Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 128 (7 milliseconds)
English
Persian
have egg on one's face
<idiom>
خجالت ودست پاچه شدن
Other Matches
abash
خجالت دادن دست پاچه نمودن
You ought to be ashamed of yourself !
خجالت نمی کشی ؟ خجالت دارد !
Shame on you!It is shameful!
خجالت بکش !خجالت دارد !
forepart
سر ودست مقدمه
foreparts
سر ودست مقدمه
forehand
سروسینه ودست اسب
forehands
سروسینه ودست اسب
metacarpus
استخوانهای کف دست ودست
pristine
طبیعی ودست نخورده
entirety
چیزدرست ودست نخورده
sublessor
موجر فرعی ودست دوم
pekingese
سگ کوچک ودست اموز چینی پکنی
It remained intact.
سالم ودست نخورده باقی مانده
shamedfaced
خجالت کش
shamefast
کم رو خجالت کش
embarrassments
خجالت
blushless
بی خجالت
unblushing
بی خجالت
high colour
خجالت
embarrassment
خجالت
shamefaced
خجالت کش
shames
خجالت دادن
to put out of face
خجالت دادن
to put to the blush
خجالت دادن
shame
خجالت دادن
shaming
خجالت دادن
bashfully
از روی خجالت
shame on you!
خجالت بکشید!
shamed
خجالت دادن
pekineses
زبان ولهجه مردم پکن سگ کوچک ودست اموز چینی پکنی
pekinese
زبان ولهجه مردم پکن سگ کوچک ودست اموز چینی پکنی
gesticulating
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
pekingeses
زبان ولهجه مردم پکن سگ کوچک ودست اموز چینی پکنی
gesticulates
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
to put somebody to shame
به کسی خجالت دادن
feel embarrassed
خجالت کشیدن
[در مهمانی]
feel awkward
خجالت کشیدن
[در مهمانی]
to turn red with embarrassment
از خجالت سرخ شدن
to shame somebody
به کسی خجالت دادن
abashment
دست پاچگی خجالت
to bring shame upon somebody
به کسی خجالت دادن
There is nothing to be ashamed lf .
( اینکار ) خجالت ندارد
embarrass
براشفتن خجالت دادن
embarrasses
براشفتن خجالت دادن
He hung his head in shame.
از خجالت سرش راپایین انداخت
iam a to go there
از رفتن به انجا خجالت می کشم
She has no sense of shame . She doesnt know the meaning of shame.
خجالت سرش نمی شود
I am too shy (timid) to speak English .
خجالت می کشم انگلیسی حرف بزنم
It is ( most ) disgraceful .
اینکارها عیب است ( خجالت دارد )
lose face
<idiom>
به خاطراشتباه ،با قصور خجالت زده بودن
He feels shame at failing in his exam .
ازاینگه در امتحان مردود شده خجالت می کشد
to show somebody up
[by behaving badly]
باعث خجالت کسی شدن
[با رفتار بد خود]
leg
پا پاچه
trotter
پاچه
foot
پاچه
trotters
پاچه
legs
پا پاچه
pilloried
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillories
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillorying
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillory
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
sheep's feet
پاچه گوسفند
forelegs
پاچه جلو
foreleg
پاچه جلو
gamb
پاچه جلو
pettitoes
پاچه خوک
neat'sfoot
پاچه گاو
gambe
پاچه جلو
legs
پاچه شلوار
panic-stricken
دست پاچه
leg
پاچه شلوار
bashing
دست پاچه نمودن
lose one's head
<idiom>
دست پاچه شدن
baffler
دست پاچه کننده
flustration
دست پاچه سازی
embarrasses
دست پاچه کردن
To lose onehead . To get into a panic.
دست پاچه شدن
hasty
دست پاچه تند
incommode
دست پاچه کردن
bashed
دست پاچه نمودن
bash
دست پاچه نمودن
stumped
دست پاچه شدن
double hammer-beam
دستک پاچه بند
double hammer-beam
تیر پاچه بند
to keep one's hair on
دست پاچه نشدن
bashes
دست پاچه نمودن
stumping
دست پاچه شدن
stumps
دست پاچه شدن
stump
دست پاچه شدن
keep cold
دست پاچه نشدن
to get excited
دست پاچه شدن
tampering
غلطک پاچه بزی
disconcerted
دست پاچه کردن
keep one's head
دست پاچه نشدن
sheep foot roller
غلطک پاچه بزی
disconcerts
دست پاچه کردن
confuse
دست پاچه کردن
embarrass
دست پاچه کردن
confuses
دست پاچه کردن
overwhelm
دست پاچه کردن
neat'sfoot oil
روغن پاچه گاو
keep one's hair on
دست پاچه نشدن
to keep ones he
دست پاچه نشدن
to keep cold
دست پاچه نشدن
overwhelmed
دست پاچه کردن
overwhelms
دست پاچه کردن
disconcert
دست پاچه کردن
to put out of countenance
دست پاچه کردن
to lose one's nerves
دست پاچه شدن
to keep ones hair on
دست پاچه نشدن
panic struck
دست پاچه بی جهت سراسیمه
panic stricken
دست پاچه بی جهت سراسیمه
haste makes waste
ادم دست پاچه که کارادوبارمیکند
hammer beam
تیر یا دستک پاچه بند
confused
سر در گم دست پاچه مات و مبهوت
cow heel
پاچه گاو پخته و دلمه شده
blunders
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blunder
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blundered
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blundering
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
to overload someone
[with something]
کسی را
[با چیزی بیش از ظرفیت آن شخص]
دست پاچه کردن
flusters
دست پاچه کردن عصبانی کردن
flustered
دست پاچه کردن عصبانی کردن
fluster
دست پاچه کردن عصبانی کردن
flustering
دست پاچه کردن عصبانی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com