English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
hand out خراب کردن سرویس اسکواش
Other Matches
side out خراب کردن سرویس
out- نوبت سرویس اسکواش
outed نوبت سرویس اسکواش
out نوبت سرویس اسکواش
in side سمت سرویس زمین اسکواش
service court محل فرود سرویس اسکواش
front court محوطه جلو خط سرویس اسکواش
hand in سمت زمین سرویس اسکواش
service line حد مرزی سرویس روی دیوار مقابل اسکواش
fault خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
faults خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
faulted خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
squash tennis بازی شبیه به اسکواش درهمان محوطه بین 2 نفر که امتیاز فقط بوسیله سرویس کننده به دست می اید و توپ وراکت فرق دارند
out side دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
faults تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fault تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
service سرویس کردن
serviced سرویس کردن
servicing سرویس کردن خودروها
dud ترقه خراب هرچیز خراب
broadband ISDN سرویس ارسال داده سریع که به داده و صوت اجازه ارسال در یک شبکه گسترده میدهد در حال حاضر سیستمهای Asynchronous Transfer Mode Multimegabit Data Services دو نوع از این سرویس هستند
letting سرویس خطا سرویس بد
lets سرویس خطا سرویس بد
let سرویس خطا سرویس بد
ratten بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
vitiated خراب کردن
demolish خراب کردن
amortize خراب کردن
take down خراب کردن
cut up خراب کردن
vitiate خراب کردن
disfiguring خراب کردن
vitiates خراب کردن
disfigure خراب کردن
disfigured خراب کردن
make havoc with خراب کردن
vitiating خراب کردن
disfigures خراب کردن
muddling خراب کردن
demolished خراب کردن
dilapidate خراب کردن
impaired خراب کردن
demonish خراب کردن
impairing خراب کردن
impairs خراب کردن
go to pot <idiom> خراب کردن
bungle خراب کردن
bungling خراب کردن
bungles خراب کردن
impair خراب کردن
pull down خراب کردن
demolishes خراب کردن
demolishing خراب کردن
muddles خراب کردن
muddled خراب کردن
muddle خراب کردن
demolition خراب کردن
overtumble خراب کردن
corrupts خراب کردن
corrupting خراب کردن
wrack خراب کردن
corrupted خراب کردن
corrupt خراب کردن
bungled خراب کردن
to lay in ruin خراب کردن
to bring to nought خراب کردن
demolitions خراب کردن
destroying خراب کردن
botched خراب کردن
to do for خراب کردن
mar خراب کردن
marred خراب کردن
botch خراب کردن
marring خراب کردن
to take down خراب کردن
botching خراب کردن
unbuild خراب کردن
undo خراب کردن
to cut up خراب کردن
undoes خراب کردن
to make a hash of خراب کردن
to play the deuce with خراب کردن
destroy خراب کردن
botches خراب کردن
to break down خراب کردن
destroys خراب کردن
to mull a mull of خراب کردن
lob serve سرویس قوسدار بلند سرویس هوایی قوسدار
double foult خراب کردن پی در پی دوسرویس
To spoilt things . To mess thing up . کارها را خراب کردن
raze or rase بکلی خراب کردن
to crock up خراب کردن یاشدن
to do up خانه خراب کردن
undermines از زیر خراب کردن
to demolish a building خراب کردن ساختمانی
to pull down a building خراب کردن ساختمانی
to tear down a building خراب کردن ساختمانی
undermine از زیر خراب کردن
batter خراب کردن خمیر
to wreck کاملا خراب کردن
batters خراب کردن خمیر
over run خراب کردن در هم نوردیدن
to bring to ruin خانه خراب کردن
undermined از زیر خراب کردن
front wall دیوار مقابل اسکواش
squash court زمین بازی اسکواش
deteriorate خراب کردن روبزوال گذاشتن
frustrating فکر کسی را خراب کردن
to torpedo خراب کردن [برنامه یا نقشه]
to break aset خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
deteriorated خراب کردن روبزوال گذاشتن
unmake بهم زدن خراب کردن
muck خراب کردن زحمت کشیدن
deteriorating خراب کردن روبزوال گذاشتن
frustrate فکر کسی را خراب کردن
simple leg ride شگک خراب کردن حریف
frustrates فکر کسی را خراب کردن
deteriorates خراب کردن روبزوال گذاشتن
To get damaged . To become defective . عیب کردن ( خراب شدن )
boot خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
rammed سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
ram سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
rams سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
crease محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
creased محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
creases محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
creasing محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
lay waste <idiom> خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
wrecking لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wrecks لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wreck لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
overwrite و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
foul up <idiom> با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
forecourt قسمت زمین اسکواش نزدیک دیوار مقابل
getting برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
service line خط مرزی روی زمین در بازی اسکواش دوبل
gets برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
get برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
forecourts قسمت زمین اسکواش نزدیک دیوار مقابل
ruin خراب کردن فنا کردن
ruining خراب کردن فنا کردن
to pull down خراب کردن بی بنیه کردن
ruinate خراب کردن منهدم کردن
destroy خراب کردن معدوم کردن
ruins خراب کردن فنا کردن
devastates خراب کردن تاراج کردن
destroying خراب کردن معدوم کردن
destroys خراب کردن معدوم کردن
devastate خراب کردن تاراج کردن
sick مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sickest مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
corrupt تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupted تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupting تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupts تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
crosscourt shot ضربه کوتاه به دیوار مقابل که به طرف دیگر زمین اسکواش بیافتد
nicks ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nicking ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nick ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nicked ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
langridge اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrage اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
to make a complaint [about] شکایت کردن [درباره] [مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
telltale نوار فلزی یا چوبی روی دیوار جلو اسکواش نوارپارچه وصل به بادبان برای نشان دادن سمت باد
serviced شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
service شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
trapdoors فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoor فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
medical response dog سگ سرویس
after sales service سرویس
serviced سرویس
assistance dog سگ سرویس
service dog سگ سرویس
service line خط سرویس
service سرویس
in خط سرویس
centermark خط سرویس
in- خط سرویس
after sales service سرویس خدماتی
aditional service سرویس اضافی
windmill service سرویس چکشی
ace امتیاز سرویس
cooking set سرویس پخت و پز
kick serve سرویس پیچشی
service over خطای سرویس
lubritorium چاله سرویس
aces امتیاز سرویس
backcourt پشت خط سرویس
telephone service سرویس تلفن
service area منطقه سرویس
american twist سرویس چرخشی
air line سرویس هوایی
underhand service سرویس ساده
short service line خط سرویس کوتاه
sevice kick ضربه سرویس
let سرویس خطا
information service سرویس اطلاعاتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com