English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
bulk buying خرید بصورت عمده
blanket buying خرید بصورت عمده
Other Matches
picker دلال و واسطه فرش [بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.]
quantity allowance تخفیفی که به خرید عمده تعلق میگیرد
bulk بصورت عمده
wholesale بصورت عمده فروختن
automated purchasing خرید بصورت اتوماتیک
body گروه یا یکانی از یک عده عمده عمده قوا
bodies گروه یا یکانی از یک عده عمده عمده قوا
major command فرماندهی عمده قسمت عمده ارتشی
major activity قسمت عمده فعالیت عمده
close price دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying خرید کردن در صحرا خرید محلی
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
purchase price variance سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
order خرید سفارش خرید
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
central purchase خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
saddle bag خورجین [اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
variable stroke پمپ مایعی با پیستونهایی بصورت محوری یا خطی که بصورت محوری یا خطی نوسان میکند
peach design نقش هلو [این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
vitrify بصورت شیشه در اوردن بصورت شیشه درامدن
monofilament الیاف تک رشته بلند [این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
malthusian law of population نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
star design طرح ستاره ای شکل [این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
only عمده
essential <adj.> عمده
staple عمده
essentials عمده
essential عمده
major عمده
majored عمده
prima عمده
head عمده
majoring عمده
significantly عمده
material عمده
principals عمده
principal عمده
materials عمده
vital <adj.> عمده
copacetic عمده
copesetic عمده
substantive [essential] <adj.> عمده
quintessential <adj.> عمده
major <adj.> عمده
significant عمده
stapled عمده
mainline عمده
archical عمده
leading عمده
primary عمده
chiefs عمده
chief عمده
main عمده
prime عمده
bulk عمده
mainlining عمده
stapling عمده
mainlines عمده
primes عمده
mainlined عمده
primed عمده
major end item اقلام عمده
major foul خطای عمده
principal عمده موکل
high road جاده عمده
major assembly قطعه عمده
central war جنگ عمده
main body عمده قوا
major depression افسردگی عمده
gist مطلب عمده
whole prices قیمتهای عمده
principals عمده موکل
major command یکان عمده
heft بخش عمده
leading lady or man بازیگر عمده
major product تولیدات عمده
bulk قسمت عمده
whole sale dealer عمده فروشی
primary center مرکز عمده
wholeseller عمده فروش
whole saler عمده فروش
squire ملاک عمده
whole sale trade عمده فروشی
squires ملاک عمده
oeuvre کار عمده
host troop قوای عمده
primary planets سیارات عمده
mass قسمت عمده
masses قسمت عمده
principal town شهر عمده
major sort جورسازی عمده
principal cause جهت عمده
wholesaler عمده فروش
lion's share بخش عمده
wholesalers عمده فروش
be-all and end-all عامل عمده
massing قسمت عمده
end item اقلام عمده
the great vassals اقطاعداران عمده
mainspring سبب عمده
protagonists بازیگر عمده
to sell عمده فروختن
protagonist بازیگر عمده
bulk supply اماد عمده
major مهم عمده
dominant نمایان عمده
majors اتحادیههای عمده
predominant نافذ عمده
wholesale عمده فروشی
staple کالای عمده
motif شکل عمده
leading عمده برجسته
chiefly بطور عمده
materially بطور عمده
motifs شکل عمده
grossing عمده ناخالص
grossest عمده ناخالص
on در مسیر عمده
grosses عمده ناخالص
grosser عمده ناخالص
stapling کالای عمده
majoring مهم عمده
stapled کالای عمده
majored مهم عمده
grossed عمده ناخالص
gross عمده ناخالص
major fleet ناوگان عمده دریایی
wholesaler بازرگان عمده فروش
major term شرط عمده واساسی
prime implicant عمده دلالت کننده
wholesalers بازرگان عمده فروش
greatly بطور بزرگ و عمده
primes عمده بار کردن
primed عمده بار کردن
prime عمده بار کردن
commands یکان قرارگاه عمده
commanded یکان قرارگاه عمده
marrows مغز قسمت عمده
marrow مغز قسمت عمده
dominant user استفاده کننده عمده
command یکان قرارگاه عمده
bone marrow مغز قسمت عمده
piece deresistance بخش عمده خوراک
vintnery عمده فروشی شراب
wholesale price قیمت عمده فروشی
major end item اقلام عمده امادی
major assembly قسمت عمده دستگاه
trade price قیمت عمده فروشی
vintners عمده فروش شراب
vintner عمده فروش شراب
the main army بخش عمده ارتش
gross motor activity فعالیت حرکت عمده
quantity discount تخفیف عمده فروشی
quantity rebate تخفیف عمده فروشی
lord paramount صاحب تیول عمده
principium اصل عمده واساسی
bulk cargo بارحجیم بار عمده
pomegrenate design طرح گل اناری [این طرح در گل های شاه عباسی فرش ایران، در فرش های چینی بصورت درخت انار و در فرش های ترکستان و قفقاز بصورت میوه انار به همراه شاخ و برگ استفاده می شود.]
peacock طرح طاووس [این طرح در فرش های ایرانی، چینی، مغولی، قفقازی و ترکیه بصورت های متفاوت بکار می رود. در فرش چین گاه در کل متن و گاه در فرش ایران و قفقاز بصورت نمادی کوچک در گوشه و کنار فرش بافت می شود.]
stapling اساسی مرکز بازرگانی عمده
staple اساسی مرکز بازرگانی عمده
index of wholesale prices شاخص قیمتهای عمده فروشی
wholesale price index شاخص قیمت عمده فروشی
capital رئیسی ریاست مابانه عمده
mainstay وابستگی عمده نقطه اتکاء
stapled اساسی مرکز بازرگانی عمده
mainstays وابستگی عمده نقطه اتکاء
dominant user یکان مصرف کننده عمده
component end item قطعات و اقلام تجهیزات عمده
their principal food is rice خوراک عمده انها برنج است
roses p in this garden گل عمده این باغ گل سرخ است
trade discount تخفیف عمده از طرف تولیدکننده به خریدار
p is nine points of the law تصرف شرط عمده مالکیت است
wholesale بطور یکجا عمده فروشی کردن
main body عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
strength group گروه عمده قوای دریایی درعملیات اب خاکی
end item وسیله عمده دستگاه کامل کالای مورد نیاز
commanded یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
command یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
commands یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
purchases خرید
purchased خرید
purchase خرید
buy خرید
underwrote خرید
shopping خرید
bond servant زر خرید
bondwoman زن زر خرید
procurement خرید
purchasing خرید
underwritten خرید
buys خرید
buying خرید
underwrite خرید
underwriting خرید
underwrites خرید
pound cake کلوچه یا که وزت اجزا عمده هر کدام یک پاوندیا گیروانکه است
forward purchase پیش خرید
advance purchase خرید سلف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com