Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
mossy
خزه گرفته باتلاقی
Other Matches
ignisfatuus
روشنایی شبانه بر روی زمینهای باتلاقی که تصور میرفت ازاحتراق گازهای باتلاقی بوجودمیاید
everglade
قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
fenny
باتلاقی
paludal
باتلاقی
marshy
باتلاقی
swampy
باتلاقی
impaludism
تب باتلاقی
foundrous
باتلاقی
founderous
باتلاقی
poachv
باتلاقی
poachy
باتلاقی
slumping
زمین باتلاقی
slumps
زمین باتلاقی
slumped
زمین باتلاقی
slump
زمین باتلاقی
mayflower
کالبای باتلاقی
marsh marigold
کالتای باتلاقی
slew
محل باتلاقی
marsh hen
ابچلیک باتلاقی امریکا
patinated
جرم گرفته کبره گرفته
drosera
دروزرا گیاه حشره خوار باتلاقی
a corduroy road
جاده باتلاقی
[که کنده های درختان را بصورت اریب در آن می چینند.]
effluvium
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
tussock grass
علف چمن وچراگاه چمن باتلاقی
dullest
گرفته
duller
گرفته
dulling
گرفته
dulled
گرفته
dull
گرفته
low-spirited
گرفته
low spirited
گرفته
uptight
گرفته
fustier
بو گرفته
fustiest
بو گرفته
fusty
بو گرفته
dulls
گرفته
sombrous
گرفته
folded in mist
مه گرفته
mistful
مه گرفته
adopted
گرفته
air less
گرفته
chock full
گرفته
choky
گرفته
comate
مه گرفته
heartsore
دل گرفته
muzzy
گرفته
fogbound
مه گرفته
brumous
مه گرفته
rancid
بو گرفته
pokey
گرفته
muggy
گرفته
gruff
گرفته
clouded
گرفته
addicted
خو گرفته
bunged up
قی گرفته
darksome
گرفته
hoarsest
گرفته
thick
گرفته
thicker
گرفته
hoarse
گرفته
thickest
گرفته
hoarser
گرفته
accustomed
خو گرفته
solemn
گرفته موقرانه
medalled
مدال گرفته
fondest
انس گرفته
mistful
میغ گرفته
fonder
انس گرفته
dulling
کندشدن گرفته
caught
گرفته شده
dulls
کندشدن گرفته
rheumatic
رماتیسم گرفته
triste
گرفته محزون
to d. itself
گرفته شدن
maggoty
کرم گرفته
fond
انس گرفته
mity
کزم گرفته
resolved that ......
تصمیم گرفته شد که
reposing upon
قرار گرفته بر
pokier
گرفته دلگیر
pokiest
گرفته دلگیر
poky
گرفته دلگیر
divorcee
زن طلاق گرفته
divorcees
زن طلاق گرفته
patinated
زنگار گرفته
hoarsely
بطور گرفته
derivative
گرفته شده
began
دست گرفته
derivatives
گرفته شده
on the panel
جزوصورت گرفته
rainy
تر رگبار گرفته
patinous
کبره گرفته
addict
خو گرفته معتاد
leaded
سرب گرفته
eerie
ترساننده گرفته
wont
خو گرفته عادت
cerated
موم گرفته
tristful
گرفته محزون
verminous
شپش گرفته
i have a secure grasp of it
انرا گرفته ام
filmy
غبار گرفته
filmiest
غبار گرفته
filmier
غبار گرفته
airless
گرفته یا دم کرده
drippy
هوای گرفته
addicts
: خو گرفته معتاد
Are you kidding ? Are you being funny?
