English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
the source خدمات سودمند اطلاعاتی وقابل دسترس برای مشترکین
Other Matches
predigest بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
feedback اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
executive information system نرم افزار ساده برای استفاده حاوی اطلاعاتی برای مدیر یا خصوصیاتی از شرکت
pf public utility سودمند برای همه
publicly useful سودمند برای عموم
hepatic سودمند برای جگر
it is of interest to me برای من سودمند است
cirvis دستورات مخابراتی که برای گزارش مشاهدات اطلاعاتی تهیه می شوند
cross servicing خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
unhandy ناراحت نامناسب برای حمل ونقل دور از دسترس
providers شرکت یا کاربری که منبع اطلاعاتی برای استفاده در سیستم ویدیویی فراهم میکند.
provider شرکت یا کاربری که منبع اطلاعاتی برای استفاده در سیستم ویدیویی فراهم میکند.
special services یکان خدمات مخصوص خدمات رفاهی
cams استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
cam استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
sergeanty انجام خدمات مختلف در دوره ملوک الطوایفی برای تملک تیول
counterintelligence survey بررسی ضد اطلاعاتی تحقیقات ضد اطلاعاتی
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
burned کلمه رمز برای تعیین اینکه عامل مخفی اطلاعاتی در معرض کشف قرار گرفته یا قابلیت اعتمادبه او کم شده است
data interchange format استانداردی در میان سازندگان نرم افزار که اجازه میدهدتا داده از یک برنامه برای برنامههای دیگر قابل دسترس باشد
trunk connection اتصال مشترکین از طریق ترانک
trunk call مکالمه مشترکین از طریق ترانک
trunk calls مکالمه مشترکین از طریق ترانک
telephone directories دفترتلفن فهرست مشترکین تلفنی
telephone directory دفترتلفن فهرست مشترکین تلفنی
Internetwork Packet Exchange پروتکل شبکه توسعه یافته توسط Novell که برای ارسال بستههای اطلاعاتی روی شبکه است
IPX پروتکل شبکه توسعه یافته توسط Novell که برای ارسال بستههای اطلاعاتی روی شبکه به کار می رود
Tahmasb شاه تهماسب [پسر شاه اسماعیل موسس سلسله صفوی خدمات زیادی برای حفظ و اعتلا هنر فرشبافی ایران به جای گذاشت.]
smooth <adj.> نرم وقابل انعطاف
malleable نرم وقابل انعطاف
soft <adj.> نرم وقابل انعطاف
star turn موضوع مهم وقابل توجه
sense datum امر محسوس وقابل تحلیل
losse jointed دارای مفاصل نرم وقابل انحناء
area assessment ارزیابی اطلاعاتی منطقه عملیات ارزیابی منطقه ازنظر اطلاعاتی
semirigid دارای مخزن گاز استوانهای شکل وقابل انحناء
nsfnet یک شبکه گسترده تهیه شده توسط دفتر محاسبات علمی پیشرفته در موسسه ملی علوم برای انجام عملیات غیرنظامی طراحی وزارت دفاع طراحی شد که بخاطردلایل امنیتی در دسترس عمومی نمیباشد
blank endorsement حواله سفید مهر که مقداروجه ان قیدنشده وقابل پرداخت به دارنده است
tare and tret وزن بسته یا لفاف یا جعبه محموله و مقدار کمبود وزنی که در نتیجه حمل و نقل درمحموله ایجاد میشود وقابل قبول است
good سودمند
gainful سودمند
expedient <adj.> سودمند
instrumental سودمند
suitable <adj.> سودمند
advantageaus سودمند
practicals سودمند
practical <adj.> سودمند
serviceable <adj.> سودمند
beneficial <adj.> سودمند
useful <adj.> سودمند
advantageous <adj.> سودمند
lucrative سودمند
handier سودمند
handy <adj.> سودمند
commodious سودمند
salubrious سودمند
purposive <adj.> سودمند
benefitical سودمند
handiest سودمند
fit for use سودمند
handy [useful] <adj.> سودمند
helpful <adj.> سودمند
purposeful <adj.> سودمند
purpose-built <adj.> سودمند
proper <adj.> سودمند
practicable <adj.> سودمند
functional <adj.> سودمند
convenient <adj.> سودمند
appropriate [for an occasion] <adj.> سودمند
furthersome سودمند
applicatory <adj.> سودمند
valuable <adj.> سودمند
utilitarian [useful] <adj.> سودمند
fructuous سودمند
utile [archaic] [useful] <adj.> سودمند
inefficacious نا سودمند
constructive سودمند
utility program برنامه سودمند
utilitarianism سودمند گرایی
practical کارکن سودمند
practicals کارکن سودمند
