Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
accident damage to property
خسارت اتفاقی وارده بردارایی
Other Matches
certificate of damage
تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
constructive total loss
تخمین خسارت کل وارده
average particular
خسارت وارده بر کشتی
fractional damage
خسارت وارده به قسمتی از وسیله
zction for dammages
اقدام برای دریافت خسارت وارده
general average
خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
indemnities
تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnity
تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
incoming
وارده
punitive damages
خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
importing
کالای وارده
import
کالای وارده
actual total loss
کل زیان وارده
imported
کالای وارده
keyed in
<past-p.>
وارده از طریق کلید
lifo last in first out
اولین صادره از اخرین وارده
lifo
اولین صادره ازاخرین وارده
injuries to head or face
جراحات وارده به سرو صورت
filo
اخرین صادره از اولین وارده
input
انرژی وارده به دستگاه قدرت ورودی
inputted
انرژی وارده به دستگاه قدرت ورودی
photon
واحد شدت نور وارده بشبکیه چشم
claim for indemnification
ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
contributions
جبران ضرر وارده به یکی ازشرکا به وسیله سایرین اعانه دادن
contribution
جبران ضرر وارده به یکی ازشرکا به وسیله سایرین اعانه دادن
hook's law
تغییر شکل یک جسم الاستیک در دامنه الاستیسیته با تنش وارده متناسب است
unidirectional composite
ساختاری که همه الیاف یارشتههای ان موازی بوده ومعمولا در جهت نیروی وارده میباشند
ejectment
باز پس گرفتن زمین غصبی ازغاصب بعلاوه کلیه خسارات وارده به مالک اصلی
adventitiouse
اتفاقی
casual
اتفاقی
casualness
اتفاقی
accidentalism
اتفاقی
adventive
اتفاقی
even tual
اتفاقی
casuale
اتفاقی
occasional
اتفاقی
chanceful
اتفاقی
flukey
اتفاقی
extrinsic
اتفاقی
pick up
<idiom>
اتفاقی
stochastic
<adj.>
اتفاقی
chance
اتفاقی
chancy
اتفاقی
chanciest
اتفاقی
chancier
اتفاقی
eventual
اتفاقی
contingency
اتفاقی
contingencies
اتفاقی
episodical
اتفاقی
episodic
اتفاقی
fortuitous
<adj.>
اتفاقی
fluky
اتفاقی
chancing
اتفاقی
chances
اتفاقی
chanced
اتفاقی
incidental
<adj.>
اتفاقی
adventitious
<adj.>
اتفاقی
contingent
[accidental]
<adj.>
اتفاقی
stochastical
<adj.>
اتفاقی
coincidental
<adj.>
اتفاقی
accident
اتفاقی
randomly
اتفاقی
casual
[not planned]
<adj.>
اتفاقی
accidental
<adj.>
اتفاقی
accidents
اتفاقی
haphazardly
اتفاقی
haphazard
<adj.>
اتفاقی
random
<adj.>
اتفاقی
control and reporting center
تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
adventitiously
بطور اتفاقی
windfall profits
سود اتفاقی
accidentally
<adv.>
بطور اتفاقی
come across
<idiom>
اتفاقی دیدن
stochatic procedures
رویههای اتفاقی
accidentalness
حالت اتفاقی
accidental reinforcement
تقویت اتفاقی
accidental war
جنگ اتفاقی
randomly
اتفاقی الکی
random
اتفاقی الکی
stochastic process
فرایند اتفاقی
windfall gains
منافع اتفاقی
incidental memory
حافظه اتفاقی
accidental error
خطای اتفاقی
crop up
<idiom>
اتفاقی پدیدارشدن
chromatic
تصادفی اتفاقی
accidently
<adv.>
بطور اتفاقی
incidental expenses
مخارج اتفاقی
incidental errors
خطاهای اتفاقی
by chance
<adv.>
بطور اتفاقی
happenstance
وقایع اتفاقی
by happenstance
<adv.>
بطور اتفاقی
contingent liability
بدهی اتفاقی
contingent profit
سود اتفاقی
by hazard
<adv.>
بطور اتفاقی
coincidentally
<adv.>
بطور اتفاقی
fortuitousness
اتفاقی بودن
fortuitcus fault
نقص اتفاقی
fortuitcus distortion
اعوجاج اتفاقی
fortuitously
<adv.>
بطور اتفاقی
incidentally
<adv.>
بطور اتفاقی
incidental learning
یادگیری اتفاقی
by accident
<adv.>
بطور اتفاقی
as it happens
<adv.>
بطور اتفاقی
casual labour
کارگر اتفاقی
stretch a point
<idiom>
اتفاقی پذیرفتن
circumstantial evidence
اماره اتفاقی
windfall loss
زیان اتفاقی
incidental works
کارهای اتفاقی
by a coincidence
<adv.>
بطور اتفاقی
incidentals time
زمان اتفاقی
at random
<adv.>
بطور اتفاقی
jitter
حرکت نامنظم اتفاقی
by accident or d.