شوخیت گرفته ؟
measly
کرم گرفته
duller
کندشدن گرفته
dulled
کندشدن گرفته
blear
گرفته وتاریک
blear eyes
چشمان قی گرفته
in mourning
چرک گرفته
smoky
دود گرفته
dullest
کندشدن گرفته
dull
کندشدن گرفته
aeruginous
زنگ گرفته
i had been caught
گرفته شده بودم
cut nails
ناخنهای گرفته یا چیده
foul house
چشمی گرفته لنگر
nidicolous
در اشیانه قرار گرفته
mucid
بوزک زده بو گرفته
lowers
هوای گرفته وابری
in contemplation
درنظر گرفته شده
AC
گرفته شده است
skims
شیر خامه گرفته
skimmed milk
شیرخامه گرفته ورقیق
malty
خو گرفته به ابجو خوری
included
دور گرفته شده
to be tuned in to a channel
کانالی را گرفته باشند
my time is occupied
وقتم گرفته است
lour
هوای گرفته وابریwerewolf
assumed
بخود گرفته عاریتی
lour
گرفته شدن عبوس
lowering
هوای گرفته وابری
lowered
هوای گرفته وابری
lower
هوای گرفته وابری
funky
بوی ناه گرفته
game
شکار گرفته شده
patinous
زنگارگرفته جرم گرفته
My left leg is in plaster .
پای چپ؟ را گچ گرفته اند
putrid flesh
گوشت گندیده یا بو گرفته
underlying
در زیر قرار گرفته
He was choking .
گلویش گرفته بود
sultrily
بطور دم گرفته یا گرم
skim milk
شیرخامه گرفته ورقیق
followed by
<adj.>
دنباله گرفته شده با
She was depressed.
دلش گرفته بود
low-key
دارای صدای گرفته
low key
دارای صدای گرفته
skim
شیر خامه گرفته
skimmed
شیر خامه گرفته
jugate
روی هم قرار گرفته جفت
integrated intensity
شدت انتگرال گرفته شده
woofer
دارای صدای کوتاه و گرفته
blighted
زنگ زده شپشه گرفته
applique
مورد استفاده قرار گرفته
blinked
نادیده گرفته نگاه مختصر
we are beset with dangers
خطرها ما را فرا گرفته اند
blinks
نادیده گرفته نگاه مختصر
weanling
کودک تازه از شیر گرفته
blink
نادیده گرفته نگاه مختصر
he drives a roaring trade
کارش خوب گرفته است
hard bitten
سخت گاز گرفته شده
capsulate
درمحفظه یاحفره قرار گرفته
designed
در نظر گرفته شده مخصوص
bloods hot eyes
چشمان قرمز و خون گرفته
captured material
وسایل گرفته شده از دشمن
subereous
از چوب پنبه گرفته شده
she had him in her pocket
خوب جلوش را گرفته بود
semidiurnal
در نصف روز انجام گرفته
tried
در محک ازمایش قرار گرفته
pokerface
قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
throaty
دارای صدای گرفته وخشن
oppressed
تحت ستم قرار گرفته
throatiest
دارای صدای گرفته وخشن
throatier
دارای صدای گرفته وخشن
borrowed money
پول قرض گرفته شده
parrot learned
طوطی وار یاد گرفته
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluer
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluest
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
arrowroot
نشاستهای که ازریشه اوروت گرفته میشود
leachate
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
leach
[liquid formed by leaching]
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
prussic acid
اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
The car is on fire.
اتومبیل آتش گرفته (دارد می سوزد )
Silence prevailed every where.
سکوت همه جا را فرا گرفته بود
bleary
دارای چشمان قی گرفته وخواب الود
The rumour is gaining ground that …
این شایعه قوت گرفته است که ...
it follows necessarily that
ناچار این نتیجه گرفته میشود
claque
پول گرفته اند دست بزنند
loan word
واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
zero hour
<idiom>
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
bloodshot
سرخ وورم کرده خون گرفته
biotecture
[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
Everybody stands in awe of him.
ازهمه زهر چشم گرفته است
on board computer
کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
foul hooked
ماهی گرفته شده با قلاب ازبیرون دهان
Is this seat taken?
آیا این صندلی گرفته شده است؟
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com