English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 212 (12 milliseconds)
English Persian
eolian خراب شده توسط باد
Search result with all words
jabber سیگنال ارسالی پیاپی و تصادفی توسط کارت آداپتور خراب یا گرهای در شبکه
jabbered سیگنال ارسالی پیاپی و تصادفی توسط کارت آداپتور خراب یا گرهای در شبکه
jabbering سیگنال ارسالی پیاپی و تصادفی توسط کارت آداپتور خراب یا گرهای در شبکه
jabbers سیگنال ارسالی پیاپی و تصادفی توسط کارت آداپتور خراب یا گرهای در شبکه
routine توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند
routinely توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند
routines توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند
beacon سیگنالهایی که پیامی توسط یک وسیله خراب در شبکه ارسال میشود
beacons سیگنالهایی که پیامی توسط یک وسیله خراب در شبکه ارسال میشود
fall back توابعی که فراخوانی و پردازش می شوند پس از اینکه ماشین یا سیستم خراب شد و توسط کاربر اجرا میشود
lost cluster تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
Other Matches
faults تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fault تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
source مجموعه کدهای نوشته شده توسط برنامه نویس که مستقیماگ توسط کامپیوتر اجرا نمیشوند و باید به برنامه که هدف ترجمه شوند توسط کامپایلر یا منر
dud ترقه خراب هرچیز خراب
processor وارد کردن داده توسط اپراتور که توسط کامپیوتر اجرا میشود
readable آنچه توسط کسی یا توسط یک وسیله الکترونیکی قابل خواندن و فهمیدن باشد
digital read out نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
air turbine starter استارتری در موتورهای توربینی که توسط هوای فشرده توربین کوچکی را که توسط چرخدنده هایی باکمپرسور درگیراست میچرخاند
pull down menu فهرستی که میتواند توسط تیک کردن اشاره گر ماوس بر روی عنوان ان و یا توسط فشردن دکمه صفحه کلیدنمایش داده
gas plasma display صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
gas discharge display صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
environments متغیر تنظیم شده توسط سیستم یا کاربر در دستورات سیستم که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
environment متغیر تنظیم شده توسط سیستم یا کاربر در دستورات سیستم که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
menus برنامهای که دستورات آن از منو انتخاب می شوند توسط اپراتور و نه به صورت دستورات تایپی توسط کاربر
menu برنامهای که دستورات آن از منو انتخاب می شوند توسط اپراتور و نه به صورت دستورات تایپی توسط کاربر
virtual که موجود نیست ولی توسط کامپیوتر شبیه سازی شده است و توسط کاربر به صورت مجازی قابل استفاده است
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
groupware نرم افزاری که توسط گروهی از افراد استفاده میشود که به شبکه وصل اند و به آنها کمک میکند تا کار خاصی را انجام دهند. حاوی توابع مفید مثل پست الکترونیکی است که توسط تمام کاربران قابل دستیابی است
out of condition خراب
out of action خراب
out of gear خراب
stickit خراب
undone خراب
out of order خراب
alienated خراب
ruinous خراب
in disrepair خراب
out of repair خراب
tumbledown خراب
in bad repair خراب
in a bad order خراب
ill conditioned خراب
haywire خراب
rotten خراب
broken <adj.> خراب
wastery خراب
off the rails خراب
wastry خراب
vitiate خراب کردن
to break down خراب کردن
vitiated خراب کردن
vitiates خراب کردن
there is a screw loose خراب است
the road was impaired جاده خراب شد
disfiguring خراب کردن
impair خراب کردن
impairing خراب کردن
impairs خراب کردن
that city lies in ruins ان شهر خراب
to be kaput خراب بودن
to be shot خراب بودن
disfigure خراب کردن
disfigured خراب کردن
cut up خراب کردن
impaired خراب کردن
disfigures خراب کردن
to bring to nought خراب کردن
to run down خراب شدن
to take down خراب کردن
to tumble down خراب شدن
unbuild خراب کردن
ruinous خراب کننده
There is something wrong with the ... ... خراب است.