utility programs برنامههای سودمند
benefactress زن نیوکار سودمند
avail سودمند بودن
subservient مادون سودمند
to be of avail سودمند بودن
perficient سودمند بدردخورنده
utility برنامه سودمند
useful work کار سودمند
utility routine روال سودمند
instrumental input داده سودمند
advantage سودمند بودن
e. use ful بسیار سودمند
conducive سودمند مساعد
good سودمند مفید
to come in useful سودمند واقع شدن
it did not profit me مرا سودمند نبود
wholesore گوارا سالم سودمند
ana منتخبات اطلاعات سودمند
available قابل استفاده سودمند
salutary سلامت بخش سودمند
information service سرویس اطلاعاتی
bulletin نشریه اطلاعاتی
bulletins نشریه اطلاعاتی
information bits بیتهای اطلاعاتی
intelligence cycle مدار اطلاعاتی
intelligence summary خلاصه اطلاعاتی
information routing مسیریابی اطلاعاتی
agent عامل اطلاعاتی
agents عامل اطلاعاتی
information service خدمت اطلاعاتی
data banks بانک اطلاعاتی
information networks شبکههای اطلاعاتی
agent net شبکه اطلاعاتی
information banks بانکهای اطلاعاتی
information system سیستم اطلاعاتی
knowledge work کار اطلاعاتی
intelligence annex پیوست اطلاعاتی
knowledge industries صنایع اطلاعاتی
data bank بانک اطلاعاتی
multocular مختصر و مفید کوتاه و سودمند
to exercise is use ful ورزش کردن سودمند است
bestead سودمند واقع شدن بدردخوردن
utilitarian معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
automated intelligence file پرونده اطلاعاتی کامپیوتری
helpdesk میز کمک [اطلاعاتی]
intelligence summary خلاصه وضعیت اطلاعاتی
on line information service سرویس اطلاعاتی مستقیم
cumpuserve سرویس اطلاعاتی کامپیوتر
double agents عامل اطلاعاتی دو جانبه
double agent عامل اطلاعاتی دو جانبه
dual agent عامل اطلاعاتی دو جانبه
periodic intelligence report گزارش نوبهای اطلاعاتی
help desk میز کمک [اطلاعاتی]
in on <idiom> اطلاعاتی داشتن درمورد
unbundled خدمات
services خدمات
enzyme مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
enzymes مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
access دسترس
disposal در دسترس
at arm's length در دسترس
disposal دسترس
within teach در دسترس
within teach دسترس
reaching دسترس
near at hand در دسترس
accessing دسترس
available در دسترس
accesses دسترس
reach دسترس
accessed دسترس
reached دسترس
reaches دسترس
accessible در دسترس
to stand any one in good stead بحال کسی سودمند بودن بدردکسی خوردن
shannon اندازه محتوای اطلاعاتی یک ارسال
aisp انجمن متخصصین سیستمهای اطلاعاتی
officers call نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
association in information systems انجمن متخصصین سیستمهای اطلاعاتی
field duty خدمات رزمی
computer utility خدمات کامپیوتری
joint services خدمات مشترک
auxiliary service خدمات جنبی
information service خدمات اطلاعات
advisory services خدمات مشورتی
common user خدمات عمومی
services خدمات سرویسها
administrative services خدمات اداری
hospital benefit خدمات بیمارستانی
crypto service خدمات رمز
postal services خدمات پستی
mail services خدمات پستی
loyal services خدمات صادقانه
field service خدمات پایکار
field service خدمات رزمی
medical service خدمات پزشکی
personnel services خدمات کارمندی
medical services خدمات پزشکی
personnel services خدمات پرسنلی
health services خدمات بهداشتی
civil defence service خدمات کشوری
civil services خدمات دولتی
field exercise خدمات صحرایی
social service خدمات اجتماعی
service department بخش خدمات
service department قسمت خدمات
service company گروهان خدمات
goods and services کالاها و خدمات
urban servitudes خدمات شهری
public services خدمات عمومی
we owe him for his services خدمات او هستم
welfare services خدمات رفاهی
Civil Service خدمات کشوری
Civil Service خدمات اجتماعی
social services خدمات اجتماعی
social work خدمات اجتماعی
service force یکان خدمات
service industry صنعت خدمات
sister services خدمات وابسته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com