان
signal نشان
signaled نشان
ensigns نشان
symptom نشان
symptoms نشان
brand نشان
branding نشان
brands نشان
benchmark نشان
banners نشان
banner نشان
signalled نشان
traced نشان
vestigial نشان
tallying نشان
grammalogue نشان
indice نشان
indicium نشان
insigne نشان
unmarked بی نشان
tally خط نشان
tally نشان
tallies خط نشان
tallies نشان
tallied خط نشان
ikons نشان
icons نشان
tallied نشان
tallying خط نشان
slur نشان
vestige نشان
vestiges نشان
chalk نشان
chalked نشان
chalking نشان
chalks نشان
gong [British E] نشان
slurs نشان
slurring نشان
slurred نشان
awarding نشان
token نشان
scores نشان
presages نشان
impressing نشان
scored نشان
presaged نشان
score نشان
mark نشان
awards نشان
stamp نشان
award نشان
awarded نشان
stamps نشان
presaging نشان
tracked نشان
tokens نشان
impresses نشان
tracks نشان
bench mark نشان
track نشان
marks نشان
presage نشان
hash mark خط نشان
icon نشان
rule نشان راه
sight نشان کردن
evince نشان دادن
exerted نشان دادن
demarcated نشان گذاردن
demarcating نشان گذاردن
antiphlogistic اماس نشان
demarcate نشان گذاردن
demarcates نشان گذاردن
exerting نشان دادن
sights نشان کردن
honor درجه نشان
indicates نشان دادن
evinced نشان دادن
field mark نشان میدان
rune نشان مرموز
mementos نشان یاداور
vision یا نشان دادن
mementoes نشان یاداور
visions یا نشان دادن
index fingers انگشت نشان
index finger انگشت نشان
exhibitive نشان دادنی
expansion orbit مدار نشان
standards نشان پرچم
standard نشان پرچم
file mark نشان پرونده
aims نشان هدف
aimed نشان هدف
aim نشان هدف
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com