corrupts خراب کردن
corrupted خراب کردن
corrupt خراب کردن
wreakful خراب کننده
wrech خراب شدن
blotto مست و خراب
pissed مست و خراب
whacked مست و خراب
zonked مست و خراب
go haywire <idiom> خراب شدن
to mull a mull of خراب کردن
to make a hash of خراب کردن
botching خراب کردن
botches خراب کردن
botched خراب کردن
botch خراب کردن
to cut up خراب کردن
marring خراب کردن
marred خراب کردن
mar خراب کردن
to fall to decay خراب شدن
to play the deuce with خراب کردن
to go out of gear خراب شدن
to go to smash خراب شدن
to go to the bad خراب شدن
to go wrong خراب شدن
to lay in ruin خراب کردن
to lie in ruin خراب بودن
go to pot <idiom> خراب کردن
vitiating خراب کردن
corrupting خراب کردن
cumber خراب شدن
corrupted file فایل خراب
out of kelter خراب مختل
overtumble خراب کردن
bad sector قطاع خراب
demolition خراب کردن
demolitions خراب کردن
pull down خراب کردن
amortize خراب کردن
withering خراب کننده
rot gut معده خراب کن
muddling خراب کردن
muddles خراب کردن
muddled خراب کردن
nonworking <adj.> خراب [ازکارافتاده]
not in use [American] <adj.> خراب [ازکارافتاده]
dead drunk سست خراب
demonish خراب کردن
devastative خراب کننده
it is not in good workingorder خراب است
indefectible خراب نشدنی
heavy weather هوای خراب
half seas over مست خراب
go wrong خراب شدن
go down خراب شدن
to fall apart خراب شدن
go bad خراب شدن
give way خراب شدن
foul weather هوای خراب
make havoc with خراب کردن
eversive خراب کننده
dilapidate خراب کردن
muddle خراب کردن
rough sea دریای خراب
bungling خراب کردن
down [out of action, not in use] <adj.> خراب [ازکارافتاده]
demolishing خراب کردن
disabled <adj.> خراب [ازکارافتاده]
take down خراب کردن
destroy خراب کردن
destroying خراب کردن
destroys خراب کردن
spoilable خراب شدنی
undo خراب کردن
undoes خراب کردن
to do for خراب کردن
inoperative <adj.> خراب [ازکارافتاده]
demolishes خراب کردن
out of service <adj.> خراب [ازکارافتاده]
demolish خراب کردن
out of blast <adj.> خراب [ازکارافتاده]
bungles خراب کردن
bungled خراب کردن
out of use <adj.> خراب [ازکارافتاده]
wrack خراب کردن
demolished خراب کردن
bungle خراب کردن
unoperative <adj.> خراب [ازکارافتاده]
To spoilt things . To mess thing up . کارها را خراب کردن
The elevator ( lift ) is out of order . آسانسور خراب است.
The car broke down . اتو موبیل خراب شد
batter خراب کردن خمیر
heavy sea دریای خیلی خراب
batters خراب کردن خمیر
The building is in ruins . ساختمان خراب است
it is rotten at the core ازدرون خراب است
over run خراب کردن در هم نوردیدن
to go to pot خانه خراب شدن
ill خراب خطر ناک
ill- خراب خطر ناک
ills خراب خطر ناک
to do up خانه خراب کردن
The lamp is broken. لامپ خراب است.
raze or rase بکلی خراب کردن
rottenly بطور پوسیده یا خراب
to bring to ruin خانه خراب کردن
the road was impaired جاده خراب بود
paropsis خراب شدن بینایی
the line is out of order سیم خراب است
double foult خراب کردن پی در پی دوسرویس
undermines از زیر خراب کردن
undermined از زیر خراب کردن
undermine از زیر خراب کردن
damageable مستعد خراب شدن
side out خراب کردن سرویس
to run upon the rocks خانه خراب شدن
to run to ruin خانه خراب شدن
cooling period زمان بازار خراب کن
to crock up خراب کردن یاشدن
to fall in خراب شدن [ساختمان]
to go wrong خراب شدن [موقعیتی]
to collapse خراب شدن [ساختمان]
to wreck کاملا خراب کردن
to cave in خراب شدن [ساختمان]
to tear down a building خراب کردن ساختمانی
to pull down a building خراب کردن ساختمانی
to demolish a building خراب کردن ساختمانی
frustrate فکر کسی را خراب کردن
wrech شکسته یا خراب شدن کشتی
frustrates فکر کسی را خراب کردن
deteriorates خراب کردن روبزوال گذاشتن
frustrating فکر کسی را خراب کردن
I am in a bad way financially . وضع مالیم خراب است
deteriorated خراب کردن روبزوال گذاشتن
to break aset خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com