Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
swagman
خریدار مال دزدی
Other Matches
raider
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
robber
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
bandit
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
brigand
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
preyer
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
heister
[American E]
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
theft and pilferage
دزدی و دله دزدی
shoppers
خریدار
shopper
خریدار
buyers
خریدار
vendee
خریدار
purchaser
خریدار
shopper
خریدار
vendee
خریدار
buyer
خریدار
buyer
خریدار
purchaser
خریدار
purchasers
خریدار ها
shoppers
خریدار ها
bargainee
خریدار
alienee
خریدار
buyers
خریدار ها
offeree
خریدار
customer
خریدار
purchasers
خریدار
vendees
خریدار ها
customers
خریدار
producer buyer
خریدار صنعتی
marginal buyer
خریدار نهائی
caveat emptor
اخطار به خریدار
salvager
خریدار اسقاط
bona fide purchaser
خریدار با حسن نیت
receiver of stolen goods
خریدار مال مسروقه
spoilsman
خریدار غنائم جنگی
tout
خریدار پیدا کردن
touting
خریدار پیدا کردن
touts
خریدار پیدا کردن
mace greff
خریدار اجناس مسروقه
touted
خریدار پیدا کردن
on approval
مشروط به رضایت خریدار
buyer's market
بازار مناسب برای خریدار
price taker
خریدار یا فروشنده جزء گیرنده قیمت
trade discount
تخفیف عمده از طرف تولیدکننده به خریدار
receiver
خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
receivers
خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
ranges
مجموعه موضوعاتی که خریدار از بین آنها انتخاب میکند
confirming house
موسسه تجارتی واسطه میان خریدار و صادر کننده
ranged
مجموعه موضوعاتی که خریدار از بین آنها انتخاب میکند
cum dividened
سهام با بهره متعلقه که بانفع خریدار جدید باشد
real income
مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
approval
نوعی فروش که در آن خریدار در صورت رضایت پور را می پردازد
range
مجموعه موضوعاتی که خریدار از بین آنها انتخاب میکند
brigandism
دزدی
spoliation
دزدی
filch
دزدی
freebooting
دزدی
filches
دزدی
filching
دزدی
filched
دزدی
abstraction
دزدی
lifts
دزدی
lifting
دزدی
lifted
دزدی
embezzlement
دزدی
abstractions
دزدی
robbery
دزدی
robberies
دزدی
burglaries
دزدی
nips
دزدی
nipped
دزدی
nip
دزدی
burglary
دزدی
thievery
دزدی
larceny
دزدی
theft
دزدی
lift
دزدی
thieving
دزدی
thefts
دزدی
del credere
ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
unpopulated board
تخته مداری که مولفههای ان باید توسط خریدار تهیه شوند
free issue materials
موادی که خریدار جهت تولیدکالای موردنیاز خود به سازنده میدهد
larceny petty
دزدی کوچک
cycle stealing
چرخه دزدی
thieve
دزدی کردن
commit theft
دزدی کردن
larcenous
مربوط به دزدی
burgles
شب دزدی کردن
shop lifting
دزدی از مغازه ها
Shanghai
ادم دزدی
thievish
خوگرفته به دزدی
thievishness
خوی دزدی
burgle
شب دزدی کردن
burgled
شب دزدی کردن
burgling
شب دزدی کردن
stick up
<idiom>
دزدی مسلحانه
plagiary
دزدی ادبی
pilferage
دله دزدی
pickery
دله دزدی
petit larceny
دله دزدی
theft, pilferage, non delivery
دله دزدی
steal
توپ دزدی
kleptomaniacs
علاقمند به دزدی
petty larceny
دله دزدی
heist
دزدی کردن
heist
دزدی سرقت
heists
دزدی کردن
crib
دزدی ادبی
kleptomaniac
علاقمند به دزدی
picking
دله دزدی
kleptomania
جنون دزدی
kleptomania
دزدی بیمارگون
crib
دله دزدی
cribbed
دله دزدی
cribbed
دزدی ادبی
cribbing
دله دزدی
cribbing
دزدی ادبی
cribs
دله دزدی
steals
توپ دزدی
cribs
دزدی ادبی
piracy
دزدی ادبی
piracy
دزدی دریائی
