Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (31 milliseconds)
English
Persian
handle
خرید و فروش کردن
handles
خرید و فروش کردن
Search result with all words
operate
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
Other Matches
close price
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
nundination
خرید و فروش
dealing
خرید و فروش
business
خرید یا فروش
buying and selling
خرید و فروش
businesses
خرید یا فروش
hedged
خرید و فروش تامینی
hedge
خرید و فروش تامینی
course of dealing
دوره خرید و فروش
hedges
خرید و فروش تامینی
hedging
خرید و فروش تامینی
stock trading
خرید و فروش سهام
ship broker
دلال خرید و فروش کشتی
dealers
کسی که خرید و فروش میکند
dealer
کسی که خرید و فروش میکند
futures market
بازار خرید و فروش سلف
chandler
کسی که به خرید و فروش کالا مشغول است
barratry
خرید و فروش مقامهای دولتی ومذهبی با پول
rug delivery
[جابه جایی و حمل فرش به محل خرید یا فروش]
market overt
بازار عمومی محل خرید و فروش درفضای باز
toll
حق خرید و فروش در محوطه بازار یا نمایشگاه عمومی عوارض عبور
tolling
حق خرید و فروش در محوطه بازار یا نمایشگاه عمومی عوارض عبور
tolls
حق خرید و فروش در محوطه بازار یا نمایشگاه عمومی عوارض عبور
luck money
پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck penny
پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
convertibility
قابلیت تبدیل پول و اسعار ازادی خرید و فروش ارز درممالک مختلف
field buying
خرید کردن در صحرا خرید محلی
cost plus contracts
به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
installment plan
خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
futures goods
کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
woollen draper
پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
purchase request
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
pearlies
جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
on licence
پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
bull
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bulls
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
to make a purchase
خرید کردن
buys
خرید کردن
buy
خرید کردن
wine seller
میفروش باده فروش شراب فروش خمار
buy in advance
پیش خرید کردن
purchased
خرید خریداری کردن
purchase
خرید خریداری کردن
purchases
خرید خریداری کردن
shopped
کارخانه خرید کردن
shops
کارخانه خرید کردن
shop
کارخانه خرید کردن
overbuy
در خرید افراط کردن
sale maximization
به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
sales force
نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
hard sell
سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
purchase price variance
سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
to have a look round
[around]
the shops
[British E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round
[around]
the stores
[American E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
accession
به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
order
خرید سفارش خرید
job
کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
jobs
کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
optional claiming race
مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
sell short
پیش فروش کردن
to sell short
پیش فروش کردن
sale short
پیش فروش کردن
presell
پیش فروش کردن
foreign military sales
فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
oversells
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
overselling
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
oversell
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
oversold
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
stock
عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
stocked
عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
central purchase
خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
furrier
خز فروش پوست فروش
furriers
خز فروش پوست فروش
sales promotion
افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
carring over
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
oligopoly
انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
shopping
خرید
underwrite
خرید
procurement
خرید
underwrites
خرید
underwritten
خرید
buying
خرید
purchases
خرید
purchased
خرید
purchasing
خرید
buy
خرید
underwriting
خرید
bondwoman
زن زر خرید
buys
خرید
bond servant
زر خرید
underwrote
خرید
purchase
خرید
advance purchase
خرید سلف
bargain
خرید ارزان
shopping basket
سبد خرید
blanket buying
خرید کلی
bid
پیشنهاد خرید
oniomania
جنون خرید
open purchase
خرید ازاد
acquisition authority
اجازه خرید
lump sum purchase
خرید کلی
lump sum purchase
خرید یکجا
cornering
خرید یکجا
corners
خرید یکجا
corner
خرید یکجا
purchasing power
قدرت خرید
monopolist
انحصار خرید
bulk buying
خرید فله
monopsony
انحصار خرید
offer to purchase
پیشنهاد خرید
real estate
خرید زمین
achate
عقیق خرید
purchasing office
دفتر خرید
purchasing office
قسمت خرید
purchasing department
دفتر خرید
purchasing department
قسمت خرید
purchasing analyst
تحلیل گر خرید
purchase requisition
درخواست خرید
credit purchase
خرید نسیه
redemption
باز خرید
purchasing officer
مامور خرید
purchasing officer
مسئول خرید
short covering
پیش خرید
regional purchase
خرید محلی
redemption yield
بازده خرید
rebuy
خرید مکرر
hire purchase
خرید اقساطی
purchasing patterns
الگوی خرید
dear bought
گران خرید
counter purchase
خرید متقابل
shopping cart
گاری خرید
procurement cycle
دوره خرید
buying rate
نرخ خرید
buying price
قیمت خرید
buyers market
بازار خرید
buyer's market
بازار خرید
bids
پیشنهاد خرید
coemption
خرید کل محصول
purchasable
باب خرید
purchase notice agreements
قراردادهای خرید
purchase rate
نرخ خرید
conditions of purchase
شرایط خرید
purchase order
سفارش خرید
purchase order
دستور خرید
purchase notice agreements
پیمان خرید
purchasing power
توان خرید
local purchase
خرید از محل
futures exchange
خرید اتی
local purchase
خرید محلی
local procurement
خرید محلی
field buying
خرید در صحرا
forward purchase
پیش خرید
forward purchasing
پیش خرید
forward purchase
خرید سلف
impulse buying
خرید بی مقدمه
crediting
خرید وفروش اعتباری
credits
خرید وفروش اعتباری
on approval
خرید کالا به شرط
average purchase rate
نرخ متوسط خرید
offer to purchase
پیشنهاد جهت خرید
blanket buying
خرید بصورت عمده
automated purchasing
خرید بصورت اتوماتیک
saleable
قابل خرید معاملهای
call option
خرید به شرط خیار
Examine it first before buying.
قبل از خرید امتحانش کن
income effect
تناسب خرید با درامد
oligopsony
خرید نیمه انحصاری
demands
تقاضای خرید کالا
brokerage
کارمزد خرید سهام
duopsony
انحصار دو قطبی خرید
duopsony
انحصار دو جانبه خرید
home trade
خرید وفروش داخلی
bulk buying
خرید بصورت عمده
bulk buying
خرید درحجم زیاد
demand
تقاضای خرید کالا
demanded
تقاضای خرید کالا
open indent
سفارش خرید باز
open purchase
خرید از بازار ازاد
credit
خرید وفروش اعتباری
credited
خرید وفروش اعتباری
procuance
تحصیل چیزی خرید
current purchasing power
قدرت خرید فعلی
irredeemable
باز خرید نشدنی
real purchasing power
قدرت خرید واقعی
collaborative purchase
خرید با تشریک مساعی
purchasing research
تحقیق در خصوص خرید
furriery
خرید وفروش خز خزدوزی
off-market purchases
خرید در بیرون از بورس
real account
حساب خرید املاک
purchase journal
دفتر روزنامه خرید
value for money
قدرت خرید پول
purchase ledger
دفتر بزرگ خرید
the longs
پیش خرید کنندگان
procuration
تحصیل چیزی خرید
procurement lead time
زمان انجام خرید
purchasing power of money
قدرت خرید پول
course of dealing
دوره مذاکرات خرید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com