English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
To go bad . To rot . To spoilt . خراب شدن ( فاسد شدن مواد خوراکی )
Other Matches
To decay . To go bad . فاسد شدن ( مواد خوراکی وغیره )
roughage مواد خوراکی زبر
consumable stores مواد فاسد شدنی
The rotten apple injures its neigbours. <proverb> یک سیب فاسد ,سیبهاى اطرافش را خراب مى کند.
to be corrupt to the bones <idiom> تا مغز استخوان فاسد بودن [کسی که ذاتا فاسد است]
perishable goods کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
spoil فاسد کردن فاسد شدن
spoils فاسد کردن فاسد شدن
spoiled فاسد کردن فاسد شدن
spoiling فاسد کردن فاسد شدن
faults تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fault تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
ptomaine مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد
dud ترقه خراب هرچیز خراب
transudate مواد فرانشت شده مواد مترشحه
durable material مواد غیراستهلاکی مواد بادوام زیاد
dye-stuff ماده رنگی در رنگرزی الیاف [این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند]
magnaflux نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان
enzyme مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
enzymes مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
meals خوراکی
viands خوراکی
meal خوراکی
cates خوراکی
comestible خوراکی
chows خوراکی
edible خوراکی
chow خوراکی
eating خوراکی
oysters صدف خوراکی
mussles صدف خوراکی
strawberry چلیک خوراکی
trophic level تراز خوراکی
strawberries چلیک خوراکی
articles of food موادغذایی یا خوراکی
green vegetable سبزی خوراکی
oyster صدف خوراکی
green meat گیاه خوراکی
larders گنجه خوراک خوراکی
larder گنجه خوراک خوراکی
periwig نوعی صدف خوراکی
potherb سبزیهای معطر خوراکی
pinon تخم خوراکی کاج
truffles قارچ خوراکی دنبلان
truffle قارچ خوراکی دنبلان
champignon نوعی قارچ خوراکی
meadow mushroom قارچ خوراکی معمولی
turbot ماهی پهن خوراکی
cero نوعی ماهی خوراکی
morelle قارچ مورکلای خوراکی
pinyon تخم خوراکی کاج
morel قارچ مورکلای خوراکی
salmonberry تمشک سرخ خوراکی
sego پیاز خوراکی زنبق
slated items مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
winkle جابجا کردن حلزون خوراکی
winkles جابجا کردن حلزون خوراکی
gemma نرم تن یا صدف گردکوچک خوراکی
shell bean لوبیایی که مغز ان خوراکی است
root crops محصولات دارای ریشههای خوراکی
spat : حلزون خوراکی خیلی کوچک
root crop محصولات دارای ریشههای خوراکی
greenling نوعی ماهی خوراکی و گوشتخوار
short order خوراکی که زود مهیا میشود
cantarellus نوعی قارچ کوهی خوراکی
porgee ماهی خوراکی دندان دار
sockeye ماهی خوراکی ریزشمال کلمبیا
porgy ماهی خوراکی دندان دار
giblet احشاء خوراکی مرغ خانگی وغیره
snapping turtle لاک پشت بزرگ خوراکی ابزی
burnt offering حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
burnt offerings حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
geoduck نوعی جانور نرم تن یاصدف خوراکی
whiting ماهی نرم باله خوراکی اروپایی
terrapins لاک پشت خوراکی سواحل فلوریدا
terrapin لاک پشت خوراکی سواحل فلوریدا
hasty pudding خوراکی که با ارد وشیروکره وگوشت درست میکنند
shad شاه ماهی خوراکی اروپا وشمال امریکا
white crappie ماهی خوراکی نقره فام شمال امریکاcell
desiccant مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها
green turtle لاک پشت دریایی که تخمها وگوشت ان خوراکی است
timbale خوراکی مرکب از گوشت ماهی وجوجه وپنیر وغیره
littleneck clam نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
defective فاسد
abandoned فاسد
gamey فاسد
perverse فاسد
gamy فاسد
peat زن فاسد
rammish فاسد
corrupt فاسد
reprobates فاسد
putrid فاسد
peccant فاسد
corrupted فاسد
roue فاسد
reprobatory فاسد
reechy فاسد
vicious فاسد
untoward فاسد
rantipole فاسد
immoral فاسد
reprobate فاسد
rotten فاسد
corrupting فاسد
spoilt فاسد
depraved فاسد
sedition فاسد
irregular فاسد
dissolute فاسد
corrupts فاسد
sinister فاسد
villainous فاسد
viler فاسد بداخلاق
spoiling فاسد کردن
tainted فاسد دارایکیفیتپائین
to be off [British E] فاسد شدن
vile فاسد بداخلاق
spoil فاسد کردن
spoiled فاسد کردن
to be spoiled فاسد شدن
incorruptible فاسد نشدنی
imperishable فاسد نشدنی
perishable فاسد شدنی
fox wood چوب فاسد
harlots فاسد الاخلاق
to be off [British E] فاسد کردن
to be spoiled فاسد کردن
harlot فاسد الاخلاق
spoils فاسد کردن
vitiate فاسد کردن
vitiate فاسد شدن
foxed فاسد شده
decomposable فاسد شدنی
disintegrate فاسد شدن
corrosive فاسد کننده
disintegrates فاسد شدن
disintegrating فاسد شدن
erode فاسد شدن
eroded فاسد شدن
cankery فاسد کننده
erodes فاسد شدن
eroding فاسد شدن
heretics فاسد العقیده
deprave فاسد کردن
addle فاسد شدن
depraver فاسد کننده
vitiated فاسد کردن
vitiated فاسد شدن
vitiates فاسد کردن
Adegenerate ( decadent ) race . نژاد فاسد
vitiates فاسد شدن
vitiating فاسد کردن
vilest فاسد بداخلاق
ruin فاسد کردن
degenerative فاسد کننده
ruining فاسد کردن
addle گندیده فاسد
addle فاسد کردن
putrefactive فاسد کننده
ruins فاسد کردن
heretic فاسد العقیده
corrupts فاسد کردن
vendable پولکی فاسد
rotter ادم فاسد
rotters ادم فاسد
rakes بد اخلاق فاسد
highest اندکی فاسد
rake بد اخلاق فاسد
indecomposable فاسد نشدنی
incorruptness فاسد نشدگی
love alce ادم فاسد
corrupting فاسد کردن
rankly بطور فاسد
high اندکی فاسد
spoiler فاسد سازنده
viciously بطور فاسد
raking بد اخلاق فاسد
invalid sale بیع فاسد
vitiating فاسد شدن
corrupt فاسد کردن
corrupted فاسد کردن
highs اندکی فاسد
invalid contract عقد فاسد
to go to the bad فاسد شدن
invalids نامعتبر فاسد
vendible پولکی فاسد
invalid نامعتبر فاسد
pitting corrosion سوراخهائی که در سطح بتن یا فلز در اثر خوردگی ایجاد میشود و به کرم خوراکی معروف است
inquinate فاسد یا پلید کردن
deteriorating supplies اماد فاسد شدنی
The decay of the teeth . فاسد شده دندانها
perishable کالای فاسد شونده
deteriorating supplies تدارکات فاسد شدنی
nonperishable items اقلام فاسد نشدنی
malady فاسد شدگی بیماری
perishable goods کالاهای فاسد شدنی
perishable کالای فاسد شدنی
maladies فاسد شدگی بیماری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com