Dictiornary-Farsi | خاک رس چسبناک وخاکستری مایل به ابی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
gley	خاک رس چسبناک وخاکستری مایل به ابی


Other Matches

chromium	فلزی سخت وخاکستری رنگ
grysbok	بزکوهی کوچک وخاکستری رنگ درافریقای جنوبی
stratus	لایه یکنواخت و یک شکلی ازابرهای کم ارتفاع وخاکستری رنگ که از سطح زمین بخوبی دیده میشوند
cohesive	چسبناک
sticking	چسبناک
pasty	چسبناک
pasties	چسبناک
goo	چسبناک
inviscid	چسبناک
limy	چسبناک
muculent	چسبناک
tacky	چسبناک
resinous	چسبناک
gooey	چسبناک
viscous	چسبناک
glaireous	چسبناک
sticky	چسبناک
adhesive force	چسبناک
cloggy	چسبناک
dauby	چسبناک
sizy	چسبناک
slab	چسبناک
viscid	چسبناک
self-adhesive	چسبناک
stick	چسبناک
adhesives	چسبناک
adhesive	چسبناک
slabs	چسبناک
viscose	چسبناک
thready	نازک چسبناک
stringy	نخ مانند چسبناک
jammy	چسبناک لوچ
cohesive soil	خاک چسبناک
cohesive soil	زمین چسبناک
grume	مایع چسبناک
smeary	چرب چسبناک
sticky slag	سرباره چسبناک
sticky	چسبناک کردن
sticky slag	شلاکه چسبناک
cloggy snow	برف چسبناک
stick-on	چسبنده چسبناک
string	چسبناک دراز
lime	چسبناک کردن اغشتن
limes	چسبناک کردن اغشتن
slosh	غذای چسبناک مشروب لزج
sloshes	غذای چسبناک مشروب لزج
sloshing	غذای چسبناک مشروب لزج
gliadin	قسمت چسبناک و لزج گلوتن
glairy	مثل سفیده تخم مرغ چسبناک
slime	چیز چسبناک لجن مال کردن
Band-Aid	نوار کوچک زخم بندی که لبههای آن چسبناک است
Band-Aids	نوار کوچک زخم بندی که لبههای آن چسبناک است
oblique	مایل
oblique	مایل کج
pitching	مایل
bevel	مایل
sideling	مایل
rathe	مایل
rath	مایل
studious of doing a thing	مایل
loxodrome	خط مایل
italic	مایل
inclinable	مایل
nothing loath	مایل
studious to do a thing	مایل
willful	مایل
propense	مایل
lickerish	مایل
f. of books	مایل به کت اب
declivous	مایل
bevel	پخ مایل
slantingly	کج یا مایل
sidling	مایل
bevelled	مایل
skews	مایل
slanting	مایل
inclined	مایل
desirous	مایل
agreeable	مایل
interested	مایل
gauche	مایل
sloping	مایل
miles	مایل
mile	مایل
skew	مایل
skewing	مایل
willing	مایل
gunk	ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
greeny	مایل بسبز
caramel	مایل به قرمز
oblique perspective	پرسپکتیو مایل
geographical mile	مایل جغرافیایی
he has a good mind	مایل است
cant	سطح مایل
centripetal	مایل به مرکز
flavescent	مایل بزردی
wilful	مشتاق مایل
the mast has raked	مایل شدن
chamfer	مایل شدن
gaff	میله مایل
comatant	مایل بجنگ
oblique system	سیستم مایل
he is f. her	مایل اوست
he was found of her	مایل او بود
caramels	مایل به قرمز
solicitous	مایل نگران
oblique lattice	شبکه مایل
side flow weir	سر ریز مایل
oblique projection	تصویر مایل
oblique rotation	چرخش مایل
oblique section	مقطع مایل
obliquely	بطور مایل
oppositive	مایل به ضدیت
recessive	مایل ببازگشت
mile ohm	مایل- اهم
slant range	برد مایل
statute mile	مایل رسمی
sourish	مایل به ترشی
incline plane	سطح مایل
inclined compression	فشار مایل
inclined drilling	حفاری مایل
inclined face of dam	نمای مایل سد
solicitous to go	مایل به رفتن
nautical miles	مایل دریایی
nautical mile	مایل دریایی
viridescent	مایل به سبز
solicitously	مایل نگران
lief	مطلوب مایل
reddish	مایل بقرمز
fond	مایل مشتاق
fonder	مایل مشتاق
likes	مایل بودن
awry	بطور مایل
fondest	مایل مشتاق
bitterish	مایل به تلخی
xanthic	مایل به زردی
purply	مایل به ارغوانی
whity	مایل به سفید
whitey	مایل به سفید
purplish	مایل به ارغوانی
to incline to green	یا مایل بودن
liked	مایل بودن
greyish	مایل به خاکستری
aslant	حرکت مایل
aslant	بطور مایل
blueish	مایل به ابی
albescent	مایل به سفیدی
bluish	مایل به ابی
the mast has raked	مایل کردن
like	مایل بودن
three point perspective	پرسپکتیو مایل
yellowish	مایل بزردی
isabella	زرد مایل به خاکستری
inclined shear plane	سطح برش مایل
purple red	قرمز مایل به ارغوانی
homosexuals	مایل به جنس خود
homosexual	مایل به جنس خود
sloping barrel vault	سقف گهوارهای مایل
baying	سرخ مایل به قرمز
pinkish	مایل به رنگ صورتی
isabel	زرد مایل به خاکستری
green with a blue tint	سبز مایل به ابی
loxodromics	کشتی رانی در خط مایل
roll piercing process	روش نورد مایل
oblimax rotation	چرخش مایل بیشینه
oblique shock wave	موج ضربهای مایل
pea green	زرد مایل بسبز
canescent	سفید مایل به تار
suntan	قهوه مایل بسرخ
oblimin rotation	چرخش مایل کمینه
mph	مخفف مایل در ساعت
suntans	قهوه مایل بسرخ
auburn	قهوهای مایل به قرمز
luteovirescent	زرد مایل بسبز
sloping barrel vault	طاق ضربی مایل
low oblique	عکس مایل پایین
he was not inclined to go	مایل برفتن نبود
reddish	مایل بسرخی زننده
bayed	سرخ مایل به قرمز
brownish	مایل به قهوهای یاخرمایی
bay	سرخ مایل به قرمز
rubicund	رنگ مایل به قرمز
scarlet	قرمز مایل به زرد
griseous	خاکستری مایل به ابی
grege	اردهای مایل به خاکستری
bays	سرخ مایل به قرمز
tattletale gray	سفید مایل بخاکستری
hoary	سفید مایل به خاکستری
umber	قهوه ای مایل به زرد
he is indisposed to go	مایل نیست برود
he is not willing to go	مایل برفتن نیست
he was found of her	باو مایل بود
inclined coil meter	سنجه با پیچک مایل
inclined barrel arch	طاق ضربی مایل
inclined barrel arch	طاق گهوارهای مایل
buffyy	مایل به رنگ نخودی
they canŠif they so wishŠ.....	اگر مایل باشندمیتوانند...........
to be prepared to go	مایل به رفتن بودن
incilnable to do something	مایل کردن بکاری
i am unwilling to go	مایل نیستم بروم

gley