English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
Something wI'll turn up . خدا بزرگ است ( نباید ما یوس ونا امید شد )
Other Matches
polyamide پلی امید ترکیبی شامل چند گروه امید
to dash one's hopes امید کسی را نا امید کردن
oughtn't نباید
ought not نباید
one must نباید گفت
One must let sleeping dogs lie. دنبال شر نباید رفت
his heart to grief دل بکف غصه نباید سپرد
You should not over – exert yourself. نباید بخودتان فشار بیاورید
We should not have lost sight of the fact that ... ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
I musn't eat food containing ... من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
One must not judge by appearances . بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
forbid بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
No one needed to know save herself / outside herself [American E] . به غیر از او [زن] هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد.
throwing line نیمدایرهای که پرتابگر نیزه نباید از ان تجاوز کند
Time lost cannot be won again. <idiom> فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
forbids بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
to tell somebody something [to let somebody in on something] <idiom> به کسی چیزی را گفتن که او نباید می دانست یا او نمی خواهد بداند.
This must not happen in future at any cost. در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
My grandparents are six feet under. <idiom> پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
one should not drop the pilot شخص نباید رایزنی راکه بدواطمینان پیدا کرده است رها کند
machiavelian مبنی براین عقیده سیاسی که برای برپاکردن یک حکومت نیرومند تقلب را نباید
to shoot one's mouth off <idiom> چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت [مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه]
hidden پاک کننده خط وطی که در هنگام مشاهده شکل دوبعدی یک شی سه بعدی نباید دیده شوند
macropterous دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
big game صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
museum piece آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
fossil آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
expectation امید
esperance امید
desperate بی امید
hoped امید
amide امید
hoping امید
trusted امید
hopes امید
In the hope of. Hopingg that . . . . به امید …
expectations امید
expectant of به امید
trust امید
trusts امید
hope امید
bereft of hope نا امید
See you again . So long. به امید دیدار
silver lining روزنهی امید
to indulge a hope امید پروردن
life expectancies امید به زندگی
life expectancies امید زندگی
ray of hope روزنه امید
gray نا امید بد بخت
unpromising بدون امید
wet blanket نا امید کردن
wet blankets نا امید کردن
promising امید بخش
let someone down نا امید کردن
to cherish the hope that ... امید بپرورند که ...
lay one's hopes on امید بستن به
expectancy امید توقع
disappoint نا امید کردن
disappoints نا امید کردن
expectance امید توقع
mathematical expectation امید ریاضی
life expectancy امید به زندگی
life expectancy امید زندگی
prospect [of something] امید موفقیت [در چیزی]
expectation مقدار امید ریاضی
hope [for something] امید [برای چیزیی]
To give up in despaer . To lose hope . قطع امید کردن
to build one's hope upon امید خودراروی 0000قراردادن
To give up hope [abandon hope] قطع امید کردن
a rosy future آینده امید بخشی
expected value مقدار امید ریاضی
turn over <idiom> نا امید وافسرده شدن
to r. one's hops in a person امید به کسی بستن
towardly امید بخش مطلوب
expectations مقدار امید ریاضی
if things shape well مایه امید واری بودن
hope against hope <idiom> در نومیدی بسی امید است
it promisews to be easy امید میرود اسان باشد
To set ones hopes on something. امید خودرا به چیزی بستن
rosy <adj.> امید بخش [نوید دهنده]
respired امید تازه پیدا کردن
respires امید تازه پیدا کردن
respire امید تازه پیدا کردن
respiring امید تازه پیدا کردن
prospect of success چشم داشت یا امید کامیابی
to inspire a personwith hopes روح امید در کسی دمیدن
grandam مادر بزرگ ننه بزرگ
so large چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparents پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparent پدر بزرگ یا مادر بزرگ
There is little hope امید چندانی نمی رود (نیست )
I hope it serves ( answerew ) your purpose ( meets your view ) . امید وارم نظرتان را تأمین کند
to lay down ones hopes از چیزی امید بریدن یا دست کشیدن
cray نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
drastic times call for drastic measures <idiom> [زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید]
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness. نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
privileged communication مکاتبات یا ارتباطاتی که برمبنای اطمینان صنفی با وکیل دادگستری به وجود می اید ووی مجاز به افشای انهانیست بذور کلی هر نوع نامه و مکاتبهای که به دلائل قانونی نباید گشوده و فاش شود
groupie دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
groupies دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
He's a wet blanket. او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
While there is life there is hope . <proverb> تا زندگى هست امید هست.
von neuman morgensterm utility index شاخص مطلوبیت ون نیومن مورگن استرن منظورشاخص عددی برای مطلوبیت مورد انتظار استکه دروضعیت ریسک و نامطمئنی ازاین شاخص استفاده میشود .ازنظر ریاضی این شاخص درحقیقت امید ریاضی مژلوبیت کل است
greatest بزرگ
full bottomed بزرگ
majestic بزرگ
dignified بزرگ
majuscule بزرگ
adult بزرگ
adults بزرگ
magacephalic بزرگ سر
macrocephalic بزرگ سر
macro بزرگ
mightier بزرگ
great- بزرگ
paternal grandmother نه نه بزرگ
small بزرگ نه
nonus بزرگ
bulkier بزرگ
bulkiest بزرگ
king size بزرگ
bulky بزرگ
great بزرگ
megapod بزرگ پا
mightiest بزرگ
mighty بزرگ
canis major سگ بزرگ
canis majoris سگ بزرگ
voluminous بزرگ
biggest بزرگ
jumbos بزرگ
considerably large بس بزرگ
jumbo بزرگ
decuman بزرگ
egregious بزرگ
doyenne زن بزرگ
doyennes زن بزرگ
wallopings بزرگ
long ton تن بزرگ
eminent بزرگ
of a large size بزرگ
large sized a بزرگ
large sized بزرگ
big بزرگ
bandog سگ بزرگ
immane بزرگ
hugeous بزرگ
bigger بزرگ
extensive بزرگ
smaller بزرگ نه
larger بزرگ
gross بزرگ
highest بزرگ
grossed بزرگ
vasty بزرگ
high بزرگ
grosser بزرگ
grosses بزرگ
graves بزرگ
majuscular بزرگ
highs بزرگ
major بزرگ
large بزرگ
swingeing بزرگ
largest بزرگ
enormous بزرگ
gate در بزرگ
gravest بزرگ
walloping بزرگ
majoring بزرگ
majored بزرگ
grave بزرگ
stour بزرگ
massive بزرگ
extra بزرگ
gates در بزرگ
headmen بزرگ
vast بزرگ
extras بزرگ
grossing بزرگ
spankings بزرگ
headman بزرگ
propylon در بزرگ
spanking بزرگ
massively بزرگ
extra- بزرگ
swith بزرگ
smallest بزرگ نه
grossest بزرگ
bass fiddle ویلن سل بزرگ
lofty بلند بزرگ
storing مغازه بزرگ
cleek قلاب بزرگ
lumped بزرگ شدن
hunk تکه بزرگ
bass drum طبل بزرگ
lumps بزرگ شدن
grand father پدر بزرگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com