بطور اتفاقی یا عمدی
chare
کار روزمزد و اتفاقی
char
کار روزمزد و اتفاقی
accidental sepcies
گونه های اتفاقی
accidental fall
ضربه فنی اتفاقی
charring
کار روزمزد و اتفاقی
chars
کار روزمزد و اتفاقی
hazardous
معاملات قماری اتفاقی
to happen to somebody
برای کسی اتفاقی
[بد]
افتادن
sideshow
موضوع فرعی انحراف اتفاقی
randomize
بصورت اتفاقی یا تصادفی در اوردن
sideshows
موضوع فرعی انحراف اتفاقی
It was a mere accident that we met.
ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
come hell or high water
<idiom>
هیچ فرقی نمیکنه چه اتفاقی بیافته
fortuitism
اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
His coming here was quite accidental.
آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
random
بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
randomly
بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
drop a hint
<idiom>
فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
reportable incident
اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
wait up for
<idiom>
به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
I'm dying to know what happened.
خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
Lilos
اخرین صادره از اخرین وارده
Lilo
اخرین صادره از اخرین وارده
fifo
اولین صادره از اولین وارده
chance medley
ادم کشی اتفاقی که باسوء قصدنبوده وغیرعمدی هم نبوده است
fortuist
کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
detriment
خسارت
recompense
خسارت
lesions
خسارت
harming
خسارت
harmed
خسارت
average
خسارت
harm
خسارت
depredations
خسارت
depredation
خسارت
loss
خسارت
casualty
خسارت
scathe
خسارت
lesion
خسارت
injury
خسارت
averaged
خسارت
recompenses
خسارت
casualties
خسارت
recompensing
خسارت
harms
خسارت
smart money
خسارت
damage
خسارت
reprise
خسارت
recompensed
خسارت
averages
خسارت
averaging
خسارت
Can count on the fingers of one hand
<idiom>
رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست
[اتفاق نادر و به دفعات محدود]
g/a
خسارت کلی
fractional damage
خسارت جزئی
g/a
خسارت عمومی
general damage
خسارت عمومی
general damage
خسارت کلی
special damage
خسارت مخصوص
willful misconduct
خسارت عمدی
water damage
خسارت اب دیدگی
swooper
موجد خسارت
to recover damages
خسارت گرفتن
solatium
جبران خسارت
do damage
خسارت زدن
indemnification
تضمین خسارت
liquidated damages
خسارت نقدی
material damage
خسارت مادی
moral damage
خسارت معنوی
partial loss
خسارت جزیی
particular average
خسارت خاص
total loss
خسارت کلی
particular average
خسارت جزئی
proceeding for damage
دعوی خسارت
sea water damage
خسارت اب دریا
average adjustment
تصفیه خسارت
toll
تحمل خسارت
loss
خسارت گمراهی
actual damage
خسارت واقعی
certificate of damage
گواهی خسارت
injury
اسیب خسارت
civil injury
خسارت مدنی
damage
خسارت غرامت
claim of compensation
ادعای خسارت
redress
جبران خسارت
redressed
جبران خسارت
tolling
تحمل خسارت
backwardation
خسارت دیرکرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com