intercepts
توپ دزدی
plagiarism
دزدی ادبی
intercept
توپ دزدی
cabbages
دله دزدی
cabbage
دله دزدی
aggravated theft
دزدی مشدد
abaction
گله دزدی
intercepting
توپ دزدی
kidnapping
بچه دزدی
heists
دزدی سرقت
piracy
دزدی دریایی
kidnapping
ادم دزدی
intercepted
توپ دزدی
searchingly
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
search
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searches
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searched
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
ex works
یک از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کالا را در محل خود به خریدار تحویل میدهد
underwriter
صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
discount register
دفتر ثبت تخفیفها و امتیازاتی که از طرف فروشنده به خریدار داده شده است
underwriters
صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
ex quay
یکی ازقراردادهای اینکوترمز که دران فروشنده کالا را در بندرمقصد به خریدار تحویل میدهد
pilfering
دله دزدی کردن
hit
طعمه دزدی ماهی
snitch
دله دزدی کردن
snitched
دله دزدی کردن
snitches
دله دزدی کردن
snitching
دله دزدی کردن
hits
طعمه دزدی ماهی
hitting
طعمه دزدی ماهی
pirated
دزدی دریایی کردن
pirated
دزدی ادبی کردن
piracy
دزدی هنری یاادبی
pirate
دزدی دریایی کردن
pirates
دزدی ادبی کردن
pirating
دزدی دریایی کردن
pirating
دزدی ادبی کردن
pilfer
دله دزدی کردن
pirates
دزدی دریایی کردن
pilfered
دله دزدی کردن
pirate
دزدی ادبی کردن
kidnap
بچه دزدی کردن
kidnap
ادم دزدی کردن
software piracy
دزدی نرم افزار
kleptomania
میل و اشتیاق به دزدی
peculate
حیف ومیل دزدی
kidnaps
ادم دزدی کردن
pilfers
دله دزدی کردن
kidnapped
بچه دزدی کردن
kidnapped
ادم دزدی کردن
kidnaps
بچه دزدی کردن
free on rail
قراردادی که در ان فروشنده کالا را درایستگاه راه اهن کشور مبداء به خریدار تحویل میدهد
robberies
دزدی مقرون به ازار یا تهدید
maraud
دله دزدی یاتلاش کردن
kleptolagnia
تحریک جنسی توام با دزدی
kleptamaniac
کسی که جنون دزدی دارد
robbery
دزدی مقرون به ازار یا تهدید
cat burglar
<idiom>
دزدی که از دیوار بالا میرود
tpnd
دله دزدی وعدم تحویل
they accused him of the ft
اورابه دزدی متهم ساختند
high jack
دزدی هواپیما وسایروسائط نقلیه ومسافران ان
I had my car broken into last week.
هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
hijack
دزدی هواپیماوسایر وسائط نقلیه ومسافران ان
stolen goods
مال دزدی کالای دزدیده شده
hijacks
دزدی هواپیماوسایر وسائط نقلیه ومسافران ان
hijacked
دزدی هواپیماوسایر وسائط نقلیه ومسافران ان
It is wrong to steal .
دزدیدن (دزدی )کار غلطی است
larceny petty
بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
to break into something
از محفظه ای
[با زور وارد شدن و]
دزدی کردن
c.i.f.
یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کالا را به هزینه خود و باپرداخت حق بیمه لازم در بندرمقصد به خریدار تحویل میدهد
cat burglar
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
picklock
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
housebreaker
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
intruder
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
burglar
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
kinchin lay
دزدی پول ازبچه هابوسیله فرستادن انهاپی فرمان
earnest
مقداری از مبیع که پیش از قبض واقباض کل مبیع و ثمن به خریدار تسلیم میشود
fraud
دزدی داده یا استفاده نادرست یا سایر جرم های مربوط به کامپیوتر
frauds
دزدی داده یا استفاده نادرست یا سایر جرم های مربوط به کامپیوتر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com